خانم زینب اومد کنار قبر نشست، یه مُشتی از خاکِ قبر رو به سر ریخت، صدا زد: حسین جان! من اومدم، داداش! همه رو آوُردم برات غیر از دختر سه ساله ات...😭
جان رقیه...😭
همۀ زن هارو دور خودش جمع کرد، زینب سلام الله علیها وسط نشسته ...میاندارِ روضۀ حسینه😭.
اما یه وقت نگاه کرد به دور و برش، فرمود: رباب رو نمی بینم؟ گفتن: بی بی جان! رفته پشت خیمه های سوخته صورت به خاک گذاشته...😭
بی بی اومد کنارش، عروسِ مادرم! اینجا اومدی برا چی؟ رباب صدا زد: بی بی جان! همین جا بود طفلم رو دفن کردن...
ای حسین...
خانم روضه خواند كه:برادرم! تمام مصيبتهاي تو را تحمل كردم وتمام سفارش هايت را عمل نمودم؛ فقط از نياوردن رقيهات شرمنده هستم كه او را درخرابه شام نهادم.😭
اما حسينم! بشنو كلام خواهر خودت را، باور كن اگر اينجا نامحرمي نبود، بدنم را به تو نشان ميدادم تا جاي تازيانهها را مشاهده كني و بدن كبودم را ببيني. برادر ... 😭
فلک بر عمه سادات، جسارت کِی روا باشد
که هجده محرم زینب، به روی نیزه ها باشد
بگو آیینه رویت، چرا خاکستری رنگست
پذیرایی ز مهمانان، در این مهمانسرا سنگست😭
دلم سوزد که لب تشنه سرت از تن جدا کردند
عزیز جان من دیدی تورا از من جدا کردند
مپرس از من چه سان کوفی، ز ما کرده پذیرایی
چو ماه نو خمیدم من، شده زینب تماشایی😭
امان از دل زینب...😭
#اربعین
وقتی کاروان به طرف کربلا حرکت میکرد خانم زینب کبری عباس داشت ، علی اکبر داشت ، قاسم داشت ، هجده نفر محارمش مثل پروانه بدورش میگردیدن 😭
یا صاحب الزمان حلالم کن
اما نیمه روز یازدهم محرم همه رو که سوار ناقه ها کرد٬ یه نگاهی به طرف نهر علقمه ، یه نگاهی به طرف گودال قتگاه .
فرمود: کجایید برادران خوبم ؟ دارن زینبو به اسیری میبرن 😭
مگه پدرم نفرمود هذه ودیعتو منّی علیه زینب امانت من پیش شماست😭
🌴 #یازینب...
وقتی کاروان به طرف کربلا حرکت میکرد خانم زینب کبری عباس داشت ، علی اکبر داشت ، قاسم داشت ، هجده نفر
شهدای مدافع حرم رو یاد کنیم با ذکر یا زینب😭
داداش! یادته اومدم قتلگاه بدنت رو نشناختم؟
یادته ظهر عاشورا اومدم صدا زدم:"أ أنْتَ أخی؟" آیا تو برادرِ من حسینی؟😭
من اونجا تو رو نشناختم، الان بعد از چهل رو حق داری زینب رو نشناسی، ببین زینبت چقدر پیر شده، ببین قد زینبت خمیده شده، ای حسین!...😭
کاروان سه روز کنار قبر ابی عبدالله عزاداری کردند ، امام سجاد علیه السلام دید اگر این زن و بچه بیشتر بمانند هلاک می شوند .
لذا امام دستور داد بار شتران را ببندند از کربلا به طرف مدینه حرکت کنند وقتی بارها را بستند ، آماده حرکت شدند همه با ناله و فریاد جهت وداع کنار قبر امام حسین (علیه السلام) جمع شدند.
#امام_حسین
خانم سکینه سلام الله علیها قبر بابا را در آغوش گرفت ، گریه کنان صدا زد :
اَلا یا کربلا نُودِعکِ جِسماً
بَلا کَفَنٍ وَ غُسلٍ دَفِینا
ای زمین کربلا ! بدنی را در تو به ودیعه گذاردیم ، که بدون غسل و کفن مدفون شد .😭
اَلا یا کربلا نُودِعکِ رُوحاً
لِاَحمَدَ وَ الوصِیِّ مَعَ الاَمِینا
ای کربلا کسی را در تو به یادگار نهادیم که او روح احمد و وصی اوست 😭
یا رسول الله! با آل تو چه جسارت ها که نکردند...😭
نقل می کنند حضرت رباب آمد خدمت امام سجاد علیه السلام ،عرض کرد : آقا من خواهش از شما دارم آقا به من اجازه بده کربلا بمانم آخر نمی توانم قبر حسینم را تنها بگذارم
حسین فاطمه کسی را ندارد 😭
یا حسییییین😭
خانم رباب یک سال ماند شب و روز برای مصائب حسین گریه می کرد روزها می آمد در برابر آفتاب می نشست، زیر سایه نمی رفت هر چه می گفتند : اجازه بدهید سایبان درست کنیم حداقل زیر سایبان گریه کنید .
می گفت : آخر من دیدم بدن حسینم زیر آفتاب بود 😭
وای حسینم...