eitaa logo
مبيــــن✨ | ختم یاسین
41 دنبال‌کننده
192 عکس
105 ویدیو
0 فایل
سلام قولا من رب الرحیم✨ ✅ دورهمـــیِ خاصمون: ختم یاسین. ✅ حفظ قـــــ❤️ـــلب قرآن و حفظ قرآن. + تلاش های روزانه یه حافظ برای تثبیت😇 اینجام: @Zeanoaa و اینجا: https://abzarek.ir/service-p/msg/2017509
مشاهده در ایتا
دانلود
‌7' خیلی طول کشید... خداحافظ چهارم از موسسه از خونه از شهر محل سکونتمون بود. خرداد ماه ١٣٩٣ اومدیم قم. همونطور که از رودخونه رد می شدیم، سلام دادیم. سلام خانومِ حرم! اثاث کشی کردیم و توی خونه‌ای نزدیکِ حوالیِ حرم مستأجر شدیم. بعد از به قم رسیدن، تصمیم داشتیم همه کلاسای شهر قبلی رو ادامه بدیم. کلاس زبان، کلاس ورزش، کلاس قرآن و... خودمونی بگم 🖐️ انگیزه‌م برای ادامه دادن کلاسای دیگه بیشتر بود. توی حفظ قرآنم ضعیف بودم. و احساس می کردم اصلا استعداد حفظ کردن رو ندارم. یه تصمیم قاطع اما گفت: همه کلاسها سرجاش اما اول کلاس حفظ قرآن مشخص شه. ‌ بود. بازم خانواده و آرمان حفظ. ما هم از سریعترین راه کمک گرفتیم. ١١٨ : !...
8' اولین شماره ای که گرفتیم، زنگ زدیم. "جامعةالقرآن کریم" . رفتیم و اتفاقاً کلاس حفظشون تازه تشکیل شده بود. منم جز‌ء یک رو حفظ بودم و همون اول قوی ظاهر شدم. انگیزه صد💯 برنامه کلاسی هم خیلی خوب بود! سه روز در هفته، برای شروع هر جلسه پنج خط. تمام جای خالی های کلاس قبلی رو پر می کرد. سلام کلاس قرآن! انگیزه و امید✅ همراهی با کلاس✅ و داشتن یه همراه فوق‌العاده✅ -خواهرم این شروع به من این فرصت رو داد که یه هم مباحثه‌ایِ همیشگیِ عالی داشته باشم. اما بازم ایراداتی داشت... به نظرتون، این کلاس به نتیجه رسید؟ 🧐
9' همونطور که پیشبینی می شد، این کلاس بیشتر دووم پیدا کرد. بعد از جزء یک آزمون گرفتن و کلاسمون شد حفظ سه ساله. یعنی هفته ای ۴ صفحه. تا جز‌ء سه، با خواهرم همکلاسی بودم. تا اینکه خواهرم درس هاش سنگین شد و سرعتش رو کمتر کرد. به کلاس حفظ پنج ساله رفت. (من راهنمایی بودم و اون دبیرستان.) تنها و البته قوی تر شده بودم. دیگه با هر کسی که زیر سقف کلاس بود، خانواده شده بودم. از اون طرف‌ هم فضای خونه فضای حفظ بود. چون نه برای من نه برای همراهم، حفظ تعطیل نشد... اما، دائما یکسان نباشد حال دوران... یکسال؛ تا جز‌ء دوازده همراه کلاس بودم. تا پایان تابستان ١٣٩۴ توقف؟ سقوط؟ تازه شروع کرده بودم...
10' نمی دونم حستون نسبت به دوران نوجوونیتون چیه. ولی من کلا از اینکه بزرگتر میشدم خوشم نمیومد. خب، توجهات ازم کنار میرفت. از عوارض بچه آخر بودنه؟ جای منو نوه های بانمک و ناز می گرفتن. با بحران نوجوانیم خیلی خوب کنار نیومدم. تقریبا میشه گفت هر روز گریه می کردم اونقدر زیاد بود که هربار پلک میزدم، اشکام میریختن رو زمین😬 یه دختر کوچولو که چادر می پوشید، ده جزء قرآن حفظ بود، شما یه همچین بچه ای ببینید قربون صدقه‌ش نمی رفتین؟ تا کلاس هشتم خودمو جای بچه های نه ساله و ده ساله جا می زدم.. از بزرگ شدن فرار می کردم. اما نهایتا در حالی که واقعیت پشت سرم بود، رسیدم. بین کودکی و نوجوانی من خودمو جلوی دره پیدا کردم.... سخت بود. تنها کمکشونم گفتن این جمله بی رحمِ "اقتضای سنته" بود! اقتضای سنمه که باشه، دارم اذیت میشم!! یه بزرگتر نبود که کمکم کنه؟
‌ خدا راه رشد و رسیدن رو برات مهیا می کنه❤️
11' کلاسِ فوق‌العاده من، برای شرایطم مناسب نبود. من یه نوجوون با روحیات نا پایدار بودم، و هم کلاسی هام مامان های خونه دار. و شما احتمالا بهتر بدونید؛ برنامه ای که یک مادر برای خودش داره، ریزش سنگ از آسمون هم مانعش نمیشه. سطح کلاسمون واقعا بالا بود. خانومای قدرتمندی که تسلیم امور زندگی نشدن و تونستن اون رو برای رسیدن به هدفشون مدیریت کنن. هنوزم خانوم هایی رو می بینم سنشون دو برابر سن منه، زمانشون از نصف زمان من کمتره، مشغله ذهنیشون ده برابر منه، و حُسنِ حفظ‌ شون (=کیفیت حفظ) بالاتره. 🥴 و قشنگ می بینم؛ و احتمالا ببینید.. به خاطر زمانی که برای حفظ کلام خدا صرف می کنن، و کاری به این عظمت رو "برای خدا" انجام می دن، چه برکت هایی می بینن که حتی منِ حافظ نمی تونم تصورش کنم... -سرعت حفظ کلاس بالا بود. و خلقیات ناپایدار من چیزی نبود که از سرعت و کیفیت این کلاس کم کنه. به راهنمایی استادم، کلاسم رو تغییر دادم. ‌ باید اسقامت می کردم دربرابر طوفان درونی خودم، یا تسلیمش می شدم و عقب نشینی می کردم؟
60.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله ألَم نَشْــــــرَح لَکَ صَدْرَکــــــ... ‌‌ ‌
آقا علیه‌السلام: اگر آنچه را که می‌خواستی بدست نیامد؛ از آنچه هستی " نگران " نباش. نهج‌البلاغه،حکمت۶۹ -چشم آقای امیرالمؤمنین چشم🥲 +وی خود را در آغوش می گیرد... و هدف ها، حسرت ها، بهترین بودن ها، کامل بودن هایی که نشد را، نگرانی را، رهــــــــــــــــــ 🍂ـــــــا می کند... ‌
تا حالا شده کاری رو شروع کنی که کامل بودنش برات مهم نباشه؟ @Zeanoaa
مبيــــن✨ | ختم یاسین
تا حالا شده کاری رو شروع کنی که کامل بودنش برات مهم نباشه؟ @Zeanoaa
‌ امروز امتحان داشتم. امتحان شفاهی مدرک حفظ کل. امتحانی بود که برای کامل نبودن شروع کردم. تجربه خوبی بود. اما این آزمون از و اون حس فشار درونی من برای بهترین بودن کم نمی کنه. شاید فقط به بیخیالی اضافه کنه.. فکر می کنید چرا؟ ‌
1' از شنبه، فرصت هایی که به خودم دادم برای بی‌برنامه بودن، تموم میشه. بی برنامه زندگی کردن احتمالا سخت تره. هدف من از این چند هفته بی برنامه بودن اینا بود👇👇 ؛ ✅به خودم ✅ به هدفم ✅ به برنامه‌م ؛ ✅ اتفاقات و واکنش من بهشون ✅ اتفاقات و واکنش بقیه. ✅ فرصت هایی که در طی این سالها از دست دادم و می تونستن توی این موقعیت ها به دادم برسن. 🤦‍♀ ✅ رسیدن به یک Pattern (=الگوی رفتاری که فرد نیست😐) -کلمه کم آوردم گذشته: ✅ همون بحث های که البته می خوام یک روز درهفته بهش بپردازم. به بخشایی رسیده که باید با دقت بیشتری تعریف کنم. https://eitaa.com/Zeana_Bayene
2' اینجوری نبود که بسم الله بگم و چند صفحه کاغذ تقویم رو بکنم بگم دیگه تعطیله! نه یهو دیدم مشغول هیچ کاری نکردنم. پس شروع کردن رو به تعویق انداختم. 👆اینا هدف های تعویقات من بودن.. اماا دلیل این تعویقات مهم ترین بخشه: