eitaa logo
🌴 #یازینب...
2.4هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
8هزار ویدیو
27 فایل
@Yazinb69armaghan ما سینه زدیم،بی‌صدا باریدند از هر چه که دم زدیم،آنها دیدند مامدعیان صف اول بودیم ازآخر مجلس شهدارا چیدند این زمان زنده نگه داشتن یادشهداکمتر ازشهادت نیست #یازینب‌.. جهت تبادل🌹👇🌹 @ahmadmakiyan14 تبادل بالای ۲k🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🕊 و زیارت عاشورا: سفارش کرد در هر شرایطی قرائت روزانه زیارت عاشورا در گردان‌ها برقرار باشد. گفتم: در همه گردان‌ها مداح نداریم. گفت: مهم نیست، همین که کسی بتواند درست بخواند کافیست، کم‌کم مداحی هم یاد می‌گیرد و جا می‌افتد. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
: 🌹 اگر‌ همه‌ی‌ ما‌ عاشورایی‌ باشیم،حرکت‌ دنیا‌ به‌ سمت‌ صلاح سریع، و زمینه‌ ظهور‌ ولی‌ مطلق‌ حق،فراهم‌ خواهد‌شد.! ۷۴/۳/۳ ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
از وزیری که خود دارای مشکل اعتقادی نسبت به خدای متعال است و رسماً عقیده فاسد خود را جار می زند، انتظار داشته باشیم که نسبت به ولنگاری در فضای مجازی دغدغه داشته باشد، انتظار زیادی است! هزار تاسف بر این مدیران لیبرال و فاسد العقیده که در حکومت اسلامی وزیر و رییس شده اند. http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
روز سوم پویش هر کوچه یک حسینیه...🏴 🎤 : حاج مهدی رسولی کوچه به کوچه عشق تو را جار میزنیم... ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اجرای صحنه روز عاشورادرکشور عراق برای اولین بار صحنه واقعی روز عاشورا منطبق درمقابل به صورت کامل واجرای هنرمندان عراقی در کربلا به تصویر کشیده شد.😭 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🍃🌹 🌹🏴 با سلام خدمت همه شما بزرگواران از تمامی بزرگوارانی که در شرکت نمودند کمال تشکر و سپاسگزاری را داریم. ان شاءلله همه شما بزرگواران حاجت روا شوید. اجرهمه شما بزرگواران با حضرت زینب سلام الله علیها ....🌹🏴 ... ایتا👈 🌹🏴 @Yazinb3🌹🏴 👇👇👇 @ahmadmakiyan14 .... ...🌹🏴 ...🌹🏴 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 🌹 @yazinb2 🌹🏴
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹(سلام الله علیها)🌹🏴 شرح زندگانی حضرت رقیه (سلام الله علیها)کلمه رقیّه ، در اصل از ارتقاء به معنى صعود به طرف بالا و ترقّى است . این نام قبل از اسلام نیز وجود داشته ، مثلا نام یکى از دختران هاشم جد دوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) رقیّه بوده است ، که عمه پدر رسول خدا رقیّه مى شود. نخستین کسى که در اسلام ، این نام را داشت ، یکى از دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از حضرت خدیجه است . پس از آن ، یکى از دختران امیرالمؤمنین على(علیه السلام) نیز رقیه نام داشت ، که به همسرى حضرت مسلم بن عقیل درآمد. در میان دختران امامان دیگر نیز چند نفر این نام را داشتند، از جمله یکى از دختران امام حسن مجتبى و دو نفر از دختران امام موسى کاظم که به رقیّه و رقیّه صغرى خوانده مى شدند. اکثر محدّثان دو دختر به نام هاى سکینه و فاطمه براى امام حسین ذکر کرده اند؛ اما علّامه ابن شهر آشوب ، و محمّدبن جریر طبرى شیعى ، سه دختر به نام هاى سکینه ، فاطمه و زینب را براى آن حضرت برشمرده اند. در میان محدّثان قدیم ، تنها على بن عیسى اربلى ـ صاحب کتاب کشف الغمّه (که این کتاب را در سال ۶۸۷ هـ.ق تألیف کرده است )ـ به نقل از کمال الدین گفته است که امام حسین شش پسر و چهار دختر داشت ؛ ولى او نیز هنگام شمارش دخترها، سه نفر به نام هاى زینب ، سکینه و فاطمه را نام مى برد و از چهارمى ذکرى به میان نمى آورد. احتمال دارد که چهارمین دختر، همین رقیّه بوده باشد. 👇👇
🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹#زندگینامه_حضرت_رقیه(سلام الله علیها)🌹🏴 شرح زندگانی حضرت رقیه (سلام
پدر بزرگوار حضرت رقیّه (سلام الله علیها) ، امام عظیم ، حسین بن على معروف تر از آن است که نیاز به توصیف و معرّفى داشته باشد. بر اساس نوشته‏‌های بعضی کتاب‏ های تاریخی، نام مادر حضرت رقیه (سلام الله علیها)، امّ اسحاق است که پیش‏‌تر همسر امام حسن مجتبی (علیه‏ السلام) بوده و پس از شهادت ایشان، به وصیت امام حسن (علیه‏ السلام) به عقد امام حسین (علیه ‏السلام) درآمده است. مادر حضرت رقیه (سلام الله علیها) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‌‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است. نام مادر حضرت رقیه (سلام الله علیها) در بعضی کتاب‏ ها، ام ‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست. هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (سلام الله علیها) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می ‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏ السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏ السلام) نیز به شمار می ‏آید. 👇👇
🌴 #یازینب...
#پدر_حضرت_رقیّه پدر بزرگوار حضرت رقیّه (سلام الله علیها) ، امام عظیم ، حسین بن على معروف تر از آن ا
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏ السلام) از دنیا رفته و تاریخ درگذشت او را ۲۳ سال پیش از واقعه کربلا، یعنی در سال ۳۷ ه.ق دانسته ‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها در یک صورت قابل حل می ‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیر از شهربانو مادر امام سجاد (علیه ‏السلام) است. (سلام الله علیها) در کتاب وقایع الشهور و الایام نوشته علامه بیرجندى آمده است که، دختر کوچک امام حسین (علیه السلام) در روز پنجم ماه صفر سال ۶۱ وفات کرد، چنانکه همین مطلب در کتاب ریاض القدس نیز نقل شده است . رقیه (سلام الله علیها) در عاشورا در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه (سلام الله علیها) در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه (سلام الله علیها) باشد) گفت : «بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود.» امام حسین (علیه السلام) با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه (سلام الله علیها) صدا زد: «بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم » امام حسین (علیه السلام) او را در آغوش گرفت و لب هاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که : العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین (علیه السلام) به او فرمود «کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم » آنگاه امام حسین (علیه السلام) برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟ بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام (علیه السلام) یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد. 👇👇
🌴 #یازینب...
این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏ السلام) از د
-رقیه وداع امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا با اهل بیت صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید: هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گام هاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین (علیه السلام) شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:" يا ابه ! انظر الى فانى عطشان، بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام." شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که بر زخم هاى دل داغدار امام حسین (علیه السلام) نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین (علیه السلام) را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد. با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود: الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است . هلال مى گوید: پرسیدم «این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین (علیه السلام) داشت ؟» به من پاسخ دادند: او رقیه (علیه السلام)دختر سه ساله امام حسین (علیه السلام)است . به یاد لب تشنه پدر آب نخورد! عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل بیت (علیه السلام)را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کرد. یکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه (علیه السلام) فرمود: « بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم » او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند! حضرت رقیه (علیه السلام) در حالیکه گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است که ، صالح بن عبدالله مى گوید: موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت (علیهم السلام) رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . یک مرتبه فرمود: اى مرد، لب هایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا دارى ؟ فرمود: خواهر کوچکترى دارم که از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین (علیه السلام) تشنه بود، آیا آبش دادند یا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الما) مى فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولى کسى او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادند. وقتى که آن دختر این سخن را از من شنید، آب را نیاشامید، بعضى از بزرگان مى گویند اسم او حضرت رقیه خاتون (سلام الله علیها) بوده است . کناره سجاده ، چشم به راه پدر بود از کتاب سرور المومنین نقل شده است : حضرت رقیه (سلام الله علیها) هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد. حضرت رقیه به او گفت : آیا پدرم را ندیدى ؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد. کنار پیکر خونین پدر، در شب شام غریبان در کتاب مبکى العیون آمده است : در شب شام غریبان ، حضرت زینب (سلام الله علیها) زیر خیمه نیم سوخته ، اندکى خوابید. در عالم خواب مادرش، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را دید. عرض کرد: مادر جان ، آیا از حال ما خبر دارى ؟ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: تاب شنیدن ندارم . حضرت زینب (سلام الله علیها) عرض کرد: پس شکوه ام را به چه کسى بگویم ؟ حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)فرمود: « من خود هنگامى که سر از بدن فرزندم حسین (علیه السلام)جدا مى کردند، حاضر بودم . اکنون برخیز و رقیه (علیه السلام) را پیدا کن » 👇👇
🌴 #یازینب...
#آخرین_دیدار_امام_حسین_با_حضرت-رقیه وداع امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا با اهل بیت صحنه اى ب
حضرت زینب (سلام الله علیها) برخاست . هر چه صدا زد، حضرت رقیه (سلام الله علیها) را نیافت . با خواهرش ام کلثوم (سلام الله علیها) در حالیکه گریه مى کردند و ناله سر مى دادند، از خیمه بیرون آمدند و به جستجو پرداختند، تا اینکه نزدیک قتلگاه صداى او را شنیدند. آمدند کنار بدن هاى پاره پاره ، دیدند رقیه (سلام الله علیها) خود را روى پیکر مطهر پدر افکنده ، در حالیکه دستهایش را به سینه پدر چسبانیده است درد دل مى کند. حضرت زینب (سلام الله علیها) او را نوازش داد. در این وقت سکینه (سلام الله علیها) نیز آمد و با هم به خیمه بازگشتند. در مسیر راه ، سکینه (سلام الله علیها) از رقیه (سلام الله علیها) پرسید: چگونه پیکر پدر را جستى ؟ او پاسخ داد: آن قدر پدر پدر کردم که ناگاه صداى پدرم را شنیدم که فرمود: بیا اینجا، من در اینجا هستم . (سلام الله علیها) محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى « قدس سره » از کامل بهائى (ج ۲ ص ۱۷۹) نقل مى کند که : زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین (علیه السلام)کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و در کنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد. 👇👇
🌴 #یازینب...
حضرت زینب (سلام الله علیها) برخاست . هر چه صدا زد، حضرت رقیه (سلام الله علیها) را نیافت . با خواهرش
سپس محدث قمى(ره) مى فرماید: بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکى از اعاظم رحمه الله به نظم در آورده و من در این مقام به همان اشعار اکتفا مى کنم . قال رحمه الله : بعضى گفته اند و شاید اتفاق افتاده باشد که در شب دفن آن دختر مظلومه اهل بیت اطهار (علیهم السلام)، جناب ام کلثوم (سلام الله علیها) را دیدند که قرار و آرام ندارد و با ناله و ندبه به دور خرابه مى گردد و هر چه تسلى مى دهند آرام نمى یابد. از علت این بیقرارى پرسیدند، گفت : شب گذشته این مظلومه در سینه من بود، چون بیدار شدم دیدم که به شدت گریه مى کند و آرام نمى گیرد، از سببش پرسیدم ، گفت : عمه جان ، آیا در این شهر مانند من کسى یتیم و اسیر و دربدر مى باشد؟ عمه جان ، مگر اینها ما را مسلمان نمى دانند، به چه جهت آب و نان را از ما مضایقه مى نمایند و طعام به ما یتیمان نمى دهند؟ این مصیبت مرا به گریه آورده و طاقت خوابیدن ندارم . ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بیند صاحب « مصباح الحرمین» مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین (علیه السلام) شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این وع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت (علیهم السلام) او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت : اين ابى ابتونى بوالدى و قره عينى، یعنى کجاست پدر من ، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هم آواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورت ها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید. به روایتى دیگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گوید: من ندیم آن لعین بودم و اکثر شبها براى او صحبت مى کردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسیار اندوه و غصه دارم که حالت نشستن و صحبت کردن ندارم . بیا سر من را در دامن گیر و از افعال ناشایسته و گذشت من صحبت من و طاهر گوید: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعین به خواب رفت ، و سر نورانى سیدالشهدا (علیه السلام) در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت دیدم که ناگهان پرد گیان حرم محترم امام حسین (علیه السلام) از خرابه بلند شد. آن لعین در خواب و من در اندوه بودم ، که آیا چه ظلم و ستم بود که یزید بدماب به اولاد بوتراب نمود؟ به طرف طشت نظر کرده دیدم که از چشم هاى امام حسین (علیه السلام)اشک جارى شده است ، تعجب کردم ، پس دیدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لب هاى مبارکش به حرکت آمده و آواز اندوهناک و ضعیفى از آن دهان معجز بیان بلند گردید که مى گفت : «اللهم هولا اولادنا و اکبادنا و هولا اصحابنا » یعنى خداوندا، اینان اولاد و جگر گوشه من هستند و اینها اصحاب منند. طاهر گوید: چون این حال را از آن حضرت مشاهده کردم وحشت و دهشت بر من غلبه کرد. شروع به گریه کردن کردم . به بالاى عمارت یزید آمدم که خرابه در پشت آن عمارت بود، خیال مى کردم شاید یکى از اهل بیت رسول خدا (صلى الله علیه و آله) فوت شده ، که مرگ او باعث این همه ناله و ندبه شده است. وقتى بالاى قصر رسیدم دیدم تمامى اهل بیت اطهار (علیهم السلام )طفل صغیرى را در میان گرفته اند و آن دختر، خاک بر سر مى ریزد و با ناله و فغان مى گوید: «يا عمتى و يا اخت ابى اين ابى اين ابى». یعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، کجاست پدر من ؟ کجاست پدر من ؟ آنها را صدا زدم و از ایشان پرسیدم که چه پیش آمده که باعث این همه ناله و گریه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغیر سیدالشهدا (علیه السلام) پدرش ‍ را در خواب دیده ، و اینک بیدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهیم آرام نمى گیرد. 👇👇
🌴 #یازینب...
سپس محدث قمى(ره) مى فرماید: بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکى از اعاظم رحمه ا
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر، سر حسین بن على (علیه السلام) نگاه مى کند، و از کثرت وحشت و دهشت و خوف و خشیت ، مانند برگ بید بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف یزید متوجه شده فرمود: اى پسر معاویه ، من در حق تو چه بدى کرده بودم که تو با من این ستم و ظلم نمودى و اهل بیتم را در خرابه جا دادى ؟ « ثم توجه الراس الشريف الى الله الخبير اللطيف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى (و سيعلم الذین ظلموا اى منقلب ينقلبون » یعنى سر مبارک شریف آن حضرت به سوى خداوند خبیر و لطیف توجه نموده و گفت : خداوندا، از یزید به کیفر رفتارى که با من کرده و به من و اهل بیت من ظلم نموده انتقام بگیر. وقتى یزید این را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیک بود که بندهایش از یکدیگر بگسلد. پس از من سبب گریه اهل بیت (علیهم السلام) را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغیره بگذارید، باشد که با دیدن آن تسلى یابد. ملازمان یزید سر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بیت دانستند که سر امام حسین (علیه السلام) را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین (علیه السلام) را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى (سلام الله علیها) که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. پس ‍ چون نظر آن صغیره بر سر مبارک افتاد پرسید: این سر کیست ؟ گفتند: این ، سر مبارک پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت : پدر جان ، کاش من فداى تو مى شدم ، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم ، و کاش مى مردم و در زیر خاک مى بودم و نمى دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است . پس این مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گریست که بیهوش شد. چون اهل بیت (علیهم السلام)آن صغیره را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کناره جده اش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) آرمیده است . چون آن بى کسان این وضع را دیدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند، و عزاى غم و زارى را تجدید نمودند آن دخترى که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده و شاید اسم شریفش رقیه (سلام الله علیها) بوده ، و از صبایاى خود حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) بوده چون مزارى که در خرابه شام است منسوب به این مخدره و معروف به مزارست رقیه (سلام الله علیها) است . دختر حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) و وفات او در خرابه شام و مکالماتش ‍ با حضرت زینب (سلام الله علیها) و رحلت او و غسل دادن زینب و ام کلثوم (سلام الله علیها) او را و آن کلمات و اخبار که از آن صغیره نوشته اند، که سنگ را آب؛ و مرغ و ماهى را کباب مى کند و معلوم است حالت حضرت زینب (سلام الله علیها) چه خواهد بود. نوشته اند آن دختر سه ساله بود بعضى نامش را زینب و بعضى رقیه (سلام الله علیها) بعضى سکینه (سلام الله علیها) دانسته اند. و عده اى نوشته اند به دستور یزید، عمارتى ساختند و واقعه روز عاشورا و حال شهدا و اسیرى اسرا را در آنجا نقش کردند و اهل بیت (علیهم السلام) را به آنجا وارد کردند، و اگر این خبر مقرون به صدق باشد حالت اهل بیت (علیهم السلام) و محنت ایشان را در مشاهدات این عمارات جز حضرت احدیت نخواهد دانست . 👇👇
🌴 #یازینب...
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر،
(علیه السلام) آیه الله العظمى میرزا حبیب الله شریف کاشانى (متوفاتى ۱۳۴۰ هجرى قمرى ) مى نویسد: یکى از زنان شام سنگى برداشت و به سر مقدس امام حسین (علیه السلام) زد و حضرت از بالاى نیزه فرمود: اناالمظلوم . نیز نقل مى کند: حضرت زینب کبرى (سلام الله علیها) توجه به سر بر دار نمود، حضرت به وى فرمود: يا اختاه اصبرى فان الله معنا. یعنى خواهر جان ، صبر کن که خدا با ماست . در سر الاسرار نوشته حاج شیخ عبدالکریم (ص ۳۰۶)، و نیز منهاج الدموع ص ۳۸۵ و کتاب عوالم (ص ۱۶۹) آمده است که منهال گفت : سوگند به پرودگار، دیدم سر امام حسین (علیه السلام) در شهر شام بالاى نیزه مکرر مى فرمود: لاحول و لاه قوه الا بالله سر امام حسین (علیه السلام)با دخترش – رقیه علیها السلام – سخن مى گوید در کتاب بحر الغرائب ، جلد ۲، قریب به این مضامین مى نویسد: حارث که یکى از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت (علیهم السلام) را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام کامل شود. حارث مى گوید: شب اول من به شکل خواب بودم ، دیدم دخترى کوچک بلند و نگاهى کرد. دید لشگر از خستگى راه خوابیده اند و کسى بیدار نیست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین (علیه السلام)که بر درختى که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زیر درخت ایستاد و به سر مقدس امام حسین (علیه السلام) پایین آمد و در مقابل نازدانه قرار گرفت و رقیه سلام الله علیها گفت : السلام عليک يا ابتاه و امصيبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و زجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد آنچه بر شما وارد شده صبر کن که جزا و مزد او شفاعت را در بردارد. حارث مى گوید: من خانه ام نزدیک خرابه شام بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم کى از دنیا مى رود، تا یک شبى شنیدم صداى ناله و فریاد از میان خرابه بلند است ، پرسیدم چه خبر است ؟ گفتند: حضرت رقیه (سلام الله علیها) از دنیا رفته است . نیز حجت الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه ، به سند خود آورده است : حضرت رقیه (سلام الله علیها) لب خود را بر لب پدرش امام حسین (علیه السلام) نهاد و آن حضرت فرمود: الى ، الى ، هلمى فانا لک بالانتظار. یعنى اى نور دیده بیا بیا به سوى من ، که من چشم به راه تو مى باشم ، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه (سلام الله علیها) از دنیا رفت . خرابه شام ، زندان اهل بیت سیدالشهدا (علیه السلام) در روایت مرحوم صدوق از آن خرابه ، تعبیر به محبس (زندان و بازداشتگاه) شده است ، زیرا آنها در آنجا محصور بودند و اجازه نداشتند به جاى دیگر بروند. وى مى نویسد: ان يزيد امر بنسا الحسين عليه السلام فحبس مع على بن الحسين فى محبس لايکنهم من حر و لا قر، حتى تقشرت وجوههن همانا یزید دستور داد که اهل بیت امام حسین (علیه السلام)را همراه امام سجاد (علیه السلام) در محلى حبس کردند. آنها در آنجا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما، تا آنکه بر اثر آن صورت هایشان پوست انداخت . معروف این است که حضرت رقیه (سلام الله علیها) در همین خانه یا بازداشتگاه به شهادت رسیده است . در مورد مدت توقف اهل بیت (علیهم السلام)در خرابه ، به اختلاف نقل شده ، به طورى که نمى توان براى آن تعیین وقت کرد. هرگاه ورود اهل بیت (علیهم السلام) به شام را طبق گفته مورخان ، آغاز ماه صفر بدانیم و شهادت حضرت رقیه (سلام الله علیها) را در پنجم آن ، نتیجه مى گیریم که حضرت رقیه (سلام الله علیها) خود چهار روز در آن خرابه سر برده است . همچنین در مورد دشوارى وضع خرابه ، غیر از آنچه گفته شد، مطالب دیگرى نیز نقل شده است . از جمله اینکه ، دیوار آن خرابه کج شده و در حال خراب شدن بود. نیز امام سجاد (علیه السلام) فرمود: هنگامى که ما را به خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنج ها را بر ما روا داشتند. روزى دیدم عمه ام ، حضرت زینب (سلام الله علیها) دیگى بر روى آتش نهاده است ، گفتم : عمه جان این دیگ چیست ؟ فرمود: کودکان گرسنه اند، خواستم به آنها وانمود نمایم که برایشان غذا مى پزم و بدین وسیله آنان را خاموش سازم . نیز نقل شده است : آنها مکرر آب و نان از حضرت زینب (سلام الله علیها) طلب مى کردند، حتى بعضى از زنان شام ترحم کرده براى آنها آب غذا مى آوردند. به این ترتیب مى بینم حضرت زینب (سلام الله علیها) افزون بر آن همه داغ و رنج اسارت ، در چنین مکانى جاى نداشت و سرانجام نیز غریبانه با شهادت جانسوز حضرت رقیه روبرو شد. 👇👇
🌴 #یازینب...
#سخن_گفتن_سر_بریده_امام_حسین (علیه السلام) آیه الله العظمى میرزا حبیب الله شریف کاشانى (متوفاتى ۱۳۴
(سلام الله علیها) در نقل دیگر آمده است : هنگامى که زن غساله ، بدن حضرت رقیه (سلام الله علیها) را غسل مى داد، ناگاه دست از غسل کشید و گفت : سرپرست این اسیران کیست ؟ حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: چه مى خواهى ؟ غساله گفت : این دخترک به چه بیمارى مبتلا بوده که بدنش کبود است ؟ حضرت زینب (سلام الله علیها) پاسخ فرمود: اى زن ، او بیمار نبود، این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه هاى دشمنان است. طبق بعضى روایات ، بعد از رحلت حضرت رقیه (سلام الله علیها) یزید دستور داد چراغ و تخته غسل را ببرند، و او را با همان پیراهن کهنه اش کفن کنند. زنان شام ازدحام کردند و در حالیکه سیاه پوش شده بودند براى بدرقه اهل بیت (علیهم السلام) از خانه ها بیرون آمدند. صداى ناله و گریه آنها از هر سو شنیده مى شد و با کمال شرمندگى با اهل بیت (علیهم السلام) وداع نمودند، و با کاروان اهل بیت (علیم السلام) پیدا بود، مردم شام گریه مى کردند. زینب کبرى (سلام الله علیها) از این فرصت استفاده هاى بسیار کرد. از جمله اینکه هنگام وداع ، ناگاه سر از هودج بیرون آورد و خطاب به مردم شام فرمود: اى اهل شام ، از ما در این خرابه امانتى مانده است ، جان شما و جان این امانت . هرگاه کنار قبرش بروید (او در این دیار غریب است ) آبى بر سر مزارش بپاشید و چراغى در کنار قبرش روشن کنید😭😭😭 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
#گفتگوى_زن_غسال_با_حضرت_زینب_کبرى (سلام الله علیها) در نقل دیگر آمده است : هنگامى که زن غساله ، بدن
🏴🌹 رقیه🌹🏴😔 بابا هر جا خواستند مارو بزنند عمه بازو سپر میکرد،اگه عمه نبود همون شام غریبان جون داده بودم،اگه میبینی این نیمه جونم باقی مونده،به خاطر فداکاری های عمه است،اما کاش خودم کتک میخوردم،آسیب به عمه نمی رسید، من برا بازوهاش نگرانم گمون نکنم عمه ام زیاد زنده بمونه،اما اگر یه شب ازش جدا افتادم ساعتی،بابا جان تقصیر عمه نبود مارو تند می بردند،مثل امروز که رفتیم مجلس یزید،تند می بردند اُسرا رو،با صورت زمین می خوردند بچه ها، ناقه ها اون دل شب تو بیابونها به هوای جایزه گرفتن لشکریان تند می رفتند،نتونستم خودم رو کنترل کنم،از رو ناقه افتادم،عمه رو بردند،قافله رفت،من ازقافله عقب افتادم،بابا،بچه ی گم شده وقتی پیداش میکنند آب بهش میدن،طعام بهش میدن،نوازشش میکنند، بغلش میکنند،من یه دفعه گوشم سوخت،چشمم سیاهی رفت،دیدم یکی داره داد میزنه،یه جوری زد از نفس افتادم،وقتی رسیدم به قافله،دیدم نمی تونم با عمه حرف بزنم، نخواستم نمک به زخمش بزنم،اما رفتم لای نیزه ها بین همه سرها یه سره از همه بیشتر آسیب دیده ، خودتم خوب می دونی، سرهای شکافته با شمشیر شکافته شدند،اما سر عموی من با عمود خُرد شده،سر عمو رو بسته بودند،چشمم خوب نمی دید ،حرفامو با عمو زدم، عمو جان، چشمت روشن!دیگه چشمم خوب نمی بینه… آی گریه کن های حضرت رقیه، بابی است در مقاتل،بابُ الرأس الحسین علیه السلام اگه بخوام فقط عناوین این کتاب رو براتون بخونم بعید می دونم کسی سالم از مجلس بیرون بره.بعضی از روضه ها رو اصلاً نمیشه طرفش بریم. مجلس یزید خطبه حضرت زینب سلام الله علیها؛ یه جمله داره بی بی بگم بریزی به هم. بابا برادرت میآد خونه،به خانمت میگی روت رو کیپ بگیر،برادر تو مثل برادر می مونه برا خانمت،میگی باشه دوست ندارم صورتت رو کسی ببینه، عبارت مقتل میگه: بی بی ، رو کرد به یزید ملعون فرمود:آیا درسته بنات رسو الله رو با روی باز،شهر به شهر تو بازار ها بین مردم گردوندی و دیدند، عبارت اینه: وَ أَبْدَیْتَ وُجُوهَهُنَّ تو صورت های مارو باز نگه داشتی. این یه کلمه شه، حرم زینب سلام الله علیها سوریه برو ببین همین خطبه رو کاشی کاری کردند تو حرم. تو مجلس یزید دست ها که باز شد،آستین ها رو صورت گرفتند، اما دیر شده بود وقتی خودشون رو میزدند یه عده به جا دلسوزی حواسشون….. یکی صدا زد یزید: هب لی الجاریه این اسیر و به من هدیه میکنی. تاریخ طبری بد نوشته: دختر خودش رو انداخت رو سینه ی عمه،عمه جان، بابامو کشتند بس نبود،حالا من رو میخوان به کنیزی ببرند. فرمود نمی تونند عزیزم، عمه ات زنده است، مگه از جنازه من بخوان رد بشن،محاله.. بارها دیدم تو مقتل روز عاشورا ،چهارهزار تیرانداز در یک عرصه امام حسین رو محاصره کردند،این مال قبل از وداعه، تو این تیرهایی که زدند یه تیر خورد به این وسط لب،نوشته اند دو تا دندان ثنایا،این دو دندان جلو همون جا شکست،این تیر خورد به دندون شکست، من باقیش رو نمی گم، ولی از هر عاقلی بپرسی، یه نفر زخمیه، با صورت از اسب خورد زمین،چی میگه؟ این سر از گردن اسب آویزان بوده، آیه قرآن خوند سوار با چوب زد،چی میشه؟ 👇👇
🌴 #یازینب...
🏴🌹#متن_روضه_شهادت_حضرت_ رقیه🌹🏴😔 بابا هر جا خواستند مارو بزنند عمه بازو سپر میکرد،اگه عمه نبود همون
چیزی میمونه،بعد عبیدالله ملعون به این لب ها زده. چه جوری این بچه بابا رو شناخته؟…..بوی پیراهن، بوی بابا. از همون مجلس یزید ملعون همون جور که بوی پیراهن یوسف را از فرسنگها حضرت یعقوب حس میکرد.بچه اگر عطر و بوی معنوی بابا رو حس نمیکرد بهونه نمی گرفت.توی جنگ زیاد پیش می اومد،بعضی از این رزمنده ها سحر می رسیدند،دو و سه نصف شب برا مرخصی می اومد.تا می رسید می دید زنش،مادر زنش، مادرش گریه می کردند،یه جور دیگه بودند.می گفت:بابا من که اومدم چرا گریه میکنید؟کسی شهید شده؟نه ..بعد زنه میگفت:دیدی گفتم یه خبریه، این بچه از سر شب چقدر بهونه گرفت. هی می گفت:بابا بابا، معلوم شد باباش داشت می اومد. سر و که آوردند تو خرابه همه به هم گفتند،یه خبری بود هی میگفت: بابا. مجلسی علیه الرحمه می نویسه:وارد شدند همه رو زدند.آخه تو باشی می ذاری سر بریده رو جلو بچه ات بذارند،جلو بچه ی برادرت بذارند. اومد جلو گفت:نمیذارم،زدند همه رو . اونی که باباش رو می خواست کو؟ بچه از یه گوشه گفت:منم. کسی رو نزنید،منم. بسه هر کی رو زدید. بابا نمی خوای من و ببری؟ ببین سر من چقدر کتک می خوردند.یه بار سرت رو بذار تو دامن یه بچه سه ساله،خودت رو بزن به خواب، بگو یه نفر بهش بگه سر شما رو از رو زانوش برداره بذاره زمین، ببین زورش میرسه؟ ببین زور بچه میرسه سر بلند کنه؟ اگر دیدی یه بچه ای تونست سر بریده رو برداره، بدون سر سبک شده….اللهم عجل لولیک الفرج… پیغمبر فرمود: اگه پسرت خورد زمین، نهایتاً کمکش کن از رو زمین پاشه، این مَرده باید مَرد میدان شه ولی اگه دختر خورد زمین بلندش کن دامنش رو بتکون،کمکش کن، می خواد مادر شه. بذار مهربونی ببینه. گفت:بابا چه خبر بود.؟هر کی رسید مارو زد. مگه تو چیکار کرده بودی؟ اسمت رو می بردیم می زدند… 😭😭😭 التماس دعا ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
1_399102553.mp3
2.16M
🌹🏴مرحوم سیدمحمدجوادذاکر🏴🌹 فرشته ی بهشتم توراکجابهشتم چه بودوسرنوشتم به خون دل نوشتم بخوابُ جاودانه رقیه ام رقیه رقیه ام رقیه 😭😭😭 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 🏴🌹 ...🌹🏴 ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
🌴 #یازینب...
🏴🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🏴 🏴🌹#زندگینامه_حضرت_رقیه(سلام الله علیها)🌹🏴 شرح زندگانی حضرت رقیه (سلام
راوی میگه ، دیدم یه دختری داره رو این خارای صحرا میدَوِه ؛ با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..؛ دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب رو شنید تند تر دوید... رسیدم بهش ، دیدم این دو تا دستای کوچولوشو گذاشت رو گوشاش........ ، گفت مسلمونی ؟! تاحالا قرآن خوندی؟! فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ... نزنیــآ.. نزنـی آقا.. من بابا ندارم ..💔 جانم رقیه جان😭 ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
: در حال کنترل موج دوم کرونا هستیم اولین روزی که گرفتار این ویروس منحوس شدیم سردار سلامی با من تماس گرفتند و گفتند مبادا احساس تنهایی کنید، در حالی که من هیچگاه با وجود شما بسیجیان احساس تنهایی نمی‌کنم زیرا شما لشکر خدا بر زمین هستید. ...🌹🏴 ..🇮🇷🏴 _••🏴🌹 ...🌹🏴••_ ..🥀 ....🥀 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2
هدایت شده از 🌴 #یازینب...
۸ به وقت امام هشتم...🌹🍃 غیر از شه خراسان از ما کسی رضا نیست پر میزنم به مشهد هر روز ساعت بیست ...🌹🍃 🍃🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹🍃 🍃🌹اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک..َ🌹🍃 🍃🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹🍃 🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃 ...🌹🍃 ...🌹🍃 ..🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/1496252420C6e4204b537 @Yazinb3 @Yazinb2