eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
8.3هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
یعنی‌وقتـی‌میگـه‌: بنـده‌ی‌مـن ازکارای‌دیگران‌دلگیرنشـو؛ هیچ‌کاری‌ازدستـشون‌برنمیاد..، وقتی‌میگه‌دستتوبده‌به‌مـن! مـن‌توروبـه‌اوجِ‌عـزت ‌میرسـونم دستت ‌روبهش‌بده... اصلاخودتوغرقِ‌آغوشش‌کن !... ونگران‌فردایت نباش .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🏴 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🏴 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🏴 #
🏴 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🏴 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🏴 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سیزدهم ..( قسمت ۲)🏴 🏴بسم رب الشهدا و الصدیقین🏴 خانه های سازمانی و مسکونی گوشه پادگان بود و با منطقه نظامی فاصله داشت بین همسایه ها همسر آقای همدانی و بشیری و حاج آقا سماواتی هم بودند که هم شهری بودیم. در پادگان زندگی تازه ای آغاز کرده بودیم که برای من بعد از گذراندن آن همه سختی جالب بود. بعد از نماز صبح می خوابیدیم و ساعت نه یا ده بیدار می شدیم صبحانه ای را که مردها برایمان کنار گذاشته بودند می خوردیم کمی به بچه ها می رسیدیم و آن ها را می فرستادیم توی راهرو طبقه پایین بازی کنند. ظرف های صبحانه را می شستیم و با زن ها توی یک اتاق جمع می شدیم و می نشستیم به نقل خاطره و تعریف مردها هم که دیگر برای ناهار پیشمان نمی آمدند.ناهار را سربازی با ماشین می اورد. وقتی صدای بوق ماشین را می شنیدیم قابلمه را می دادیم به بچه ها. آن ها هم ناهار را تحویل می گرفتند هر کس به تعداد خانواده اش قابلمه ای مخصوص داشت قابلمه دو نفره، چهار نفره کمتر یا بیشتر یک روز آن قدر گرم تعریف شده بودیم که هر چه سرباز مسول غذا بوق زده بود متوجه نشده بودیم او هم به گمان اینکه ما توی ساختمان نیستیم غذا را برداشته و رفته بود و جریان را هم پی گیری نکرده بود. خلاصه آن روز هر چه منتظر شدیم خبری از غذا نشد آن قدر گرسنگی کشیدیم تا شب شد و شام آوردند. یک روز با صدای رژه سربازهای توی پادگان از خواب بیدار شدم گوشه پتوی پشت پنجره را کنار زدم سربازها وسط محوطه داشتند رژه می رفتند خوب که نگاه گردم دیدم یکی از هم روستایی هایمان هم توی رژه است. اوسید آقا بود. در آن غربت دیدن آشنا خوشایند بود آن قدر ایستادم و نگاهش کردم تا رژه تمام شد و همه رفتند شب که این جریان را برای صمد تعریف کردم دیدم خوشش نیامد و با اوقات تلخی گفت: چشمم روشن حالا پشت پنجره می ایستی و مردهای غریبه را نگاهی می کنی؟! دیگه پست پنجره نایستادم. دو هفته ای می شد در پادگان بودیم یک روز صمد گفت امروز میخواهیم برویم گردش.بچه ها خوشحال شدند وزود لباس هایشان را پوشیدند صمد کتری و لیوان قند و چای برداشت و گفت: تو هم سفره و نان و قاشق و بشقاب بیاور. ...🏴 🏴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🏴 ...‌ ...🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب🌹🍃 #قسمت_بیست_و_چهارم🌹🍃 سر میز صبحانه نشستیم... عمو لقمه ای برداشت و عذرخواهی کر
🌹🍃 🌹🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 ۱۸ آبان ۹۴ ...بابا را بردند بیمارستان امام خمینی (ره)،و او را بستری کردند... طبق آزمایشات و عکس برداری هایی که مجددا از بابا گرفتند، مشخص شد که وضعیتش بسیار وخیم است... تومر سه چهارم سر او را گرفته بود... مامان زهرا به دکتر ها التماس میکرد کاری کنند ،اما آنها میگفتند کار از کار گذشته... انگار باید تاریخ تکرار شود... پدرم در ۶ سالگی یتیم شد... حالا پسرش هم در ۶سالگی یتیم میشود... من و خواهر و برادرم اجازه ملاقات بابا را نداشتیم... غمو میگفت حالش که بهتر شد میروید ملاقات. بعد از دو روز ، زن عمو با خواهرم تماس گرفت و گفت آماده شویم تا پسرعمو بیاید دنبالمان برویم ملاقات ... ساعت ملاقات نبود! تقریبا ساعت ۲۲ پسرعمو رسید... حالش خوب نبود... گفتم : چیشده پسرعمو؟ الان ساعت ملاقات نیست!راستشو بگو... پسر عمو بغض سنگینی داشت،با صدای گرفته جوابم را داد... نمیدونم خودمم چی بگم ریحانه...دعا کنید،بابات رفته کما...حالش خوب نیست اصلا، فقط به ذهنم رسید بیام دنبالتون برید باباتونو ببینید ،شاید دیگه هیچوقت نتونید ببینیدش.... دنیا روی سرم خراب شد... من و خواهرم فقط گریه میکردیم... داشتم از غصه میمردم... باورم نمیشد. ...🌹🍃 🌹🍃 🌺🍃 .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
از بنده خدایی پرسیدن: راستگوترین آدما چه کسانی هستن؟! گفت: و پرسید بعد از اینها..؟! گفت: ادامه داد و گفت: گفتن؛ پشت را خالی نکنید..! گفتن هر چی رهبری بگه.. گفتن: مبادا حرف حق شهدا رو فراموش کنیم..! 🌹🍃 ... .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
بسم الله الرحمن الرحیم با (کلیه رشته ها) و متولدین سال ۱۳۷۳ تا ۱۳۸۱استخدام می نماید. نشانی:تهران بزرگراه بسیج(مسیر جنوب به شمال) بعد از پل هجرت خیابان شهید حبیبی _ هسته گزینش یگان های ویژه ناجا ۰۲۱۳۹۹۴۹۶۲۵__۰۲۱۳۹۹۴۹۵۸۰ ... .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
____~••°° ...°°••~_____ 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 🍃🌹 .. 🌹🍃 امروز #۸_بهمن ۱۳۹۸ هجری شمسی ... @Yazinb3 🌷 (استان تهران، شهرستان ورامین) (۱۳۴۰ ه.ش) شهید سیّدهاشم آراسته🌷 (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۴۱ ه.ش) شهید سیداحمد حسینی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۰ ه.ش) مردم تهران به دستور بختیار در آخرین روز‌های عمر رژیم پهلوی (۱۳۵۷ ه.ش) شهید حمزه علی عالمی🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۷ ه.ش) شهید علی قره خانلو🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۵۹ ه.ش) شهید عبدالمهدی ماندنی‌پور🌷 (استان فارس، شهرستان کازرون) (۱۳۶۱ ه.ش) شهید بختیار آقامحسنی فشمی🌷 (استان تهران، شهرستان فشم) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید اسرافیل عظیم‌زاده گوار🌷 (استان آذربایجان شرقی، شهرستان تبریز) (۱۳۶۲ ه.ش) شهید سیدباقر رکابی دولت‌آبادی🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۳ ه.ش) شهید علی‌اکبر غفورزاده نوش آبادی🌷 (استان اصفهان، شهرستان آران و بیدگل) (۱۳۶۴ ه.ش) شهید رضا حاتمی 🌷 (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید یوسف شالیکار 🌷 (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد غلامی🌷 (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدمرتضی حسینی🌷 (استان گلستان، شهرستان علی آباد کتول) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید محمد بهروزی 🌷 (استان مرکزی، شهرستان خمین) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سیدمحمد ابراهیمی🌷 (استان یزد، شهر انار) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید غلامرضا وهابی خنکدار🌷 (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حسن هدایت‌زاده گنجی🌷 (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید میرقربان نبوی تروجنی🌷 (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید حمیدرضا فاتحی پولادی🌷 (استان لرستان، شهرستان خرم‌آباد) (۱۳۶۵ ه.ش) شهید سعدالله نیرومند پنبه چوله 🌷 (استان مازندران، شهرستان ساری) (۱۳۶۶ ه.ش) شهید سعید ثروتی🌷 (استان اصفهان، شهرستان نجف آباد) (۱۳۷۱ ه.ش) شهید مدافع حرم مجتبی واعظی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۲ ه.ش) شهید مدافع حرم رضا اسماعیلی🌷 (لشکر فاطمیون) (۱۳۹۲ ه.ش) ....🌹🍃 . هدیه به روح شهدا و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات💐 🕊🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷🕊 ____~°°•• ...••°°~_____ ...🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🍃🌹 @yazinb2 🌹🍃
🏴بسم الله الرحمن الرحیم 🏴 عزاداری شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها . از دوشنبه ۷بهمن ماه الی ۹ بهمن ماه (به مدت سه شب) شروع از ساعت ۲۰ . تلاوت‌قرآن‌کریم ۲۰ زیارت عاشورا ۲۰:۱۵ سخنرانی ۲۰:۳۰ روضه و عزاداری ۲۱ اتمام‌جلسه ۲۲:۳۰ . شب اول شهرک‌شریعتی.خ‌‌مهران‌کوچه‌شهیدسید احمدحسینی‌.حسینیه حضرت زینب سلام الله علیها ................‌........................................... شب دوم (شب‌شهادت) شهرک‌شریعتی‌. خ مهران. کوچه‌شهیدمیرزایی بانی برادران عزیزیان ............................................................ چهارشنبه ۹ بهمن ماه (صبح روز شهادت) تجمع هئیات مذهبی محله و حرکت دسته عزاداری از مقابل مسجد صاحب الزمان (عج) خ ماهان. روبروی پارک شریعتی ............................................................ شب سوم (شام شهادت) شهرک‌شریعتی.خ مهران. کوچه شهیدخیرابادی بانی برادران موسوی ........................................................ ضمنا حضور برای بانوان محترم مهیا می‌باشد. . روضه‌انصارالحسین(علیه‌السلام) 🏴شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد.🏴 ... .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌺أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ 🌺إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ 🕊خدایا به حق این آیه مبارکه 🕊هر عزیزی تو دلش هر حاجتی 🕊که داره خودت با دست مادرانه 🕊حضرت زهرا س حاجت روا بفرما 🕊الهی به امید اجابت تو 🌺امیدوارم بحق حضرت زهرا(سلام الله علیها) 🌺حاجت روا باشید ، برای خادماتون هم دعا بفرمایید😭😭😭
🌴 #یازینب...
#کتاب_دختر_شینا🏴 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🏴 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🏴 #
🏴 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🏴 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🏴 :بانو بهناز ضرابی.. فصل سیزدهم ..( قسمت ۳)🏴 🏴بسم رب الشهدا و الصدیقین🏴 پرسیدم حالا کجا می خواهیم برویم؟! گفت: خط گفتم: خطرناک نیست؟! گفت: خطر که دارد اما می خواهم بچه ها ببینند بابایشان کجا می جنگد مهدی باید بداند پدرش و کجا شهید شده. همیشه وقتی صمد از شهادت حرف می زد ناراحت می شدم و به او پیله می کردم اما این بار چون پیشش بودم و قرار نبود از هم جدا شویم چیزی نگفتم سمیه را آماده کردیم و وسایل را برداشتیم و راه افتادیم. همان ماشینی که با آن از همدان به سر پل ذهاب آمده بودیم جلوی ساختمام بود سوار شدیم و بعد از اینکه از پادگان خارج شدیم صمد نگه داشت اورکتی به من داده و گفت: این را بپوش چادرت را هم در آور اگر دشمن ببینید یک زن توی منطقه است اینجا را به آتش می بندد. بچه ها مرا که با آن شکل و شمایل دیدند زدند زیر خنده و گفتند : مامان بابا شده. صمد بچه ها را کف ماشین خواباند پتویی رویشان کشید و گفت: بچه ها ساکت باشید اگر شلوغ کنید و شما را ببینند نمی گذارند جلو برویم همان طور که جلو می رفتیم تانک ها بیشتر می شد ماشین های نظامی و سنگرهای کنار هم برایمان جالب بود صمد پیاده می شد می رفت توی سنگرها با رزمنده ها حرف می زد و بر می گشت صدای انفجار از دور و نزدیک به گوش می رسید یک بار ایستادیم صمد ما را پشت دوربینی برد و تپه ها و خاکریزهایی نشانمان داد و گفت: آنجا خط دشمن است آن تانک ها را می بینید تانک ها و سنگرهای عراقی هاست نزدیک ظهر بود که به جاده فرعی دیگر پیچیدیم و صمد پشت خاکریزی ماشین را پاک کرد و همه پیاده شدیم خودش اجاقی درست کرد کتری را از توی ماشین اورد از دبه کوچکی که پشت ماشین بود اب توی کتری ریخت اجاق را روشن کرد و چند تا قوطی کنسرو انداخت توی کتری من و بچه ها دور اجاق نشستیم صمد مهدی را برداشت و با هم رفتند توی سنگرهایی که ان طرف بود. بچه های کم سن سال تر با دیدن من و بچه ها انگار که به یاد خانواده و مادر و خواهر و برادرشان افتاده باشند با صمیمیت و مهربانی بیشتری با ما حرف می زدند سمیه را بغل می گرفتند و مهدی را می بوسیدنداز اوضاع و احوال پشت جبهه می پرسیدند موقع ناهار پتویی انداختیم و سفره کوچکمان را باز کردیم و دور هم نشستیم صمد کنسروها را باز کرد و توی بشقاب ریخت و سهم هر کس جلویش گذاشت بچه ها که گرسنه بودند با ولع نان و تن ماهی می خوردند. ...🏴 🏴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🏴 ...‌ ...🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🥀💔 نمی خواهم بِرَنجانم دلت را بی سبب اما. چگونه مرگ یک مادر، چهل تن متّهم دارد؟! 💔 🍂
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌸🍃 ... ..هر صبح .. .عهد میبندیم با یوسف زهرا🍃🌸🍃🌸 🍃🌸 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ 🍃🌸 🌸🍃 اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ 🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ🍃🌺 🌸🍃 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. 🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه🍃🌺 🌸🍃ِ اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.🍃🌺 🌸🍃 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،🍃🌺 🌸🍃 وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ 🍃🌺 🌸🍃 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.🍃🌺 🌸🍃 آنگاه سه بار بر ران خود دست مى زنى، و در هر مرتبه مى گويى:🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ🍃🌺 🍃🌺✨ اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان 🍃🌺 🍃🌸*اَللّهُـــمَّ صل علی محمد وآل محمد *وعجل فرجهم*🌸🍃 🌺🍃 *عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج *🍃🌺 🍃🌸التماس دعا..🍃🌸 🍃🏴اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🏴🍃 🏴اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🏴            🍃🏴 @Yazinb3🏴🍃
👆 🏴 ، 🏴 خمیده تر شده ای،بس که درد بسیار است مرو،بمان که امامت غریب و بی یار است (بخدا جون میدیم الان،گفت فاطمه جان) دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز (بس نیست زدی؟!) هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است چیه؟!به این اسمها حساسید؟امام حسن هم حساس بود،مغیره رو می دید راهشو عوض میکرد،آقا چی شد ؟!میگفت این مادر مارو زده ... این به مادر ما جسارت کرده" دوباره دور و بر خانه،دیدمش امروز هنوز قنفذ کافر،به فکر آزار است بچه سیدا،حلال کنید،نشه من فردای قیامت جواب شمارو ندم،یقه منو نگیرید ... فاطمیه هست دارم میخونم ... بیراه نمیگم ... گفت فاطمه،یادته ... میان کوچه تو را پیش من کتک میزد یکی نگفت نزن ! فاطمه عزادار است ... بچه هایی که هنوز چشماشون نباریده،طوری نیست،همین که به خودت میزنی،گریه کن،برات مینویسند گریه کردی ... همین که داری به خودت میگی توروخدا،آبروم داره میره،من حاضرم اشکامو با تو عوض کنم،مال تو بیشتر می ارزه،تو داری زور میزنی اشک بیاد ... این یدونه رو میگم برا اونائی که هنوز دلشون نرمِ روضه نشده* فاطمه جان... سه چار مرتبه امروز بر زمین خوردی (نه یکبار،نه دوبار) عزیزِ جانِ علی،چشم تو مگر تار است!؟ اینو میخونم برای حاجت دارا ... به خدا کمتر از سگم در خونه ی اهلبیت،من اگه آبرو دارم با شما آبرو دارم،رفقا کاش میشد بشینیم بنویسیم امضا کنیم ... قیامت همدیگرو تنها نذاریم ... من صدای گرفتمو میذارم وسط،تو هم این اومدنات رو بذار،بالاخره یه چیزی میشه ... بالاخره یه خیری به ماها میرسه،اینو بگم و روضه بخونم ... صدا زد فاطمه جان ... ز حال رفته حسن،در حیاط افتاده هنوز لکه ی خونت به روی دیوار است (تند تند بگم دیگه) دلیل لاغری ات را چه زود فهمیدم بدون شک همه اش ، کار نیش مسمار است ... به کم روضه بگم" مثل دیروز،بچه ها اومدن دم خونه،تا وارد شدند دیدند فضه پریشونه،چیه فضه ؟! گفت هیچی . بیایید وقت غذا خوردنتونه ... فضه ! معلومه چیزی شده ! مادرم کجاست؟! یهو افتاد،دست کشید روی سرشون برید باباتونو خبر کنید ... بچه ها بدو بدو اومدن مسجد،تا امیرالمؤمنین شنید،یه جوری از مسجد اومد بیرون ... (بگم یا نه؟!)از مسجد تا خونه راهی نیست،سه بار عبا گرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین،بلند میشد (یا الله)هی میگفت فاطمه" میخوام گریز بزنم ... اینجا بابا عبا زیر پاهاش گرفت،راه صاف کربلا ... کجا ؟! تل زینبیه" سرازیری بود" از بالای بلندی"میدونی چی گفت ؟! مادرم آمده گودال،نچرخانیدش ... اومدم،چادرشو بست،هی میگرفت زیر پاهاش،با صورت میخورد زمین ... پامیشد،هی میگفت حسین ... نزن ظالم،حسین مادر نداره حسین ... قبل از این که خانوم از دنیا بره،دید اینا ساکت بشو نیستند،تا زینب ناله داره، گفت باید اینو آروم کنم تابقیه آروم بشن،لذا زینب رو صدا زد: دخترم ارثیه ی غربت مادر مال تو پرکشیدن مال من،این دو سه تاپر مال تو دخترم ... خطبه خوندن توی مسجد مدینه،مال من خطبه خوندن توی کوفه مثل حیدر،مال تو تیر خلاصمو بزنم،هرجا میخوای بری برو،هر جا بردی جلسه رو ببر" دخترم... خنده ی همسایه ها تو راه کوچه،مال من(بگم؟ آماده ای؟) صدای هلهله ها ، خنده ی لشکر،مال تو میخوای بازش کنم ؟! خیز و از جا،آبرویم را بخر(چی شده!؟) عمه را از بین نامحرم ببر گفت پاشو،عمت داره میاد،مگه نمیبینی،کوفیان دارند کِل میکشن،دارن هلهله میکنن ... ... گفت دخترم ... بوسه ی بی رمقِ این دم آخر،مال من بوسه های دم گودال و برادر،مال تو زخم بستر مال من(زخم بستر مال آدم شصت هفتاد ساله س ... یه مریضی که بستر بیفته،کسی رو نداره بهش برسه بعد چند روز بدنش زخم میشه،نه یه زن هجده ساله) زخم بستر مال من،اشکهای حیدر مال من هزار و سیصدو پنجاه زخم برادر مال تو قصه ی میخ در و(آروم میگم،نمیخوام خانوما بشنوند،فقط شماها بشنوید) قصه ی میخ در وکشتن محسن مال من (یا الله) غصه ی سه شعبه وحنجر اصغر مال تو قتل و غارت مال تو،رخت اسارت مال تو دیدن بزم شراب و مِی وساغر مال تو حسیــن‌.. 🏴شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) تسلیت باد.🏴 ... .... ...🏴 ..🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2