eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
8.4هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
motiee-milad-emam-zaman-95-002.mp3
6.83M
حاج میثم به انتظارت شهر چراغونی کردیم وای اگه دست خالی دوباره برگردیم العجل یابن الزهرا 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
کودکی او در سختی و گمنامی گذشت و نوجوانی اش به کار روزانه و درس شبانه؛ در اوج سختی و تنگدستی دیپلم گرفت و به کارگری در کارخانه ای در گرگان مشغول شد. دست تقدیر او را به گنبد، تبعیدگاه شهید آیت الله مدنی کشاند و جرعه نوش باده مستانه آن پیر دلیر شد. اندکی بعد در آن دیار پیمان زناشویی با روحانی زاده ای مکرمه را استوار کرد و همزمان به فعالیت گسترده سیاسی علیه رژیم طاغوت پرداخت. این زمینه ها، باعث شد تا به محض پیروزی انقلاب به جمع یاران امام در کمیته انقلاب اسلامی بپیوندد و پس از آن در اوج فعالیت ضدانقلاب در گنبد، برای رفع محرومیت از چهره روستاهای منطقه به برادران خود در جهاد سازندگی ملحق شود. دیری نپایید که به مشهد هجرت کرد و در اولین ماه های شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های جنوب شد و برای پر کردن خلأهای جبهه ها تلاش های فراوانی کرد. «فرهنگ کار مهندسی به وسیله ستاد پشتیبانی جنگ جهاد» در ابتدای جنگ، نه با سیستم ارتش تعریف شده بود و نه سپاه پاسداران. در این زمینه اطلاعات قوی داشت و هیچ تصمیمی در این مورد اتخاذ نشده بود و از خلأهای بزرگ دفاع مقدس محسوب می شد. در این شرایط فکر خلاق جهادی، اندیشه این تشکل کارآمد و مبارک را استوار ساخت و او همرزمانش با جان و دل طرحی نو درافکندند و این امر را در بین ارتش و سپاه بسترسازی کرده و به سامان رساندند. او در مصاف با دشمن در عملیات والفجر۳ مجروح گردید و پس از بهبودی نسبی به عنوان فرمانده قرارگاه پشتیبانی و مهندسی جنگ «نجف» جهاد، راهی مناطق جنگی غرب کشور گردید. ساجدی، این سجاد شب و شیر میادین در روز نبرد، سرانجام بعد از سالها تلاش شبانه روزی در تاریخ ۶۳‎/۸‎/۵ در حالی که برای نظارت بر فعالیت های گردان های مهندسی جهاد سازندگی در مناطق جنگی عازم مأموریت بود، به دست منافقین کوردل به فیض عظمای شهادت نائل آمد. 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
4_5915580833283966403.mp3
7.58M
....🌹🍃 🎤 حاج مهدی رسولی آغازامامت گل سرسبد عالم هستی حضرت حجة بن الحسن امام زمان (عج) برشمامبارک 🌹🍃 🌹🍃 ...🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹 🌹 🔹 🌹🕊 : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊 :بانو بهناز ضرابی.. فصل هفتم ..( قسمت ۱ )🌹🍃 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊 یک بار هم یکی از هم روستایی ها خبر آورد صمد با عده ای دیگر به یکی از پادگان های تهران رفته اند، اسحله ای تهیه کرده اند و شبانه آورده اند رزن و آن را داده اند به شیخ محمد شریفی. این خبرها را که می شنیدم، دلم مثل سیر و سرکه می جوشید. حرص می خوردم چرا صمد افتاده توی این کارهای خطرناک. دیر به دیر به روستا می آمد و بهانه می آورد که سر زمستان است جاده ها لغزنده و خطرناک است. از طرفی هم باید هر چه زودتر ساختمان را تمام کنند و تحویل بدهند. می دانستم راستش را نمی گوید و به جای اینکه دنبال کار و زندگی باشد، می رود تظاهرات و اعلامیه پخش می کند و از این جور کارها. عروسی یکی از فامیل ها بود. از قبل به صمد و برادرهایش سپرده بودیم حتماً بیایند. روز عروسی صمد خودش را رساند. عصر بود. خبر آوردند حجت قنبری یکی از هم روستایی هایمان را که چند روز پیش در تظاهرات همدان شهید شده بود به روستا آورده اند. مردم عروسی را رها کردند و ریختند توی کوچه ها. صمد افتاده بود جلوی جمعیت، مشتش را گرده کرده بود و شعار می داد: مرگ بر شاه... مرگ بر شاه مردها افتادند جلو و زن ها پشت سرشان. اول مردها مرگ بر شاه می گفتند و بعد هم زن ها. هیچ کس توی خانه نمانده بود. خانواده حجت قنبری هم توی جمعیت بودند و در حالی که گریه می کردند، شعار می دادند. تشییع جنازه با شکوهی بود. حجت را به خاک سپردیم. صمد ناراحت بود. من را توی جمعیت دید. آمد و خودش مرا رساند خانه و گفت می رود خانه شهید قنبری. شب شده بود اما صمد هنوز نیامده بود. دلم هول می کرد. رفتم خانه پدرم. شیرین جان ناراحت بود. می گفت حاج آقایت هم به خانه نیامده. هر چه پرسیدم کجاست، کسی جوابم را نداد. چادر سر کردم و گفتم: حالا که این طور شد می روم خانه خودمان. خواهرم جلویم را گرفت و نگذاشت بروم. شستم خبر دار شد برای صمد و پدرم اتفاقی افتاد. با این حال گفتم: من باید بروم صمد می آید خانه و نگرانم می شود. خدیجه که دید از پس من بر نمی آید طوری که هول نکنم، گفت: سلطان حسین را گرفته اند. سلطان حسین یکی از هم روستایی هایمان بود. گفتم: چرا؟ خدیجه به همان آرامی گفت: آخر سلطان حسین خبر آورده بود حجت را آورده اند. او باعث شده بود مردم تظاهرات کند و شعار بدهند. به همین خاطر او را گرفته و برده اند پاسگاه دمق. صمد هم می خواسته برود پاسگاه بلکه سلطان حسین را آزاد کند اما حاج آقا و چند نفر دیگر نگذاشتند تنهایی برود. با او رفتند. اسم حاج آقایم را که شنیدم گریه ام گرفت. به مادرم و خواهرهایم توپیدم: تقصیر شماست. چراگذاشتید حاج آقا برود. او پیر و مریض است. اگر طوری بشود، شما مقصرید. آن شب تا صبح خوابیدیم. فردا صبح حاج آقا و صمد آمدند. خوشحال بودند و می گفتند: چون همه با هم متحد شده بودیم سلطان حسین را آزاد کردند و گرنه معلوم نبود چه بلایی سرش بیاورند. نزدیک ظهر، صمد لباس پوشید. می خواست برود تهران. ناراحت شدم. گفتم: نمی خواهد بروی. امروز یا فردا بچه به دنیا می آید. ما تو را از کجا پیدا کنیم. مثل همیشه با خنده جواب داد: نگران نباش خودم را می رسانم. اخم کردم کتش را در آورد و نشست. گفت: اگر تو ناراحت باشی، نمی روم. اما به جان خودت یک ریال هم پول ندارم. بعدش هم مگر قرار نبود این بار که می روم برای بچه لباس و خرت و پرت بخرم؟! بلند شدم کمی غذا برایش آماده کردم. غذایش را که خورد سفارش ها را دادم. تا جلوی در دنبالش رفتم. موقع خداحافظی گفتم: پتو یادت نرود پتوی کاموایی، از آن هایی که تازه مد شده خیلی قشنگ است. صورتی اش را بخر. وقتی از سر کوچه پیچید داد زدم دیگر نروی تظاهرات. خطر دارد ما چشم انتظاریم. برگشتم خانه. انگار یک دفعه خانه آوار شد روی سرم. بس که دلگیر و تاریک شده بود. نتوانستم طاقت بیاورم. چادر سرکردم و رفتم خانه حاج آقایم. ...🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃 ...‌ 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
! مأمور متخلف در ماجرای مرگ یک جوان مشهدی در جریان دستگیری با قرار بازپرس دادسرای نظامی بازداشت شد. همچنین از دو مأمور دیگر کلانتری هم که مقتول را به کلانتری منتقل کرده‌اند تحقیق شده و از شهود و مطلعان نیز تحقیقات در حال انجام است. روز گذشته در شبکه‌های اجتماعی فیلمی از برخورد عجیب یک مامور پلیس در جریان بازداشت یک نفر در مشهد خبرساز شد و گفته شد متهم به نام «مهرداد سپهری» بعد از دستگیری در پی خفگی ناشی از اسپری فلفل فوت کرده بود. پرونده علت فوت این فرد در دستگاه قضایی در حال بررسی است. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
بسم الله الرحمن الرحیم ، تلویزیون‌ها رنگ نداشتند کانالی هم حتّی نبود که مُدام عوض کنیم سرمان گرم بود به یک و دو... کنترلی هم در کار نبود... تلفن‌ها به جای بی‌سیم و زنگ‌های دل خوش کُنَک سیم‌های فرخورده داشتند و زنگهای گوشخراش... قالیچه انداختن عیب و عار بود فرش‌های لاکی و دستبافت آن هم چند تا دوازده متری که جانِ آدم برای جارو زدنشان با جاروهای بی‌برق، بالا می‌آمد!... آدم‌ها، عاشق که می‌شدند جان می‌دادند برای یک خط نامه، و نگاهی ناگهان، از سوی اوئی که دل بُرده بود... هزار بار می‌رفتند و می‌آمدند تا همان بشود که می‌خواستند... خدا یکی بود و یار هم یکی!... آن‌روزها، هیچ چیزی، یکبار مصرف نبود!.... چینیِ گلِ سرخی بود و لیوان‌های بلورِ اصفهان... سفره‌ها را اندازه می‌زدی، سر تا تهِ یک کوچه را می‌گرفتند!... بندِ رخت می‌زدند توی حیاط، انگار قرار بود یک سرش به کندوان برسد یک سرِ دیگرش به تالابِ انزلی... لباسها را در تَشت می‌شستند... نه قوطیِ ربّ گوجه‌فرنگی در انباری پیدا می‌شد نه شیشه‌های کوچکِ ترشی... هرچه بود، به وفور و خروار... چندین نفر جمع می‌شدند دورِ هم، ربّ انار و نارنج می‌گرفتند، مربّای بهارنارنج و بالَنگ، دیگهای مسی و اجاقهای بزرگی که آغوششان همیشه به روی فسنجان و قیمه بادنجان باز بود... نه کسی از لانکوم و ورساچه چیزی می‌دانست، نه چیزی از قیمتِ دلار و سکّه... عطرِ آشنای برنجِ طارم و سبزی پلوماهی، برای هیچ همسایه‌ای حسرت آور نبود... عروسی که می‌شد، انگار به جای یک خانه، یک محلّه، جوانی به خانه‌ی بخت میفرستاد!... حنابندان، رنگِ شبِ عید و چهارشنبه سوری داشت... حال خرابی‌ها مهم بودند، آدم‌ها وقت میگذاشتند برای هم، صدای خنده اگر از حیاطی نمی‌آمد، شب نشینیِ دسته جمعی را، همان جا می‌گرفتند تا صاحبخانه فکر نکُند تنها مانده... یادِ خانم جان به خیر... همیشه می‌گفت غذا که می‌پزید حواستان به دو بشقاب بیشتر باشد، مهمانِ سرزده نباید شرمنده‌ی سفره شود!... حالا که فکر می‌کنم می‌بینم این روزها که همه‌چیز هست، انگار هیچ چیزی سرِ جای خودش نیست!... جاروبرقی و لباسشوئی و ظرفشوئی داریم، کنسروِ شیرِ مرغ تا جانِ آدمیزاد توی بازار پیدا می‌شود... گوشی‌های آنچنانی هم هست... خیلی چیزها به خانه‌ها آمده اند که آن وقت‌ها خوابشان را هم نمی‌دیدیم، امّا چقدر از کودکی هایمان پیرتریم‌!... صدای خنده که می‌آید تعجّب می‌کنیم، از دوست داشتن‌ها چنان بوی دروغ و فریب می‌آید که بهترین کارخانه های عطرِ فرانسوی هم در پوشاندنشان، ناتوان شده اند... دورِ همی که دیگر در کار نیست، چند نفر آشنا هم که اتّفاقی در خیابانی، جائی یکدیگر را می‌بینند، به جای حالِ هم، نرخِ ارز و طلا را می‌پرسند... کاش خدا برایمان کاری می‌کرد... کجائی خانم جان؟!... حواست هست؟!... من هنوز هم دو بشقاب غذای اضافه را می‌پزم، ولی کسی که همیشه شرمنده‌ی سفره‌ی بی مهمانِ خودش می‌مانَد، باز هم منم!... .... 🌹🍃 ....🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb6 ‌ ---~~ 🌴 ...🌴~~---
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند .. گر از آن یار سفر کرده پیامی داری! اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من انصاره و اعوانه
... از امروز پرچم دست توست مبارکمان باشد پرچم داری ات... به امید روز ظهورت... 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر صریح رهبرانقلاب درمورد توهین به مقدسات اهل سنت به بهانه شادکردن دل حضرت زهرا (سلام الله علیها) در نهم ربیع‌الاول: گفته‌ایم که با اهانت به مقدسات اهل سنت مخالفیم با رفتارهایی که برخی از گروه‌‌های شیعه انجام می‌دهند مخالفیم. ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🔴👈 آگهی استخدامی شرکت نفت بهران واقع در پالایشگاه تهران (باقرشهر) 🔸 در ۲۴ رشته شغلی و رشته های تحصیلی مختلف و در مقاطع فوق لیسانس، لیسانس و فوق دیپلم و دیپلم 🔸 فرصت ثبت نام تا دوازده آبان ماه ✅ علاقه مندان جهت کسب اطلاعات بیشتر و اطلاع از نحوه ثبت نام به لینک زیر مراجعه نمایید:👇👇 🌐: https://nedayerey.ir/?p=2526 ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
اگر رضای الله رضای والدین است پس چرا راه سخت رو انتخاب می‌کنید..؟! حرف اونا رو گوش کنید شمایی که پدر و مادرتون رو میذارین تو خونه به خودتون رحم کنین مگه کسی بیش‌تر از این‌ها خوبی بهتون کرده..؟! معرفتتون کو..؟! 🌷🕊 ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2