eitaa logo
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
912 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
4.6هزار ویدیو
51 فایل
به تنها مسیر آرامش زنجان خوش آمدید.🌼 کپی مطالب با ذکر صلوات برای فرج مولا ، آزاد میباشد.🌱🌱 آیدی ادمین @meraj1_313 لینک کانال با ما همراه باشید👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1759117344C4166aadb31
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔸 دوم اینکه اگه یه خانمی همش دنبال این باشه که شوهرش رو وادار به عذرخواهی کنه در واقع داره ستون زندگی خودش رو تخریب میکنه. زن نیاز به تکیه گاه داره اما تحقیر شوهر مثل اینه که با یک کلنگ افتاده به جون ستون یک خانه. وقتی ستون از بین رفت دیگه تکیه گاهی باقی نمیمونه... ✅ ستون زندگی خودت رو هرچقدر محکم تر کنی حتما تکیه گاه محکم تری خواهی داشت. علت ۹۹ درصد بداخلاقی ها و رفتارهای بد مردان اینه که اقتدار مرد به درستی حفظ نشده.
✅ واقعا این بانوی تنهامسیری چقدر حقیقت زندگی رو خوب فهمیدن... زندگی همش همینه... اگه سخت گرفتی دنیا بهت سخت میگیره. 🌺 واقعا آدم باید خیلی از مسائل رو راحت بگیره. روی اشتباهات اطرافیان چشماشو ببنده... همش به چیزای مثبت فکر کنه و...
❇️ امروز میخوایم در مورد معرفی یه قرص آرامبخش صحبت کنیم. قرصی که فقط آقایون باید تهیه کنند و به خانمشون بدن. اگه خود خانم تهیه کنه اثرنداره! فکر میکنید این قرصه چی باشه؟!😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنهامسیری های زنجان 🇵🇸
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهارم گفتم: نمیدونم لیلا بخاطر همین از تو کمک می خوام..
... لیلا د‌وباره از اون لبخندهای خبیثانه زد و گفت: اون دیگه با من! اینقدر سوال دارم از این جماعت بپرسم که مجبور بشه تا صبح وایسه جواب بده! کلاس تموم شد دل تو دلم نبود ... از طرفی یک هفته ایی بود امید را ندیده بودم، از این طرفم نمی دونستم چه واکنشی نشون میده؟ لیلا سریع دستم رو کشید و گفت: بدو تا دیر نشده... مثل دوتا جن سر راه سعید قرار گرفتیم بیچاره سکته کرد! لیلا شروع کرد به حرف زدن من حواسم به امید بود که داشت از کلاس می اومد بیرون... نگاهش که به من افتاد طوری وانمود کردم که انگار اصلا ندیدمش چقدر سخت بود هنوز باورم نمی شد ... یک لحظه متوجه حرفهای لیلا شدم! ببخشید آقاسعید من یک سری سوال دارم در رابطه با رشته ی تخصصیتون! سعید که انگارجاخورده باشه! گفت: صالحی هستم بفرمایید! کاری از دستم بر بیاد در خدمتم... امید بهمون نزدیک شده بود دلم نمی خواست بفهمه چی میگیم جلو اومد و گفت: نازنین جان مشکلی پیش اومده؟ بعد یه نگاهی به لیلا کرد... دلم می خواست با دو تا دستم خفش کنم! صدام رو بلند کردم و گفتم.... گفتم: به شما مربوط نیست! نگذاشت ادامه بدم و صداش رو بلند تر کرد و گفت: آخه چرا نازنین؟؟؟ پریدم وسط حرفش گفتم: ببین همه چی رو لیلا برام تعریف کرده! چراش را هم خودت بهتر می دونی... حالا هم لطفا برید مزاحم نشید! انگار آب یخ ریخته باشند روی سرش! رفت همینطوری که داشت می رفت بلند بلند می گفت: لیلا یک دروغگو! تو خیلی زود باوری... عصبی شدم داد زدم پیام ها تو خوندم! خیلی عاشقانه و زیبا بود! وقتی دید ماجرا کاملا بر علیه اش هست سریع دور شد... بیچاره سعید که متحیر و ‌متعجب ایستاده بود با صداش یکدفعه صورتم رو بر گردوندم سمتش... گفت: ببخشید خانم ها سوالهاتون را بپرسید چون من خیلی کار دارم... من و لیلا که برای روز اول، به هدفمون رسیده بودیم عذرخواهی کردیم! لیلا گفت: حقیقتا ما چند تا کتاب می خواستیم معرفی کنید برای یه تحقیق کلاسی، که حالا شما عجله دارید باشه برای یه بار دیگه مزاحمتون میشیم... سعید هم به سرعت از ما دور شد.... لیلا زد به شونم گفت: خوب حالشو گرفتیم! نگاهی به لیلا انداختم چشم هام قرمز شده بود... لیلا که حالم رو دید گفت: نازنین قرارمون این نبود! گریه نداریم! اشکهام رو از روی صورتم پاک کردم ... سرم را به نشونه تایید تکان دادم و با هم رفتیم سمت کافی شاپ... بوی قهوه ی تلخ فضای کافه رو پر کرده بود... حالم بهم ریخته بود! سکوت سنگینی بر تمام فضای کافی شاپ حاکم بود! که صدای پیامک گوشی لیلا نگاهم را متمرکز چشمهاش کرد... گفتم: میشه گوشیت را بدی به من! متعجب نگاهم کرد و گفت: چی؟ سریع فضا رو عوض کرد و گفت: اینها را ولش کن نازی! دیدی چه جوری سعید رو گیر آوردیم بعد هم زد زیر خنده... شاید راست می گفت: باید بی خیال می شدم! گیرم که صدای پیامک امید بود چه اهمیتی داره وقتی لیلا هم اهمیتی بهش نمیده! نمی‌دونم لیلا چی با خودش فکر کرد که چند لحظه ای بیشتر نگذشت از داخل کیفش گوشی را آورد بیرون بدون اینکه نگاه کنه داد دستم... گفت نازنین: به من اعتماد نداری! نویسنده:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهى گریه‌ام می‌گیرد از اینکه مردم شهر چقدر راحت بدون تو می‌خندند و گاهے می‌خندم به گریه‌هایی که آنان به پاى غیر تو می‌کنند ای دلیل محکم خنده‌ها و گریه‌هایمان...!! 🌹@Zanjan_tanhamasir
✨الله نور آسمان ها و زمین است✨ سلام🤚 صبح زیبا و سرد زمستونیتون بخیر🌷 الهی که خانه دلتون گررررم👌 ثانیه هاتون پر از امید 🌸 سفره هاتون پر برکت🌾 به امروز نوزدهم دیماه، خوش اومدید ☺️ 🌹@Zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣بسم الله الرحمن الرحیم سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (۱حشر) ✨کوه و دریا و درختان همه در تسبیحند نه همه مستمعی فهم کند این اسرار ✨خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار؟هرچی بتونیم نواقص و عیوب مون رو رفع کنیم و به سمت کمال حرکت کنیم، بیشتر در جریان تسبیح خدا قرار می‌گیریم... 🌹@zanjan_tanhamasir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا