eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
8.4هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷سردارعشق ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﻖ ﺷﻨﺎﺱ🌷 ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ : ﻣﺼﯿﺐ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪ : ۱۳۴۹/۰۱/۰۱ محل تولد :محمود آباد ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺷﻬﺎﺩﺕ :۱۳۶۶/۱۲/۲۸ عملیات: والفجر ده #یازینب... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌴 #یازینب...
🌷سردارعشق ﺷﻬﯿﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﻖ ﺷﻨﺎﺱ🌷 ﻧﺎﻡ ﭘﺪﺭ : ﻣﺼﯿﺐ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺗﻮﻟﺪ : ۱۳۴۹/۰۱/۰۱ محل تولد :محمود آباد ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺷﻬﺎ
🕊🌹🔹 🌹 🔹 ﺯﻧﺪﮔﯿﻨﺎﻣﻪ:🌷طلبیه سردار عشق شهید رضا حق شناس🌷 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 ﻃﻠﺒﻪ ﺷﻬﻴﺪ: ﺭﺿﺎ ﺣﻖﺷﻨﺎﺱ ﺧﻮﺵ ﺩﺭﺧﺸﻴﺪﻱ ﺍﻱ ﺷﻴﺪﺍﻳﻲ ﺍﻓﻼﻛﻲ ! ﻭﻗﺘﻲ ﺩﺭ ﻗﻬﻘﻬﺔ ﻣﺴﺘﺎﻧﻪﺍﺕ ﺭﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻣﻲﮔﻔﺘﻲ . ﺑﻠﻨﺪﺍﻱ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺯﻳﺒﻨﺪﺓ ﺗﻮﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪﺍﺕ ﻫﻔﺖ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﻧَﻮَﺭ ﺩﻳﺪﻱ . ﻛﺠﺎﺳﺖ ﺁﻥ ﻭﺍﮊﮔﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺳﻴﻨﺔ ﻛﺎﻏﺬ ﺑﺘﭙﻴﺪ ﻭ ﺭﻧﮓ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺎﺭﺩ . ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩﺭ ﺧﺪﺍ ﮔﻢ ﺷﺪﻱ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺎ ﻣﻮﺝ ﺍﺣﺴﺎﺳﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺻﻴﻒ ﻛﻨﺪ . ﺍﮔﺮ ﻗﻠﻢ ﺟﺮﺃﺕ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻛﺮﺩ، ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﺗﺒﺮﻙ ﺍﺯ ﻳﺎﺩ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ . ﻧﺎﻣﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎﺩ ﻛﻪ ﺣﺪﻳﺚ ﺯﻧﺪﮔﻲﺍﺕ ﻣﻌﻨﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻓﺮﺩﺍﻱ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ . ﻣﻲﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻨﮕﺎﺭﻡ ﺍﻳﻦ ﻗﺼﺔ ﺁﺷﻨﺎ ﺭﺍ، ﻫﻤﺎﻥ ﻗﺼﻪﺍﻱ ﻛﻪ ﻏﻴﺮﺕ ﻣﻘﺪﺳﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﻣﻲﺁﻭﺭﺩ، ﻭﻗﺘﻲ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻲ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺁﻳﻨﺪﻩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺑﻪ ﺳﺎﻝ ۱۳۴۹ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ«ﺣﺎﺟﻲﻛﻼﻩ » ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩﺁﺑﺎﺩ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩ . ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﻬﺮِ ﻫﺸﺘﻢ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎﺑﺎﻥ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﻣﺎﻣﺖ ﻭ ﻭﻻﻳﺖ ﻧﺎﻡ ﻛﻮﺩﻙ ﺭﺍ « ﺭﺿﺎ » ﻧﻬﺎﺩ . ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﺍﻱ ﻛﻪ ﭼﻠﭽﺮﺍﻍ ﻭﺟﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﻫﻞﺑﻴﺖ - ﻋﻠﻴﻬﻢﺍﻟﺴﻼﻡ - ﺭﻭﺷﻦ ﺑﻮﺩ، ﺭﺷﺪ ﻛﺮﺩ . ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺑﺴﺘﺎﻥ ﺷﺪ . ﺳﺎﻝ ﺩﻭّﻡ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻧﻪﺍﺵ ﺩﺭ ﺣﺠﻤﻲ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺑﻪ ﮔُﻞ ﻧﺸﺴﺖ . ﺍﻭ ﺁﻣﻮﺧﺖ ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻳﻮ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻠﻴﺪﻱ ﺭﺍ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻋﻜﺲ ﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﻣﻲﻛﺮﺩ . ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻃﻠﻮﻉ ﺧﻮﺭﺷﻴﺪ ﺁﺯﺍﺩﻱ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﻗﻢ ﺁﻣﺪ ﺗﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﺪ . ﻭﻗﺘﻲ ﺁﻥ ﺳﻴﻤﺎﻱ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺩﻳﺪ ﺷﻴﻔﺘﺔ ﺁﻥ ﭘﻴﺮ ﻣﺮﺍﺩ ﺩﻝ ﺷﺪ . ﺳﺎﻝ ﭘﻨﺠﻢ ﺍﺑﺘﺪﺍﻳﻲ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﺪﺍﻳﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺳﻮﻱ ﻫﺒﻮﻁ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﻲﺧﻮﺍﻧﺪ، ﺻﺪﺍﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻲﺯﺩ . ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺧﻴﻤﻪﺍﻱ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻋﺸﻖ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪ ﺗﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺁﺳﻤﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﺮﺳﺎﻧﺪ . ﺭﺿﺎ ﺁﻣﻮﺯﺵﻫﺎﻱ ﻧﻈﺎﻣﻲ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﮔﺮﻓﺖ، ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﻧﺒﺮﺩﻧﺪ . ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺯﺍﺩﻩﺍﺵ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺭﺿﺎ ﺭﺍ ﺑﻲﺗﺎﺏ ﺭﻓﺘﻦ ﻛﺮﺩ، ﺑﻪ ﻫﺮ ﺗﺮﺗﻴﺒﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺭﻓﺖ . ﺭ ﺁﻥ ﻣﺤﻴﻂ ﻋﺎﺭﻓﺎﻧﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺑﻲﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﺸﺴﺖ . ﺍﻭﻟﻴﻦ ﺑﺎﺭﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﺒﻬﻪ ﺭﻓﺖ ﺑﺮ ﺍﺛﺮ ﻣﻮﺝ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺍﺯ ﻗﻠﻪ ﭘﺮﺕ ﺷﺪ ﻭ ﭘﺎﻳﺶ ﺷﻜﺴﺖ . ﭘﺲ ﺍﺯ ﺑﻬﺒﻮﺩﻱ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻋﻼﻗﻪﺍﻱ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻃﻠﺒﮕﻲ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﺣﻮﺯﺓ ﻋﻠﻤﻴﻪ ﻓﺮﻳﺪﻭﻥﻛﻨﺎﺭ ﺷﺪ . ﺭﺿﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺳﻌﻲ ﺑﻴﻦ ﺻﻔﺎﻱ ﺷﻬﺮ ﻭ ﻣﺮﻭﺓ ﺟﺒﻬﻪ ﻛﺮﺩ . ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﺠﺎﻉ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﺓ ﮔﺮﺩﺍﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﻤﺎﺳﻪﺍﻳﻲ ﺧﻮﻧﻴﻦ ﺩﺭ ﻋﻤﻠﻴﺎﺕ ﻏﺮﻭﺭ ﺁﻓﺮﻳﻦ 🌷 ﻭﺍﻟﻔﺠﺮﺩﻩ 🌷 ﺷﺮﺑﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﻴﺪ . ﭘﻴﻜﺮ ﻣﻘﺪﺳﺶ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ (ﺍﺳﺘﺎﻥ ﻣﺎﺯﻧﺪﺭﺍﻥ ، ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﺁﺑﺎﺩ) ﺭﻭﺳﺘﺎﻱ«ﺣﺎﺟﻲﻛﻼﻩ » ﺑﻪ ﺧﺎﻙ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﺷﺪ 🌷 ﺭﻭﺍﻧﺶ ﻏﺮﻳﻖ ﺭﺣﻤﺖ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﻮﺍﺭ ﺧﺪﺍیی ﺑﺎﺩ🌷🌷🌷 هدیه به روح شهداء و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات..... 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🌹 🔹🌹 🌹🕊🌹 🕊🔹🌹🕊🔹🌹🕊🔹 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
همیشه تصورمان از درد و دلتنگی فقط درد دوری مادر از پسرش است.. چه کسی از دل پدر شهید خبر دارد؟!! پدر است دیگر . . . 🌺🍃 #زینب... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
❤️✨🌿🌹 ✨🌿🌹 🌿🌹 ... 🌷🍂🌷🍂🌷🍂🌷🍂 اتل متل سمانه  یه دختر شهیده یه دختری که هیچ وقت بابا جونو ندیده بابا وقتی شهید شد مامان حامله بوده بعد که سمانه اومد دیگه جنگی ندیده 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹👇 مامان زود ازدواج کرد بایه مرد غریبه سمانه حالا اونو بابای خود می دونه هیچکی بهش نگفته باباش یه مرد دیگه ست باباش تو اسمونه تو یه دنیای دیگه ست هیچکی بهش نگفته باباش چه مهربون بود چه ابروی کمونی باباش چه خوش زبون بود هیچکی بهش نگفته باباش یه قهرمون بود تو دشتای شلمچه باباش یه دیده بون بود سمانه قد کشیده بزرگ شده ماشالله داره می ره دانشگاه دانشجو اون حالا حراست دانشگاه عاصیه از دست اون مدام باید بهش بگن موهات اومده بیرون هفت قلم ارایشو یه مانتو کوچولو شلوار برمودا و کفش های مثل پارو تا حالا این دختر و بهشت زهرا نبردن حتی جلوش اسمی از خون شهید نبردن خانواده می گن که بزار یه کم خوش باشه باش که رفته طفلی بزار که این خوش باشه داره دلم می سوزه از بس که بی مرامیم مگه شهید رفته که ما بخوریم بخوابیم؟ تو اون دنیا جواب باباش رو چی می دیم ما یه اگه وقت بپرسه امانتم چی شد ها؟ حتی اگه سمانه باباش شهید نباشه دختر شهر شهید باید اینجوری باشه؟😔 🌿🌹 ✨🌿🌹 ❤️✨🌿 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌺🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃🌺 ... 🌹بسم رب الشهدا والصدیقین🌹 دنبال شهرتیم و پی اسم و رسم ونام غافل از اینکه فاطمه الزهرا( سلام الله علیها) گمنام میخرد. قبل ازآشنایی من با🌷 شهید ابراهیم هادی،🌷 برای شهدا احترام قائل بودم ولی خیلی اعتقادی درتوسل به شهدا نداشتم.تااینکه یه روز دلم گرفته بود، پیامی از طرف دوستم اومد که عکسی از 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 بود ودر زیرعکس نوشته بود(محاله با این شهید دوست بشی وکمکت نکنه،دوست شهید من ابراهیم هادی تولدت مبارک💐 اونروز تولد ابراهیم هادی بود ودوستم به طوراتفاقی پیام تبریک تولد رو برای منم فرستاده بود.وقتی عکس این شهید بزرگوار رو دیدم ناخوداگاه جذب این شهیدشدم و اشک میریختم. (قبلا شنیده بودم که میگفتن برای پیداکردن دوست شهید خودتون،عکس شهدا رو نگاه کنید و ببینید که کدوم شهید به دلتون میشینه اما تا حالا تجربه نکرده بودم. همون روزبرای این شهید بزرگوارنذرکردم وچند روز بعد حاجتمو گرفتم. تا الان هم بیشتراوقات 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 خیلی لطف کردن. سعی کردم ایشون رو به اطرافیانم معرفی کنم وامیدوارم که در این کارموفق شده باشم. 🌺دوستان خوبم حتما به نیابت ازایشون نذرکنید و ثواب آن رو هم به خانم فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)تقدیم کنید،چون خانم فاطمه الزهرا( سلام الله علیها ) به زیاد به دیدار شهدای گمنام میروند. ان شاءلله همه حاجت رواباشند ودر راس همه حاجاتمون ظهورآقامون امام زمان(عج) رو فراموش نکنیم 🌹آقامون خیلی غریبه🌹که اگر آقا بیایند تمام مشکلات حل میشه و دنیا گلستان میشه 💐توکه یک گوشه چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد💐 التماس دعای فرج... ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🌺🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃🌺
🔵🕊▪️ 🕊 ▪️ ؛ مدافع حرم ... 🌷بسم رب الشهدا والصدقین 🌷 خوش درخشیدید یاران یارانی از پلاک های دهه های ۶۰/۶۵/۶۹/۷۰/۷۱/۷۴ این روزها شهید میدهیم شهدایی از جنس مدافع حرم..... هستند کسانی که پیکرهایشان هم جاویدالاثر هستد😔 به نمایندگی از کسانی که نبردهای این شهیدان رو دیدم به همه میگم و شایعات رو پایان میدم. دم دمه های صبح بود و خورشید ارام ارام داشت طلوع میکرد از باغ زیتون رد میشدیم و به ما گفته بودند تپه و سیلوها را پاک سازی کرده بودند مثل همیشه اشتباهاتی رخ داد تک تیرنداز از بالا که مارا دید شروع کرد به زدن دستور از فرماندهی کل گردان امد و مارفتیم از پایین تپه بستیم ان حرامی هارا به اتش تا اینکه از جناح راست(تیپ فاطمیون) و از جناح چپ ( تیپ زینبیون) هوای مارا داشتند قبل اینکه بروی تپه برویم و درگیر شویم از جناح راست تیپ فاطمیون را چند نفری اسیر گرفتند و سرهایشان را بریدند و بقیه انها از ترس فرار کردند و ما میبایست جناح را حفظ میکردیم و تیپ زینبیون جناح را از ترس انها هم ترک کردن چه بگویم از ادمهایی که فقط ادعا دارند تا اینکه حسین امیدواری که خمپاره میزد و خیلی از سنگرها رو زد با گلوله اسنایپر شهید شد و تیر بر قلبش خورد و حفره ای باز شد ودر جا شهادتین را گفت و لبیک گفت بچه ها با این صحنه یکم کپ کردند تا اینکه با مرتضی باهم جنازه را به عقب کشیدیم که دیدیم شهید علیرضا مرادی به سوی ما می امد که از جناح راست تک تیرنداز یحو این رفیق مارا هم زد چه به گویم چه بگویم از رفیقانی که در یک لحظه شهادتین را گفتند و پیکر اوهم پشت تویتا گذاشتیم و تویتا پیکرها را برد عقب و ما درگیری هایمان بدتر شد چون با تعدادی زخمی و کم بود نیرو و جناح هارا هم باید حفظ میکردیم در حین تیرندازی بودیم که مصطفی چگینی تا امد برود جلو و تامین ما شود اسنایپر با یک تیر به سر مصطفی چگینی زد و اورا شهید کرد ما کم کم واقعا کم اوردیم با این حال مرتضی به ما روحیه میداد و ما میجنگیدیم و از من جلوتر مجید قربانخانی دلقک بود که میحنگید اوهم پاشد تا یکم جلو برود چهار تا تیر هم زمان به پای چپش و پهلویش خورد و بازهم پا برجا پاشد و سه نفر را به هلاکت رساند اخر سر افتاد و شهید شد بارانی از گلوله بود انجا که یک لحظه چشم افتاد به یکی از بچه ها که انگشتش را گاز میگرفت تا داد نزد نگو ان شخص شهید مهدی حیدری است شهیدی که سرش تیر خورد ولی داشت جان میداد من گیج شدم با کسانی که اموزش دیدم و شوخی میکردم و شام ناهار میخوردم حالا چیکار کنم که جان میدهند و در اخر مرتضی با بیسیم صدایم کرد ابوحنانه هستم ابوحنان بیا پیشم سریع رفتم پیشش و در عین انکه داشتم میرفتم یک تیر به بازوی مرتضی خورد و بازویش را بستم او بچه محل من بود و گفتم مرتضی تکی تکی نری گفت محمد بچه ها رفتند چیکار کنیم فرمانده روحیه اش داغون بود تا اینکه صدایی امد و شهید عبدالهی و اسیابی ان جلو جلو باهم شهید شدند ماکه این صحنه را دیدیم یحو یکی از بچه ها امد عقب و گفت حاجی محمد اژند و نظری در جناح چپ شهید شدن تعداد شهدا به ۱۳ نفر رسید دو پیکر به عقب رفت مرتضی به من گفت برو و روحیه بدع و بزنید تا سه ساعت تحمل یحو مرتضی به فرمانده گردان اعلام کرد ابوحنانه هستم سلام شمارا به حضرت زهرا س میرسانم نگو میدانست دقایقی بعد که خواستم بروم سمت تویتا کورنت موشک حرارتی به تویتا زخمی ها خورد و تویتا و شهید مرتضی کریمی رفت رو هوا و از مرتضی فقط سر و دست و پایش ماند و ما با این همه اوضاع از ساعت ۱ ظهر تا پنج غروب ایستادیم ولی نتوانستیم شهدا رو برگردانیم واقعا عاشورا بود گلوله بود که به سمت ما می امد در اخر این را بگویم مدیون هستم اگر یک کلمه دروغ به شما بزرگ واران بگویم 😔 شادی روح شهدای جاویدالاثر مدافع حرم صلوات💐 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🔵 🕊🔵 🕊🔵🕊 ▪️🔵🕊▪️🔵🕊▪️ غریبی شهداازغریبی زینب است😔 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
---~~~🌴 لبیک یا زینب...🌴~~~--- ... 🍃🌺 ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻳﺎ ﺍﺑﺎﻋﺒﺪﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦ ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ )🌺🍃 🍃🌹بسم رب الشهدا و الصدیقین🌹🍃 من جا مانده ام از تو جا مانده ام از حسین و از عباس قلبم تاب نمی آورد بی تابیم را تمامم میکند هر روز تا فردا نمیدانم چند قدم فاصله دارم تا آسمان مهربانیت تا ضریح چشمان زیبایت!؟ عزیز دل زهرا حسین جان علی میگویند حسین ومن دلم آب میشود بی تو پر میزنم تمام راه حرم را اما نمیدانم قسم ب چادر زینب نمیدانم چگونه صدایت کنم ک دوست تر بداری!؟ وچگونه زجه زنم دلتنگیم را که ترحم کنی!؟ چگونه اشک بریزم که دست بر گونه ام کشی!؟ جا مانده ام از غافله قبولم نکرده ای ب نوکری قبولم نکرده ای که تا قدم ب قدم سرمهٔ چشمان پر از گناهم کنم خاک پای خادمین زائرانت را من مرده ام از بی توئی تو را میخواهم خودت را همان توئی که حسین است واز آسمان من حسین را میخواهم سیاه پوش محرمش بوده ام تا اربعین به خدا که تاب نمی آورم نباشم ب یادگار از تو پرچمی بر دوش نشانده ام ب نام خواهرت زینب دیوانه وار فریادت میزنم بگذار همه بدانند چه خون است دلم بی تو از پا نمی نشینم ب اشتراک میگذارم قدم های نرفته ام را آنقدر از تو میگویم ک ب زینبت قسم آرامم کن ... .... التماس دعا یاعلی ان شاءالله اربعین کربلا 💐 🍃🌺اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌺🍃 ‌ ----~~~ 🌴لبیک یازینب...🌴~~~--- 🍃🌺 ... 🍃🌺 @Yazinb3 🌺🍃
🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃 ... زبانحال این روزای شهدای مدافع حرم 🌷🍃 🍃🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🍃 پسرم !دلبندم! خواستم سایه ی سرت بشوم شوق بر دیده ی ترت بشوم نذر کردم که مادرت بشوم نذرها کردم و شدی پسرم وا شد پدرت با غرور، بابا تاکه چشمت به روی ما وا شد سر بوسیدن تو دعشد خواستم تا به آسمان بپرم ... وقت شش ماهگیت خندیدم از گلویت ستاره میچیدم تا علی اصغرم شدی دیدم ... چقدر تیر میکشد جگرم میشدی در گذار ثانیه ها نوجوان پا به پای مرثیه ها قاسم خوش صدای تعزیه ها فکر ها میدوید توی سرم... آب زمزم تورا خوراندم تا پای روضه تورا نشاندم تا ان یکاد الذین خواندم تا .. روزگاری ثمر دهد ثمرم راه رفتی تو در برابر من ... شانه ات میرسید تا سر من ... قد کشیده علی اکبر من خوب شد ،میشوی دگر سپرم تا که دیدم جوانی و شادی رفته بودم به فکر دامادی گفتم اما به خنده افتادی از نگاهت نشد که بو ببرم... باز گرم بگو بخند شدی روی زانو کمی بلند شدی با ظرافت گلایه مند شدی : "مگر از نذرهات بی خبرم ؟" لرزه بر استکان من افتاد سوز بر استخوان من افتاد خنده ها از دهان من افتاد آمد انگار خم شود کمرم فکر کردم چرا تورا دارم یادم آمد که نذرها دارم برو مادر..برو هوادارم .. برو بین ... ... 🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
بسیار زیباست🌹🍃 🍃🌺بسم الله الرحمن الرحیم 🌺🍃 ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ، مثلِ...."پدر و مادر" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ... "گذشته" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ... ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ..."دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ، ﻣﺜﻞِ..."ﺧَﻨﺪﯾﺪن" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ...."ﻋِﺸﻖ" ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ...."ﺍِشتباه" یه چیزی.. هَمیشه هَوامون رو مثل.....🍃🌺خدا🌺🍃 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🌷🕊🌷🕊🌹🌷🕊🌷🕊 🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊 من خدارا درکانال های آغشته به خون درانبوه دست های زخمی وپینه بسته میان خاک های سرخ دیدم... همان جایی که نمیشد از چیزی غیرازعشق حرف زد... همان جایی که کانال زدند وراه را برای ما بازکردند و ما درنگاهمان چیزی جز روبرو ندیدیم وازروی جسم های آغشته به خون برای رسیدن به آینده گذشتیم... خدا همان جا بود..در کناردست های قنوت بسته ی بی نام ونشان... آری خدا همانجا منتظرآمدن مابود غافل ازاینکه ما همه چیز یادمان رفت... نمیدانم این کانال هایی که حفر کردید،ارزشِ جان دادن داشت یا نه!؟ حتما ارزشش راداشته که خداهم برای آن جسم های بی جان حسابی گریسته است.آخر آن شب ها باران عجیبی می بارید...بارانِ خون... نمیدانم کجارا به دنبال خدا میگردید...!؟ خداهمینجاست...در کانال کمیل...حنظله...... هدیه به روح شهداء و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات..... 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🔵 🕊🔵 🕊🔵🕊 🌷🔵🕊🌷🔵🕊🌷 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
🍃🌺🍃🌺🍃🌷🍃🌺🍃🌺 پیام یکی از کاربران افغانستانی عزیز👇 سلام حاجی من یه افغانی ام. فقط یه چیز بگم این داداشمون مثل اینکه گلوله تو بغلش نخورده نمیفهمه چه خبره امنیت زده زیر دلش داره بالا میاره. این امنیت، این وطن پرستی این مردم خواهی تو ایران تو هیچ کشوری دیگه ای نیست بعضی اصلا نمیفهمند آوارگی چی هست نمی فهمند که این حاج ترامپ... کاری به دین مردم نداره فقط می خواد برده اش باشیم و چیزی نگیم فقط تو فکر نون در آوردن خودشون هستند حس نمی کنند دارن تو منطقه جنگی زندگی می کنند درسته ناف تهران موشک نمیخوره ولی منطقه جنگیه جای شیخ حسن بودم وضعیت فوق العاده اعلام میکردم دارن ما رو به جون هم می اندازند من و توی ایرانی رو عراقی رو کرد رو ترک همه می خوان ما نباشیم دیگه نمیدونم چی بگم اعصابم خورد شد از این مثلا روشن فکرا یک بدم میاد نمیفهمه بابا آمریکا دینو کاری نداره می خواد ما رو زمین نباشیم چه من بسیجی چه تو مثلا روشن فکر ولش حاجی بی خیال اینا درک ندارن باید بفرستیشون تو سوریه خودش ببینه. حاجی جان خیلی سالاری 🌹 🌺🍃 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3
  🔵🌹🔵 🌹🔵 🌹 یک خاطره زیبا از زبان 🌷 شهید مصطفی صدرزاده 🌷 درباره 🌷 شهید حسن قاسمی🌷 🌺🍃🌷🍃🌺 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷 . . تعریف میکرد تو حلب شبها با موتور حسن غذا و وسائل مورد نیاز به گروهش میرسوند . ما هر وقت میخاستیم شبها به نیروها سر بزنیم با چراغ خاموش میرفتیم . یک شب که با حسن میرفتیم غذا به بچه هاش برسونیم . چراغ موتورش روشن میرفت .  چند بار گفتم چراغ موتور رو خاموش کن امکان داره قناص ها بزنند .  خندید . من عصبانی شدم با مشت تو پشتش زدم و گفتم مارو میزنند .  دوباره خندید . و گفت . مگر خاطرات شهید کاوه رو نخوندی . که گفته. شب روی خاک ریز راه میرفت . و تیر های رسام از بین پاهاش رد میشد  نیروهاش میگفتن . فرمانده بیا پایین . تیر میخوری .  در جواب میگفت . اون تیری که قسمت من باشه هنوز وقتش نشده .  و شهید مصطفی میگفت . حسن میخندید و میگفت نگران نباش اون تیری که قسمت من باشه . هنوز وقتش نشده .  و به چشم دیدم که چند بار چه اتفاقهای براش افتاد . و بعد چه خوب به شهادت رسید . . ... هدیه به روح شهداء و شهدای مدافع حرم آل الله صلوات..... 🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷 🔵 🌹🔵 🌹🔵🌹🔵🌹🔵 ... http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3