باسلام واحترام
🕪🕪قراره درسراسر ایران این آیه برای نزول باران خونده بشه.
📣📣📣لطفا پخش کنین،و مخصوصا تو گروههاتون :
بسم الله الرحمن الرحيم
وَ هُوَ الَّذي يُنَزِّلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ ما قَنَطُوا وَ يَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَ هُوَ الْوَلِيُّ الْحَميدُ (۲۸شوری)
🌧⛈🌩🌨☔🌧⛈🌩
و اوست كسى كه باران را -پس از آنكه [مردم] نا اميد شدند- فرود مى آورد، و رحمت خويش را مى گسترد.
بعضيا از نشر قران خجالت ميکشن.
خدايا هرکى کپى کرد رو عاقبت بخیرکن
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
﷽❣ #سلام_آقا ❣﷽
چشمهاے بشریٺ بہ نگاهٺ نگران
سالهایی سٺ ڪہ مانده سٺ بہ راهٺ نگران
اینقدر گریہ نڪن پیرشدے آقاجان
ڪہ دل منتظرانسٺ ز آهٺ نگران
✍تقصیر تو نیسٺ...
ما بدیم آقاجـــان
گفتیم بیا و...
جا زدیم آقاجــــــان😔
✍اے ڪاش بہ جاے این بیا
گفتن ها...
یڪ لحظہ بہ خود مےآمدیم،
آقاجــــان
گر نیایے تاقیامٺ انتظارٺ
مے ڪشم
منٺ عشق ازنگاہ پر شرارٺ
مے ڪشم
نازچندین سالہ چشم خمارٺ
مے ڪشم
تا نفس باقےسٺ اینجاانتظارٺ
مے ڪشم
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
🍃🌺🍃🌸🍃
❇️عصر جمعه و استجابت دعا
🌹شيخ طوسى رحمة اللّه فرموده:
هنگام اجابت دعا ساعت آخر روز جمعه تا غروب آفتاب است،
سزاوار است مؤمن در آن ساعت بسيار دعا كند.
⚠️و روايت شده: ساعت اجابت دعا، هنگامى است كه نيمى از خورشيد غروب كرده باشد و نيمه ديگر آن در مغرب ديده شود.
حضرت فاطمه عليها السّلام در آن هنگام دعا مى كرد، بنابراين دعا در آن ساعت مستحب است.
🌹و دعايى را كه از پيامبر صلى اللّه عليه و آله روايت شده مستحب است در ساعت اجابت دعا بخواند و آن دعا اين است:
🌹سُبْحَانَكَ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ يَا حَنَّانُ يَا مَنَّانُ يَا بَدِيعَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ
📗مفاتیح الجنان
#ساعت_استجابت_دعا_عصر_جمعه
#التماس_دعای_فرج
#لبیک_یامهدی_عج
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
🌴 #یازینب...
#عاشقی_به_افق_حلب...🌹🍃 #قسمت_دهم..🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 من تازه از مدرسه برگشته بودم و م
#عاشقی_به_افق_حلب..🌹🍃
#قسمت_یازدهم..🌹🍃
🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃
عمو حسین بعد از ۱۰ دقیقه صحبت با مامان زهرا، خداحافظی کرد و رفت...
بابا به کمک مامان به اتاقشان رفت تا استراحت کند.
مهدی هم روی کاناپه خوابش برده بود...
آنقدر شیرین خوابیده بود که دلم نیامد بیدارش کنم، پتویش را رویش کشیدم تا همانجا بخوابد...
ساعت حدودا ۴:۴۵ دقیقه بود و من ساعت ۵:۳۰ دقیقه کلاسم شروع میشد...
اصلا حوصله کلاس زبان را نداشتم، اما نمیتوانستم بعد از 3سال کلاس رفتن یکباره زبان آمریکایی را رها کنم...
به مترجمی علاقه زیادی داشتم.
هوا سرد بود...
پالتوی چرم مشکی رنگم را برداشتم و با شلوار جین و شال مشکی ست کردم...
کوله پشتی قرمز رنگم را برداشتم...
چون ماه محرم بود رنگ تیره پوشیدم، علاوه بر این من عاشق رنگ مشکی بودم.
به آیینه نگاه کردم، غم و غصه از صورتم میبارید، دوست نداشتم کسی مرا این قیافه ببیند...
سعی کردم ناراحتی ام را پشت کمی آرایش پنهان کنم...
از آرایش غلیظ متنفر بودم، به همین دلیل کاملا رسمی آرایش میکردم.
دیر شده بود...
تلفن همراه مامان را برداشتم تا بعد از کلاس با عمو محمد تماس بگیرم و جویای جواب آزمایش بابا شوم...
من ۱۶ سالم بود و از نظر مامان و بابا هنوز برای داشتن یک گوشی شخصی بچه بودم...
مامان در آشپزخانه در حال تدارک شام بود.
خداحافظی کردم و به سمت کلاس حرکت کردم...
#ادامه_دارد...🌹🍃
#نویسنده_میم_سلیمی🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
🌴 #یازینب...
🕊🌹🔹 🌹 🔹 #کتاب_دختر_شینا🌹🕊 #خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃 #همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی
🕊🌹🔹
🌹
🔹
#کتاب_دختر_شینا🌹🕊
#خاطرات : بانو قدم خیر محمدی کنعانی🌹🍃
#همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی هریژ🌷🕊
#نویسنده :بانو بهناز ضرابی..
فصل دوازهم..( قسمت ۲ )🌹🍃
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷🕊
صدای صمد مهدی که داشت خوابش می برد بیدار شده بود و گریه می کرد او را از بغلم گرفت بوسید و گفت:اگر دیر آمدم ببخش بابا جان عملیات داشتیم خواهرم آمد توی اتاق گفت آقا صمد مژدگانی بده این دفعه بچه پسر است. صمد خندید و گفت: مژدگانی می دهم اما نه به خاطر اینکه بچه پسر است به این خاطر که الحمدلله هم قدم و هم بچه ها صحیح و سلامت اند.
بعد مهدی را داد به من و رفت طرف خدیجه و معصومه آن ها را بغل گرفت و گفت: به خدا یک تا موی این دو تا را نمی دهم به صد پسر فقط از این خوشحالم که بعد از من سایه یک مرد روی سر قدم و دخترهاست.
لب گزیدم خواهرم با ناراحتی گفت: آقا صمد دور از جان چرا حرف خیر نمی زنید. صمد خندید و گفت: حالا اسم پسرم چی هست؟ معصومه و خدیجه آمدند کنار مهدی نشستند او را بوسیدند و گفتند: داداس مهدی.
چهار پنج روزی قایش ماندیم. روزهای خوبی بود. مثل همیشه با هم می رفتیم مهمانی. ناهار خانه این خواهر بودیم و خانه آن برادر با اینکه قبل از آمدن صمد موقع ولیمه مهدی، همه فامیل ها را دیده بودم اما مهمانی رفتن با صمد طور دیگری بود همه با عزت و احترام بیشتری با من و بچه ها رفتار می کردند. مهمانی ها رسمی تر برگزار می شد. این را می شد حتی از ظرف چینی و قاشق استیل نو فهمید. روز پنجم صمد گفت: وسایلت را جمع کن برویم خانه خودمان. آمدیم همدان. چند ماه بود خانه را گذاشته و رفته بودم گرد و خاک همه جا را فرا گرفته بود تا عصر مشغول گرد گیری و رفت و روب شدم . شب صمد خوشحال و خندان آمد. کلیدی گذاشت توی دستم و گفت: این هم کلید خانه خودمان.
از خوشحالی کلید را بوسیدم صمد نگاهم می کرد و می خندید گفت: خانه آماده ایت فردا صبح می توانیم اسباب کشی کنیم فردا صبح رفتیم خانه خودمان. کمی اسباب و اثاثیه هم بردیم. خانه قشنگی بود. دو اتاق خواب داشت و یک هال کوچک و آشپزخانه. دستشویی بیرون بود سر راه پله ها جلوی در ورودی اما حمام توی هال بود از شادی روی پایم بند نبودم موکت کوچکی انداختم توی حیاط و بچه ها را رویش نشاندم. جارو را برداشتم و شروع کردم به تمیز کردن. خانه تازه از دست کارگر و بنا در آمده بود و کثیف بود با کمک هم تا ظهر شیشه ه را تمیز کردیم و کف آشپزخانه و هال و اتاق ها را جارو کردیم. عصر آقا شمس الله و خانمش هم آمدند. صمد رفت با کمک چند نفر از دوست هایش اسباب و اثاثیه مختصری را که داشتیم آوردند و ریختند وسط هال. تا نصف شب وسایل را چیدیم این خانه از خانه های ما بزرگ تر بود. مانده بودم تنها فرشمان را کجا بیندازیم.
#یازهرا...🌹🍃
🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🍃
#ادامه_دارد...
🌹
🔹🌹
🌹🕊🌹
🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹
#یـــــازیــــــــنــــــــبــــــــ...🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537
@Yazinb3
جُمعھ ھا
وضعِ دلَم
بَدجور
مےریزَد بِھَم
قِصـهٔ
یڪ مَردِ تنھا
غُصھ دارَم میڪُنَد...
#اݪݪهمعجللولیڪالفرج
بیاید برای ظهور آقا تلاش کنیم ....!
#یاد_یاران
🔰روحیه شاداب و مصمم و پرارادهای داشت، به طوری که برای دیگر فرماندهان جنگی نمونه و الگوی بسیار خوبی بود. وقتی یک بار برای دیدار وی رفتم و روحیه شاداب این شهید را دیدم. از او در مورد وضعیت منطقه و شرایط روحی پرسیدم.
🔰گفت: ما در برابر ضد انقلاب ایستاده ایم بنابراین باید شاداب و مصمم باشیم . خصلت مردانگی و اعتماد به نفس بود و در عین حال انسان معتقد مومن و بسیار منضبط بود و به سلسه مراتب کاری بسیار اهمیت می داد و در عین حال در برابر مافوق خود جرات طرح مسائل و مشکلات را داشت.
🔰لياقت، شجاعت و كارداني او باعث شد تا پس از چهارماه به يكي از مناطق جبهه غرب (منطقه عملياتي و مرزي عراق پايگاه ولی آباد بانه) كه تحت كنترل ضد انقلاب در استان كردستان بود، منتقل شود.
🔰در مدت چهارماهه حضور مقتدرانه و فرماندهي مدبرانه در بانه توانست امنیت بالايي را در منطقه ایجاد کند و بسياري از آن مناطق را از لوث وجود اشرار ضد انقلاب كومله و دمكرات پاك نمود .
🔰ماموریت شهید لطیف رنجبری در بانه به اتمام رسیده بود. او قرار بود فرمانده جایگزین خود را با منطقه استحفاظي آشنا کند. در جریان یکی از این شناسایی ها از مناطق پاكسازي نشده و در درگيري، سه نفر از اشرار كومله را به هلاكت مي رساند و از فاصله 1500 متري با اسلحه سيمينوف (قناسه) از ناحيه پشت و اصابت گلوله به قلب مورد حمله كمين نیروهای گروهك ملحد كومله قرارگرفت و حتي قصد به سرقت بردن پيكر مطهر ايشان را داشتند كه البته با اطلاعي كه شهيد قبل از شهادت از طريق بي سيم به پايگاه در خصوص جريان كمين رسانده بود، نيروهاي امدادي به منطقه درگيري اعزام و حلقه محاصره شكسته شده و اشرار موفق به اين امر نشدند.
🔰اهمیت شهادت ايشان به اندازه اي بود كه همان شب خبر شهادتش را در «راديو كومله» اعلام و از آن به عنوان يك پيروزي ياد نمودند، غافل ازآنكه شهادت در راه حق نه مرگ بلكه زندگي جاويد است ( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون).
✍به روایت حجةالاسلامسیدجبارحسینی
#شهید_لطیف_رنجبری🌷
#سالروز_شهادت
🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
▪️رسوایی مهم #پنجم_دی یه بار دیگه سه تا نکته بدیهی رو ثابت کرد:
۱-فضای مجازی، جامعه آماری درستی نسبت به جامعه حقیقی ایران نداره
۲-این حجم لایک و ریت و غوغایی که ۳هفته توییترو مشغول کرده بود اکثرا یا ربات بودن یا خارج نشین
۳-مردم درد معیشت دارن ولی با لاشخورای برانداز همراه نمیشن
💬 آدم
🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
💠 • ° •🔸 ◎﷽◎ 🔸• ° • 💠
🔷🔸 هـر شـــ🌙ـــب یـــڪ🔸🔷
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩
°❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀°
در سالهای دور، در شهر كوچكی عابدی زندگی میكرد كه بسيار وارسته بود و تمام ذهن و فكرش كمك به مردم و رفع مشكلات و گرفتاریهای آنان بود.
او آن قدر بين مردم محبوب بود كه مردم تمام مسائل خود را با او در ميان میگذاشتند
يك شب عابد #خواب بسيار عجيبی ديد!
او در خواب ديد كه يكی از فرشتگان مقرب خداوند به منزل او آمد، بعد از سلام و احوالپرسی به درويش گفت:
تو نزد خداوند و ما خيلی عزيز هستی، خداوند قرار است سيل عظيمی را به اين شهر روانه سازد
اما از آنجا كه تو نزد خداوند مرتبه ويژه ای داری، لذا به تو اين بشارت را میدهیم كه اول به مردمان شهر خبر بدی كه بتوانند پناهگاهی پيدا كنند
و دوم اينكه خداوند با امداد غيبی خود، حافظ جان تو خواهد بود.
عابد از خواب بيدار شد و حال عجيبی داشت
اول دو ركعت نماز شكر خواند و بعد از راز و نياز با خداوند به ميدان شهر رفت و اعلام كرد كه تمام مردم جمع شوند كه كار بسيار مهمی با آنان دارد
مردم هم تا فهميدند كه عابد با آنها كار مهمی دارد هر چه سريعتر همديگر را خبر كردن و بعد از مدتی اكثر مردمان شهر در ميدان جمع شدن و همه منتظر صحبتهای مرد خدا بودند
عابد بعد از حمد و سپاس خداوند، قضيه خواب عجيب خود را تعريف كرد
مردم شهر كه از اين خبر بهت زده شده بودند اول از همه خدا را شكر كردن بخاطر وجود عابد در شهرشان و بعد بزرگهای شهر تصميم گرفتن هر چه سريعتر به جايی ديگر نقل مكان كنند تا از گزند سيل در امان باشند.
مردم سريع دست به كار شدن و اول از همه به نزد عابد رفتن تا او را با خود ببرند،
اما عابد مخالفت كرد و گفت شماها به فكر خودتون باشيد و اصلا نگران من نباشيد.
چند روزی گذشت و ديگر شهر تقريبا خالی شده بود ، كه آسمان ابری شد و باران شروع شد
يك باران عجيب و غريب كه تا آن روز هيچكس نديده بود،
عده ای از جوانان شهر كه هنوز نرفته بودن، خودشان را به در خانه عابد رساندن و به او گفتن كه با آنها بيايد،
اما باز هم او مخالفت كرد!!
باران زود تبديل به سيل عظيمی شد كه همه جای شهر را فرا گرفت
عابد با آرامش خاصی در خانه خود نشسته بود و به عبادت مشغول بود و البته در ذهن خود آن پيغام فرشته خداوند را هم مرور میكرد
خداوند با امداد غيبی خود حافظ جان تو خواهد بود.
آب تا زير پنجره خانه عابد رسيده بود ناگهان صدای ضربه خوردن به شيشه پنجره را شنيد، ديد چند تا از مردم شهر با قايق و به سختی خود را به زير پنجره خانه درويش رسانده بودن به او گفتن زودتر تا آب همه خانه اش رو فرا نگرفته به قايق آنها بيايد
اما عابد باز هم مخالفت كرد و به آنها گفت به فكر خود باشند.
آب كم كم به داخل خانه عابد نفوذ كرد عابد همچنان به عبادت مشغول بود
آب تا زير زانوهای عابد رسيده بود
از دور دست صدای مردم را میشنيد كه نام او را فرياد ميزدن و از او میخواستن كه از خانه بيرون بياید و آنها با طناب او را نجات دهند
اما عابد اعتنایی نكرد
آب تا زير گردن عابد رسيده بود كم كم آب به بالای دهان و بینی عابد رسيده بود و تنفس را برای عابد دشوار كرده بود.
آب، بيشتر و بيشتر شد
عابد در آب غرق شد
عابد چشمانش را باز كرد ، همان فرشته ای كه با او صحبت كرده بود را ديد.
عابد برآشفت! به فرشته گفت: وای بر من كه يك عمر عبادت كردم، پس كو آن امداد غيبی كه ميگفتی!؟
پس كو آن مرحمت خداوند!؟
فرشته لبخندی زد و گفت:
دوباره ماجرا را مرور كن، خداوند چند بار توسط بنده هايش موقعيت نجات تو را فراهم كرد
كمك آن جوانان كه با قايق به زير پنجره خانه ات آمدن را چرا رد كردی؟
صدای آن مردمی كه میگفتن از خانه بيرون بيا تا با طناب تو را نجات دهيم را شنيدی، اما اعتنايی نكردی!
مردمی كه همان ابتدا میخواستن تو را با خود ببرن، اما توجهی نكردی!!
خداوند ديگه چگونه میتوانست تو را نجات دهد؟
تمام اين ها امداد غيبی بودن كه تو توجهی نكردی!
هر یک از ما آدمهای و ماجراهای اطراف زندگیمون، یک جورایی شبیه همین عابد و تصورش از امداد غیبیه
#امداد_غيبی همين فرصت هايی هست كه در زندگی روزمره همه مون به وجود مياد،
گاهی اوقات خودمون فرصتهايی رو كه داريم استفاده نمیكنيم و انتظار داريم يه اتفاق ماوراء طبيعی واسمون بيفته ...
⇦ ڪلیڪ ڪنید⇩⇩⇩
〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
#تفکر
عجب !!!!!
در را بسته و مهمان دعوت کرده ایم؟؟؟
دعا برای ظهور ، دعوت امام زمان (عج) است و گناه ؛ در بستن به روی امام
👈 اول باید در را باز کرد سپس مهمان دعوت کرد 👉
ترک گناه ، اخلاص در دعوت است و گرنه دعا لقلقه زبان و تعارف است.....
#آیت_الله_بهجت
#شبتون_شهدایی
التماس دعای فرج.....
🌹 اللهم عجل لولیک الفرج...🌹
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌸 #زمینه_سازظهورباشیم🌸
🍃🌺اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌺🍃
🌹اللهم عجل لولیک الفرج وفرجنابه🌹
🍃🌺 @Yazinb3🌺🍃
💫الهی در این
❄️شب سرد زمستانی
💫زندگی دوستانم را سبز
❄️تنور دلشان را گرم
💫فانوس دلشان را روشن
❄️لحظه هایشان را بدون غم
💫و چرخ روزگار را
❄️به کامشان بچرخان
💫شبتون زیباتون خوش 💫
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
شـــ🌙ــبِ مـــن
با تــــو
بـــخیر می شود
تـ♡ـویی که حتــی
حـــس بـــودنت
می ارزد به ،
تــــــمامِ
نــداشته هایم،آقا
شب بخیرمولای غریبم