eitaa logo
دعا،ذکر،ختم،عبادت،اخلاق،داستان،تاریخ وطبِ تنها مولودکعبه
44 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
402 ویدیو
44 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌱🌱🌱🏓🏓🏓🌴 چه زود میگذرد قم: دهم مرداد 1402 شمسی ساعت عمر می گذرد دقیقه ها و روزها چه با شتاب می گذرد با سازها و سوزها هفته و ماه و سال گذشت جوان بودیم پیر شدیم غافل شدیم ز خویشتن و ما به خود نیامدیم گم کرده ایم راه را هم شمس را هم ماه را در شب تار می رویم بسته ایم ما نگاه را اسیر نفس خویشتن همراه با رنج و مهن رفیق شیطان شده ایم در کوه و دشت و در دمن پند دهیم به دیگران بیم دهیم به این و آن خود را فراموش کرده ایم و گشته ایم چو ابلهان عیب بگیریم از همه نداریم از کس واهمه ز عیب خود غافل شویم در طول روز و سال و مه آینه را صیقل دهیم آنگاه به پیش خود نهیم آن همه عیب خویش را یک لحظه در آن بنگریم عیب فراوان خودم در اینه چو بنگرم خجل شوم به عیب خود ز عیب خلق غافل شوم نگاه کن ای ساروی عیبهای خود کن وارسی غافل شوی از دیگران چون که گناه کردی بسی 🌴🌴🌴🌴🌴
دوخلیفه پس از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) : 🚨«نا ابودَاوُدَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ، عَنْ شَرِیکٍ، عَنِ الرُّکَیْنِ، عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَسَّانَ، عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ، یَرْفَعُهُ، قَالَ: اِنِّی تَرَکْتُ فِیکُمُ الْخَلِیفَتَیْنِ کَامِلَتَیْنِ: کِتَابَ اللَّهِ، وَعِتْرَتِی، وَاِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ؛ : 👈من در میان شما دو خلیفه وجانشین می‌گذارم که کامل هستند، کتاب خدا و عترت من، آن دو از همدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.» : 📚مسند ابن‌ابی شیبة، ج۱، ص۱۰۸، ح۱۳۵ 📚المصنف ابن ابی‌شیبة، ج۶، ص۳۰۹، ح۳۱۶۷۹ 📚 المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۵۳، ح۴۹۲۱؛ ج۵، ص۱۵۴، ح۴۹۲۲ 📚فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۰۳، ح۱۰۳۲ وج۲، ص۷۸۶، ح۱۴۰۳ 📚 مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۱۷۳. 📚ما روی الحوض والکوثر، ج۱، ص۱۳۷ 📚الشیبانی (م۲۸۷ه)، السنة، ج۱، ص۶۲۹. 📚الکشف والبیان، ج۳، ص۱۶۳ 📚تذکرة المحتاج ، ج۱، ص۶۴
⁉️از شخصی پرسیدند: استادت در طریق الی الله چه كسی بوده است؟ گفت: یك سگ روزی سگی را دیدم كه از شدت تشنگی در حال مرگ بود و هربار كه خم میشد تا از آب دریاچه بنوشد، تصویرش را در آب می دید و تصور میكرد سگ دیگری در آب است و می ترسید. پس از مدتی، ترس خود را كنار گذاشت و به درون دریاچه پرید، تصویرش در آب ناپدید شد و متوجه شد آنچه باعث ترسش شده ، خودش بوده است. 👌 در واقع مانع میان او و آنچه بدنبالش بود به این شكل از میان رفت. من نیز وقتی به درون خود فرو رفتم متوجه شدم مانع من و آنچه در جستجویش می‌باشم خودم هستم. ❇️داستان واقعی: مرحوم ایت الله شیخ محمد تقى آملى فرمودند: خواب دیدم سگی به من حمله کرده و من ناچار شدم که دست او را گرفته و گاز بگیرم. از شدت درد بیدار شدم، دیدم دست خووم در دهانم قرار دارد. فهمیدم دشمن من ، خودم هستم ! و کسى برای دشمنی به سراغ من نمى آید جز نفس خودم ... ✅میانِ عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجابِ خودی حافظ از میان برخیز --••✾
👌دستورالعملی از حضرت آیت الله درباره 💠✨ "به دیگران هم سفارش کنید، نماز صبح را که خواندید، یازده بار سوره (قل هو الله احد) را بخوانید، وقت خواب هم یازده بار این سوره را بخوانید، بین روز هم که بیکارید، راه می روید، این سوره را بخوانید، ❤️ شما جوانها از حالا شروع کنید، بعد روحتان می شود اکسیر احمر، یک روز می بینی شب شده صد تا سوره (قل هو الله احد) خواندی، آن وقت این صد تا سوره چه می کند؟ 💠✨به حکم روایات متعدده هم از طرق عامه، هم از طرق خاصه، قرائت یک سوره (قل هو الله احد) ثلث تورات، ثلث انجیل، ثلث زبور، ثلث قرآن، حساب می شود، آن وقت سه سوره که خواندی، خدا به رحمت واسعه اش اجر تورات و انجیل و زبور و قرآن را به تو می دهد، این سوره را بخوانید، ❤️ شروع کنید از امروز، همه را هم هدیه به امام زمان کنید، آن هدیه به امام زمان اثرش این است، که این سوره دیگر رد نمی شود." 🌹
🌷 امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : 🖋 برحذر باش از خردمند ، هنگامى كه او را به خشم آوردى و از فرد بزرگوار ، هنگامى كه به او اهانت كردى و از فرومايه ، هنگامى كه او را گرامى داشتى و از نادان ، هنگامى كه با او همنشين شدى. 📒 كنزالفوائد ، ج1 ، ص368 ☀️
سُئِلُ الاْءمامُ الْحُسَيْنُ[عليه السلام] عَنِ الْأدَبِ ☀ فَقالَ: هُوَ أنْ تَخَرُجَ مِنْ بَيْتِكَ، فَلاتَلْقى أحَداً إلاّ رَأيْتَ لَهُ الْفَضْلَ عَلَيْكَ ❓از امام حسين (عليه السلام) سؤال شد : ادب چيست؟ ☀ امام فرمودند : ادب آن است كه از خانه خود كه بيرون مى روى ، با هيچ كس بر خورد نكنى جز آنكه او را برتر و بهتر از خود ببينى. 📒 موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه السلام) 750 ، ح 90 ☀️
.‼️روایتی غریب و سوزناک از وقایع بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری، کیفیت غسل و کفن و دفن در اثر تلاطم و طوفان یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش به زمین افتاد جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه مقابل در حیاط روی یک نیمکت گذاشتند جمعیت کثیری ریخت توی حیاط محشری برپا شد مثل مور و ملخ از سر و کول هم بالا می رفتند همه می خواستند خود را به جنازه برسانند دور نعش را گرفتند و آنقدر با قنداق تفنگ و لگد به نعش زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهانش روی گونه ها و محاسنش سرازیر شد . هر که هر چه در دست داشت میزد آنهایی هم که دستشون به نعش نمیرسید تف می انداختند به همه مقدسات قسم که در این ساعت گودال قتلگاه را به چشم خودم دیدم یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین مرد تنومند و چهارشانه بود وارد حیاط نظمیه شد غریبه بود جلو آمد بالای جنازه ایستاد جلوی همه دکمه های شلوارش را باز کرد و روبروی اینهمه چشم شُر شُر به سر و صورت آقا شاشید! ▪️تحویل جنازه عده ای از صاحب نفوذها یپرم ارمنی را از عواقب سوزاندن نعش شیخ و تحویل ندادن می ترسانند . یپرم راضی میشود و می گوید : بسیار خوب ... به نظمیه تلفون کنید که لاشه را به صاحبانش رد کنند. سه نفر از بستگان شیخ شهید و سه نفر از نوکر هایش توی آن تاریکی توپخانه در گوشه‌ای با یک تابوت منتظر تحویل جنازه بودند. آقا لخت و عور آن گوشه همینطور افتاده بود لا اله الا الله جنازه را در تابوت گذاشتیم و با دو مجاهد ما را راهی کردند. ▪️جنازه را وارد حیاط خلوت خانه شیخ کردند. شیخ ابراهیم نوری از شاگردان شیخ جنازه را غسل داد. بعد کفن کردیم و بردیم در اطاق پنج دری میان دو حیاط کوچک پنهان کردیم. سر مجاهد ها را گرم کردیم. بعد تابوت را با سنگ و کلوخ و پوشال و پوشاک پر و سنگین کردیم. یک لحاف هم تا کرده روی آن کشیدیم تابوت قلابی را با آن دو نگهبان سر قبر آقا فرستادیم. متولی قبرستان که در جریان بود مثلاً نعش را دفن کردو آن دو نگهبان با تابوت به نظمیه برگشتند. صبح اوستا اکبر معمار آمد و درهای اطاق پنج دری را تیغه کردیم و رویش را گچ‌کاری کردیم. ♦️دو ماه بعد از شهادت شیخ در اتاق پنج دری را شکافتیم جنازه در آن هوای گرم همانطور تر و تازه مانده بود. جنازه را از آنجا برداشتیم و به اتاقی دیگر آن سوی حیاط منتقل کردیم و دوباره تیغه کردیم. 🏴 کم کم مردم فهمیدند که نعش شیخ نوری در خانه است می آمدند پشت‌دیوار فاتحه می خواندند و می رفتند. از گوشه و کنار پیغام می‌دادند امامزاده درست کردید؟! ۱۸ ماه از شهادت شیخ گذشته بود. بازاری ها بخیال می‌افتند دیوار را بشکافند و جنازه را برداشته دورشهر بیفتند و وااسلاما و واحسینا راه بیندازند. پیراهن عثمان برای مقصد خودشان. 🕌حاج میرزا عبدالله سبوحی واعظ میگوید یک روز زمستانی خانم شیخ مرا خواست. دیدم زار زار گریه میکند گفت دیشب مرحوم آقا رو خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من گریه میکردم آقا به من گفت گریه نکن همان بلاهایی را که سر سیدالشهدا آوردند ، سر من هم آوردند. اینها می خواهند نعش  مرا در بیاورند زود آن را به قم بفرست. همان شب تیغه را شکافتیم و نعش را در آوردیم. با اینکه دو تابستان از آن گذشته بود و جایش هم نمناک بود اما جسد پس از ۱۸ ماه همانطور تر و تازه مانده بود فقط کفن کمی زرد شده بود به دستور خانم دوباره کفن کردیم و نمد پیچ نمودیم به مسجد یونس خان بردیم و صبح به اسم یک طلبه که مرده آنرا با درشکه به امامزاده عبدالله بردیم و صبح جنازه را با دلیجان به طرف حضرت معصومه حرکت دادیم. شیخ شهید در زمان حیات خود در صحن مطهر برای خودش مقبره‌ای تهیه کرده بود و به سید موسی متولی آن گفته بود این زمین نکره یک روز معرفه خواهد شد نزدیک قم کاغذ به متولی نوشتیم که زنی از خاندان شیخ فوت کرده می خواهیم در مقبره شیخ دفنش کنیم و به هادی پسر شیخ سپردیم در هنگام دفن جلو نیاید تا فکر کنند واقعا میت زن است و قضیه لو نرود. شب جنازه در مقبره ماند صبح خیلی سریع قبری به حد نصاب شرعی کندیم و با مهر تربتی که خانم داده بود جنازه را درون قبر گذاشتیم نعش پس از ۱۸ ماه کمترین بوی عفونتی نداشت. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. این آیه ای است که روی قبر شهید حاج شیخ فضل الله نوری نوشته شده است .
.. ☀امام رضا علیه‌السلام : مَا مِنْ عَبْدٍ زَارَ قَبْرَ مُؤْمِنٍ فَقَرَأَ عِنْدَهُ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ سَبْعَ مَرَّاتٍ إِلاَّ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُ وَ  لِصَاحِبِ  اَلْقَبْرِ . هیچ بنده مؤمنى نیست که قبر برادر مؤمن خودش را زیارت کند و نزد او هفت مرتبه سوره (انا انزلنا فى الیلة القدر) را بخواند، مگر آنکه خداوند او و صاحب قبر را مى آمرزد. پنج شنبه ها اموات چشم انتظارمان هستند. گرچه نذر و خیرات از دور هم به اموات می‌رسد ولی چه خوب است به زیارت قبورشان برویم. رفتن سر مزار بیشتر خوشحالشان می‌کند. 🌹دعا بر سر مزار اموات خصوصا پدر یا مادر، به استجابت نزدیک تر است. ☀
🌷 امام‌ صادق(علیه السلام) فرمودند : ✍ هرگز سختیها و بیچارگی های خود را برای مردم تشریح نکن ، اولین اثرش این است که وانمود میکند ، تو در میدان زندگی زمین خورده و از روزگار خسارت دیده ای ، و در نظرها کوچک می شوی و شخصیت و احترامت از میان میرود. 📚 بحار الانوار ، ج۱۱ ، ص۱۱ ☀️
🔮✨✨🔮 ✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی هفت یا هشت سالم بودم برای خرید میوه و سبزی با سفارش مادرم به مغازه محل رفتم اون موقع مثل حالا نبود که بچه رو تا دانشگاه هم همراهی کنی! پنج تومن پول داخل یه زنبیل پلاستیکی قرمز رنگ که تقریباً هم قد خودم بود با یه تکه کاغذ از لیست سفارش. میوه و سبزی رو خریدم کل مبلغ شد ۳۵زار. دور از چشم مادرم مابقی پول رو دادم یه کیک پنج زاری و یه نوشابه زرد کانادادرای از بقالی جنب میوه فروشی خريدم و روبروی میوه فروشی روی جدول نشستم و جای شما خالی نوش جان کردم. خانه که برگشتم مادر گفت مابقی پول رو چکار کردی؟ راستش ترسیدم بگم چکار کردم، گفتم بقیه پولی نبود… مادر چیزی نگفت و زیرلب غرولندی کرد. منم متوجه اعتراض او نشدم. داشتم از کاری که کرده بودم و کسی متوجه نشده بود احساس غرور می‌کردم اما اضطراب نهفته ای آزارم می‌ داد. پس فردا به اتفاق مادر به سبزی فروشی رفتم. اضطرابم بیشتر شده بود که یهو مادر پرسید آقای صبوری (رحمت خدا بر او باد…) میوه و سبزی گران شده؟ گفت نه همشیره. گفت پس بقیه پول رو چرا به بچه پس ندادی؟ آقای صبوری که ظاهراً فیلم خوردن کیک و نوشابه از جلو چشمش مرور می شد با لبخندی زیبا رو به من کرد گفت: آبجی فراموش کردم ولی چشم طلبتون باشه. دنیا رو سرم چرخ می‌خورد… اگه حاجی لب باز میکرد و واقعیت رو می گفت، به خاطر دو گناه مجازات می شدم، یکی دروغ به مادرم یکی هم تهمت به حاج صبوری. مادر از مغازه بیرون رفت. اما من داخل بودم. حاجی رو به من کرد و گفت: این دفعه مهمان من! ولی نمی دونم اگه تکرار بشه کسی مهمونت میکنه یا نه! به خدا هنوزم بعد ۴۴ سال لبخند و پندش یادم هست! بارها با خودم می گم این آدما کجان و چرا ديگه نیستن....؟ چرا تعدادشون کم شده آدمهایی از جنس بلور ، که نه كتاب های روان‌شناسی خوندن و نه مال زیادی داشتن که ببخشند… ولی تهمت رو به جان خریدن تا دلی پریشون نشه 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا