🌏از نشانه هاى اصلى ايمان
💥 لَا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِ اللَّهِ، أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِه.
💫ايمان بنده اى درست نباشد جز آن كه اعتماد او به آنچه در دست خداست بيشتر از آن باشد كه در دست اوست.
✍اشاره به اينكه خدا از يكسو رزق بندگان خود را تضمين كرده و از سوى ديگر وعده داده است كه با انفاق، انسان چيزى را از دست نمى دهد، بلكه خدا پاداشى بيشتر در جنبه هاى مادى و معنوى به او مى بخشد
#نهج_البلاغه حکمت 310
🌹Zanjan_tanhamasir
عرض سلام وادب
درخدمت شما همراهان عزیز
#کانال تنهامسیرزنجان
هستیم با پنجشنبه های😊
#تربیت_فرزند_برسبک_تنها_مسیر🎊
مباحث اش فوق العاده هست بهرمند بشید😍
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
🍒#تربیت_فرزند 🎁جلسه شصت و پنجم 📝موضوع: راه تسهیل مفاهیم عمیق دینی به فرزندان ونوجوانان 🍒__________
🍒#تربیت_فرزند
🎁جلسه شصت وششم
📝موضوع: راه تسهیل مفاهیم عمیق دینی به فرزندان ونوجوانان
🍒__________🍒________🍒
📍حاج آقا شما قبلا به کاستی هایی که نهادهای مختلف تربیتی اعم از خانواده ها، آموزش و پرورش و رسانه در تبیین بحث تربیت دینی مرتکب شده اند اشاره کردید و نامی از حوزه نبردید آیا فکر نمیکنید که حوزه ها هم در این مورد کوتاهی کرده اند❓❓🤔
🌀بله چون فهرست نهادها رو کلا عرض نکردیم و بنا نبود همه نهاد ها گفته بشه و با اینکه بنده خودم جزوی از حوزه هستم☺️ میگوییم چرا کوتاهی شده مقام معظم رهبری یکبار از بنیه ی تبلیغی حوزه های علمیه انتقاد می کردند که این انتقاد کماکان برقرار است♨️
😞😞
🔷ایشان فرمودند ۵ هزار نفر طلبه بدنبال فقه تخصصی بروند ۵ هزار نفر بدنبال فلسفه و کلام و ۱۵هزار نفر نسبت به آمار و ارقام آن سال نیاز است که بدنبال تبلیغ بروند و حوزه علمیه باید به تبلیغ خیلی بها دهد👳♀✅
وقتی طلبه ای ۷ یا ۸ سال درس های فقه و اصولی خوند و بهش گفتن صدات خوبه حدیثم که بلدی برو رو منبر وضع میشه همینی که الان هست😒
ببینید ما وضع تبلیغات دینیمون واقعا خوب نیست😞
این گله من طلبه نیست و من نمیتونم به مجموعه بزرگی مثل حوزه انتقاد کنم بلکه این گله بزرگان و مقام معظم رهبری است که من نقل میکنم💥
اساسا در حوزه های علمیه تبلیغ بهای لازم را ندارد و افراد با استعداد تر جذب تبلیغ نمیشن
😔
💠مثلا شما از چندتا طلبه میتونید بپرسید که من در چه سنی درباره حجاب به دخترم چی بگم⁉️‼️
او بطور کلی ممکنه چندتا مطلب درباره حجاب بلد باشه ولی اینکه بصورت تخصصی بیاد و در تربیت شما را کمک کنه کاریه که سخت شده😞
کم کاری حوزه های علمیه درباره تبلیغ آثار مخربش خیلی بیشتر از دیگر نهادها مثل آموزش و پرورش و رسانه است📛
🔶برنامه ریزی های بسیار دقیق برای تولید محتواهای مناسب برای تبلیغ در حوزه صورت نمیگیره و این را بنده صراحتا عرض میکنم✔️
♻️حوزه باید بزرگترین پژوهشگاها و قوی ترین پژوهش هایش اختصاص داشته باشد به اینکه تولید بسته های تبلیغی بکند🔱💯
✳️چون بعضی وقتها به وزارت آموزش و پرورش یا رسانه یا بخش های دیگر تبلیغی یه پیشنهادی میدیم که آقا این حرکت رو انجام بدید میگن ما به چه استنادی این حرکت رو انجامش بدیم❓میگیم دین❗️میگن کجای دین گفته کی گفته❓❓
الان حوزه باید بیاد یه پیشنهادی که مطرح میشه اگر درست بود تایید و امضا کنه بده به رسانه و آموزش پرورش خب اون موقع اوناهم گوش میکنن بندگان خدا😊
آموزش و پرورش باید بگرده یکی رو پیدا کنه که حرف تخصصی تربیتی به ما بزنه و مشکل داره تو این جهت⭕️
🔵البته نهادهایی در حوزه شکل گرفته مثل رشته های تخصصی تبلیغ که الان توسعه پیدا نکرده و یا نهادهای دیگری که دارن به مطالعه علوم انسانی می پردازن ولی ما هنوز ابتدای راه هستیم و انتققاد بیشتر به خود ما وارده🔺
ما دررشته تخصصی تبلیغ گاهی از یک طلبه انتقاد میکنیم میگیم آقا این محتوا چی بود گفتی❓یه حدیثی رو شما دوست داشتی و رو تو اثر گذاشته و ذوق کردی دلیل نمیشه که این رو نسخه بکنی برای همه
😒
🔴و بعد بحث میرسه بصورت فنی به بسیاری از نکات ظریف که انواع مخاطبین این رابطه را برقرار میکنن و تو موقع بیان کردن حدیث اینها رو رعایت بکن طرف میگه خب من اصلا این چیزها رو بلد نیستم از فردا نباید برم منبر✔️
میره منبر حرفهای خوبی هم میزنه ولس حرفهای خوبی که بصورت تخصصی کار نشده کدوم حرف متناسب با کیه مخاطب شناسی بصورت دقیق صورت نگرفته و این ضعف هست♨️
📍⚜حاج آقا شما هفته گذشته حدیثی مطرح کردید که بسیار پر طرفدار شد در مورد مراحل آموزش مفاهیم دینی بود در سنین مختلف، اگه امکانش هست حدیث رو دوباره بهش اشاره داشته باشیم✨
💫🌀بله در حدیث اینگونه اومده که در سه سالگی لااله الا الله را به فرزندمون آموزش بدیم و حتی فرمودن که هفت بار این تکرار بشه یعنی تکرارش هم موضوعیت داره✅
💫می فرماید در سه سال و هفت ماهگی محمد رسول الله ص را بر زبانش جاری کنه در واقع باید با مفهومی بنام پیامبر اکرم آشنا بشه
💖 در چهار سالگی باید با ذکر صلوات آشنا بشه و در پنج سالگی باید قبله رو بشناسه و سجده رو تمرین کنه و در هفت سالگی وضو و نماز رو آغاز بکنه💫
📍حاج آقا آیا این سنین و این مسائل که در حدیث مطرح شد موضوعیت داره و اگه سن بچه از این سنینی که در روایت اومده گذشته باشه چیکار باید کرد❓
🌀بلاخره باید به همین ترتیب جبران کرد.
✔️مثلا بچه ۱۳یا ۱۵ سالشه با این ترتیب و با فاصله های زمانی کمتری بچمون رو با این مفاهیم آشنا کنیم
بصورت عمیق⭕️
و با زبان اون سن و سال..
‼️‼️💯
بچمون۱۳ سالشه🙍♂🙍
ذکرلااله الاالله رو خوب بهش توجه نکرده میگیم ببین عزیزم تو میدونی 👈محور عالم خداست و غیر از او احدی در عالم نیست
⁉️
البته بچه ها امروزه این مفاهیم رو از مدرسه و .. یاد میگیرن☺️
🔷بعد از خدا مهم ترین مفهوم که باید بهش توجه کنیم رسول خداست✅
که باید با زبان خودش اینا رو براش جبران کنیم💫
🔻حالا بیایم مراتب بعدی تا برسونیم به نماز✨
🔻بچه ۱۴ سالشه و از ۷ سالگی نماز نخونده حالا نماز و میخوایم یادش بدیم
👈باز هم ذکر فلسفه ادب رو لازمه که بهش بگیم
🔶میگیم اگه شما تو این هفت سال توی مدرسه آیین ها و آدابی رو رعایت نمیکردی نمیتونستی این هفت سال رو درس بخونی این فلسفه ادب رو بهش یاد بدیم✅
🔷بعد میگیم نماز هم فلسفه ادب نسبت به بارگاه ربوبیت هست ممکنه کار ما یکم مشکل باشه ولی از مفاهیمی که سالها توی ذهن بچه هست استفاده کنیم👌
الَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم⚡️
درجلسه بعد به این سوالها می رسیم 😊
پرتکرار ترین سوالی که ذهن نوجوان مارو درگیر میکنه چی می تونه باشه ⁉️
زندگی رو بخوای معنی کنی در یک جمله عالی چی میگی🤔
شب جمعه است ادب پیشه کنید
مادری دست به پهلوبه حرم می آید.
#شب_جمعه
#امام_حسین علیه السلام
🌹@zanjan_tanhamasir
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهاردهم در حال جر و بحث با هم بودیم که خانم حسینی تلفن
#چهارشنبه_های...
#بر_اساس_واقعیت
#قسمت_پانزدهم
رفتم دانشگاه خبری از لیلا نبود احتمالا
درگیر ماشینش بود بعد از کلاس توی
حیاط روی یه نیمکت مشغول جمع و جور کردن جزوهام بودم، یه نفر اومد کنارم نشست اینقدر مشغول بودم که حتی سرم رو بالا نگرفتم ببینم کیه! با شنیدن صدا چنان شوکه شدم که انگار برق 220 ولت بهم وصل کرده باشن مضطرب سرم رو چرخوندم سمت صدا در کمال ناباوری دیدم امید!!!
اومدم برم که کیفم روگرفت گفت: نازنین فقط ده دقیقه...
خواهش می کنم گفتم: تو بگو ده ثانیه!
ول کن کیفم رو وگرنه داد میزنم!
گفت: نازنین خواهش می کنم باور کن کار مهمی دارم خیلی التماس کرد گفتم: کار های مهمت رو برو پیامک کن به این و اون! کیفم رو از دستش کشیدم بیرون وباسرعت دور شدم...
ذهنم درگیر شده بود یعنی چکارم داشت؟ با خودم کلنجار می رفتم که چرا صبر نکردم ببینم چی میگه!
کلافه بودم بعد از این مدت که دوباره دیدمش همه چی برام تازه شد!
دلم گرفته بود...
دل آسمون هم گرفته بود...
نم نم اشکهای آسمون با نم نم اشک هام
روی صورتم در هم می آمیخت و سر
می خورد پایین ...
نمی دونستم چه اتفاقاتی در انتظارم... درگیر همین افکار بودم که لیلا زنگ زد نمی دونم چرا اون لحظه دلم نمیخواست جواب لیلا رو بدم شاید عامل این همه سختی لیلا بود...
اصلا چرا امید به لیلا پیام داد...
چرا...چرا باید به اینجا برسم!
و سوالهای بی جوابی که جز مضاعف کردن درد روحم پاسخی نداشت...
یکدفعه به خودم نهیب زدم نازنین
از تو بعیده اینجوری قضاوت کنی!
اشتباهات امید رو نباید پای لیلا بذاری...
لیلا اگر بد بود این همه من رو همراهی نمی کرد می رفت با امید و بی خیال من می شد...
لیلا چند بار بهم زنگ زد کمی که حالم
بهتر شد باهاش تماس گرفتم گفت:
کجایی دختر چرا جواب نمی دی؟!
گفتم: مشغول بودم، ترجیح دادم چیزی
راجع به دیدن امید نگم گفتم: تو چه خبر؟ چرا دانشگاه نیومدی؟گفت: درگیر ماشین بودم راستی خانم حسینیم زنگ زد چون فردا کلاس نداشتیم هماهنگ کردم فقط جون مادرت ایندفعه بیا شر قضیه رو بکن تمومش کن این پروژه را! گفتم: لیلا واقعا شر رو من درست میکنم یا تو !عه عه اون دفعه من بودم سوالهای فوق تخصصی می پرسیدم! از پشت گوشی گفت: باشه نازنین جون تسلیم!
من دستهام روی سرم! بعد ادامه داد: نازی فکر می کنی کجا قرار گذاشت؟
گفتم: نمی دونم حالا کجا قرار شد بریم؟ گفت: عززززیزم بوستان لاله باورت میشه! فکر نمیکردم این جماعت آدرس پارک هم بلد باشن!
گفتم: عجب! ساعت چند؟ گفت: ۱۰ صبح
گفتم: باشه پس می بینمت خداحافظی کردیم...
رد پای امید هنوز در ذهنم بود ...
چطور می تونستم پاکش کنم!
چه ماجراهای توی این چند وقت برام اتفاق افتاده بود... یاد حرفهای خانم حسینی افتادم و خودم رو دلخوش به داستانی که برامون تعریف کرد...
زمان به سرعت اما خیلی سخت گذشت نمی دونم چرا می خواستم ذهنم را درگیر موضوع دیگه ای به جز امید کنم حتی شده بحث های لیلا با خانم حسینی! فقط اینکه به امید فکر نکنم اما ظاهراً تقدیر چیز دیگه ای نوشته بود...
فردا صبح وقتی رسیدیم بوستان لاله خانم حسینی روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود دیگه مثل دفعه قبل از احساس ترس و نگرانی خبری نبود با اینکه یک بار فقط دیده بودیمش ولی نمی دونم چرا احساس راحتی می کردم این حس رو لیلاهم داشت ازطرز لباس پوشیدنش که مثل همیشه بود میشد فهمید...
جلو رفتیم و سلام کردیم با دیدنمون بلند شد و احوالپرسی گرمی کرد و گفت: دخترا بریم کافی شاپ اونجا راحتر می تونیم صحبت کنیم! لیلا طوری که خانم حسینی متوجه نشه چشمکی به من زد و رو به خانم حسینی گفت: آره خیلی خوبه بریم...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر