eitaa logo
ذکری
449 دنبال‌کننده
360 عکس
123 ویدیو
16 فایل
🔷 وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ 🔶 و پند ده؛زیرا پند به مؤمنان سود می دهد؛ 🌱 کانال یادداشت های تربیتی ذکری🌱 نویسنده: عبدالرضا طلبه سطح 4 تربیت اخلاقی 🆔 @Razmandh313 📙کانال «لمحات» - دفتر مشق طلبگی 🆔 @Lamahat
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️عنوان یادداشت : بسم الله الرحمن الرحیم 🔻امروز ناگهان در آشپزخانه نگاهم به صحنه‌ی عجیبی که کمتر دیده میشه جلب شد. کنار گاز آشپزخانه، لکه‌ی از چربی غذا افتاده بود و روی آن را مورچه‌های بسیار زیادی پوشانده بود. 🔻برخلاف همیشه که من مورچه‌ها را در حال ،فعالیت و جنب و جوش دیده بودم ، این بار چشمم به دسته‌ای مورچه افتاده بود که هیچ حرکتی نمیکردند و مانند مردگانی به سکون رسیده بودند. 🔻با خودم فکر کردم شاید مرده باشند که اینطور ساکن هستند. مجبور شدم لحظاتی زیر نظر بگیرمشون. 🔻کمی که سر و صدا کردم و دستم به میز خورد ، دیدم به حرکت در آمده‌اند و از آن لذت و مستی و رخوت جدا شده‌اند. اما برایم جالب بود که هنوز هم تعداد زیادی از آن‌ها بی حرکت بودند. 🔻شروع کردم میزان ضربه‌ها را شدید کردن، این بار تعداد بیشتری به حرکت درآمدند و از سکون جدا شدند ، اما بازهم تعدادی مانده بودند ، آنهایی که بیشتر در این چربی دست و پایشان فرو رفته بود و بیشتر دل بسته‌بودند ، سخت تر جدا می‌شدند و با سکون و رخوت خو گرفته بودند . 🔻ماهم که شیطونی‌امون گُل کرده بود ، شروع کردیم فوت کردن این مخلوقات خدا و به قولی بلای شدید‌تری از خودمان را به سرشان نازل کردیم. این بار دیگه تقریبا همه به حرکت‌ در آمده بودند و از این رخوت و سکون جدا شده بودند. 🔻یاد حرف یکی از بزرگان افتادم ، فلسفه‌ی بلاها در این دنیا این هست که زیر پای ما را داغ کنند که در این دنیا اسیر و گرفتار نشویم، چون کار ما انسان‌ها حرکت هست ، آنهم حرکت به سمتی که بالاترین باشد، بعضی وقت‌ها زیبایی‌های مسیر ما را می‌فریبد و از کار اصلی‌امان باز می‌مانیم و به سکون می‌رسیم. 🔻بماند وقتی بلا تمام شد و بعد از لحظاتی برگشتم ، باز دیدم که برخی از مورچه‌ها برگشته‌اند و باز ساکن و بی‌حرکت شده‌اند. ✳️ به خودم گفتم راستی بد نیست یه سری هم به خودت بزنی و ببینی دست و پایت تو چه پیتی از روغن گیر کرده که اینطوری مانده‌ای!؟ 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
✏️ عنوان یادداشت‌: ...! بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 از دیشب متوجه شدم که هرچی میگردم کارت‌های بانکی‌ام رو پیدا نمی‌کنم. همه‌ی جیب‌های خودم رو زیر و رو کردم ، فایده نداشت که نداشت. 🔻صبح به مدت یک ساعت شروع کردم گشتن تمام مسیری که شب‌ قبلش از مغازه خرید کرده بودم. جوری این خیابون‌ها رو می‌گشتم که گویی خودم را کف این خیابون‌ها و کوچه‌ها گُم کرده بودم! 🔻 البته شاید بیشتر بخاطر این بود که حال و حوصله‌ی تلف شدن وقتم برای اینکه برم چهارتا کارت رو دوباره بگیرم نداشتم. 🔻وقتی در حال جست‌وجوی این‌ها بودم همه‌ی حواسم پیش کارت‌ها بود و چشمم هیچ چیزی را نمی‌خواست جز کارت‌هایش را . 🔻 از مغازه‌ی دیشب هم سوال کردم، نبود که نبود. یک ساعتی طول کشید تا به خانه برگشتم. دیگه کاملا نا امید شده بود که رفتم تو اتاقم را یک بار دیگه خوب بگردم. 🔻جالب اینه که کارت جلوی چشمام بود ، روی اسپیکر، کنار لب‌تابم. خودمونیم از پیداشدنش خیلی خوشحال شدم. 🔻... انگار قرار بود به من بفهمونند که آهای آقای نسبتا محترم ؛ تو برای چهارتا کارت اینطوری حاضری بگردی و سراغ بگیری، اما تا حالا یک بارم این حالت نسبت به امام زمانت رخ نداده ... علتش چیه؟! کجای کاری؟! ✳️ خودمونیم، من توخیابونا دنبال چی می‌گردم و تو این خیابونا دنبال چی... نسأل الله منازل الشهداء 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
📝عنوان یادداشت : 🔻امروز یک سری به بهشت معصومه س زده بودم، برای قرائت فاتحه برای یکی از بستگان نزدیک که تازگی مرحوم شده است. 🔻خیلی وقت بود آنجا نرفته بودم یک جورایی شهری شده بود برای خودش،شهر مردگان . 🔻در مسیر از یک قطعه رد شدم که تابلوی آن توجه من را به خودش جلب کرد. نوشته بود قطعه نوزادان خیلی برا من عجیب بود. تا حالا این صحنه را ندیده بودم که این همه نوزاد در کنار هم جمع شده باشند. 🔻روی قبرها را که نگاه می‌کردم عکس برخی از این نوزاد ها هم روی سنگ ها بود. چه آرزو هایی که دفن شده بود. 🔻با خودم فکر کردم من هم میتونستم جز یکی از اینا باشم و اصلاً فرصتی برای زندگی کردن تا همین امروز هم پیدا نکنم اما الان نیستم خداوند متعال به من فرصتی داد. 🔻فرصتی داد که با شناخت های خودم به عشقی و ایمانی برسم و آزادانه انتخاب کنم و حرکتی در جهت بالاتر از همه ممکنات عالم را شروع کنم. 🔻حال این منم که بمانم و زندگی ام تلاوت تکرار و مرگ تدریجی باشد یا رشد باشد و از خسران خودم را نجات دهم! ✳️ عنه عليه السلام : كيفَ تَنسى المَوتَ و آثارُهُ تُذَكِّرُكَ ؟ ! . ✴️ امام على عليه السلام : چگونه مرگ را فراموش مى كنى در حالى كه نشانه هايش به تو تذكّر مى دهند؟! [غرر الحكم : 6990 .] 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✏️عنوان یادداشت: ؟ بسم الله الرحمن الرحیم 🔻 شاید بعضی‌ها اینطور تصور کنند که محافظ همان ترجمه‌ی بادی‌گارد هست . چه فرقی می‌کند ، جز تفاوت زبانی. 🔻اما کلمات بار فرهنگ‌های خودشان را نیز به دوش می‌کشند و از عقبه‌ی خودشان جدا نیستند. 🔹 محافظ ، جان می‌دهد ؛ اما نه برای حفظ شخص ، برای حفظ هدفی که آن شخص در راهش میکوشد. 🔸 بادیگارد جان می‌هد ؛‌اما صرفا برای حفظ شخص ، چون اجیر شده است . چون پول می‌گیرد. 🔻 یاد سکانس آخر فیلم بادی‌گارد بخیر... وقتی ، شخصیت دانشمند را بغل کرد، تا تیر به او نخورد.... حتما کارگردان بعد این صحنه گفت : « کات، خسته نباشید ، خیلی خوب بود» 🔺 اینجا هم وقتی ، حاج محسن را بغل گرفت و خودش را سپر بلای او کرد و به شهادت رسید ، سیدالشهداء بهش گفت ... « تموم شد؛ خدا قوت؛ بارت رو به سر منزل رسوندی ». ✳️ خوش به حالت ، بار ما کجا قراره زمین گذاشته بشه؟؟؟ 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
📝 عنوان یادداشت : بسم الله الرحمن الرحیم 🔻چند وقتی هست به روی خودش نمیاره، اما از دیشب دیگه از بیخیالی من به ستوه آمده بود. تصمیم گرفت حالی ام کنه که اونم از زندگی من سهمی داره. 🔻دندون عقلم رو میگم. از دیشب شروع به درد کردن گرفت. طوری که نصفه شب از خواب بیدارم کرد و باعث شد کورمال کورمال برم دنبال ژلوفن و تا امروز با کمکش غر زدن های دندون عقل رو تحمل کردیم. 🔻دیگه هر جور بود عصری قانعم کرد ببرمش دکتر، انگار دیگه از دستم خسته شده بود و می خواست هر جوری هست ازم جدا بشه. 🔻چشمش که به دکتر افتاد، سفارش عکس داد و با رفقایش عکس دسته جمعی گرفتند. 🔻عکس که اومد، بقیه اشون هم یه مطالباتی داشتند، اما به احترام جناب دندون عقل فعلا چیزی نمی‌گفتند و حق خودشون رو به اون داده بودند. 🔻بالاخره دکتر حکم را صادر کرد. اما این کار احتیاج به زمینه سازی داشت. گفت عفونت داره ، باید یه هفته دارو مصرف کنی بعد بیای. 🔻نمیشد همون موقع دندون رو کشید چون، عفونت داشت. باید اول رفع مانع میشد، تا به اصلاح می‌پرداخت. ✳️در تربیت هم احتیاج به زمینه سازی هایی داریم. تا زمانی که رفع مانع نکرده ایم، پرداختن به اصلاح ممکن است با درد بسیار و بعضا نتیجه عکس دهد و فساد بیشتری به بار بیاورد. 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
📝عنوان یادداشت: بسم الله الرحمن الرحیم 🔻در مورد رسم شب یلدا نمی‌خواهم صحبت کنم. 🔻اما این چند ساله اخیر یه رفتار زشتی بین ما باب شده است که پاش به شب یلدا هم باز شده است. 🔻از نظر من این کارایی که میکنن یه جور جاهلیت مدرن هست. 🔻شاید بپرسید کدوم کارا؟ 🔻در کمال بی شرمی افرادی را شاهد هستیم که از نعمت هایی که خدا در اختیارشون گذاشته، نمایشگاهی راه انداخته و با عکس و فیلم و پخشش در فضای مجازی و نشان دادن آن به هر دوست وغریبه، به خود نمایی می‌پردازند. 🔴اصلا حواسمون هست این عکس ها تا چه حد پخش میشه و کام چه خانواده هایی را تلخ خواهد کرد؟ 🔴اصلا حواسمون هست همین نمایشی که به ظاهر ساده است، میتونه یک همسر را نسبت به شوهرش دلسرد کند و یک فرزند را از پدرش نا امید؟! 🔶 اینا بخاطر اینه که نفهمیدیم این دنیا راه هست و ماهم مسافر این راه و در حال حرکت، وگرنه دست انداز زندگی دیگران و غبار راهشون نمی‌شدیم. 🌹ایام بکام، یا علی مدد🌹 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
📝عنوان یادداشت : بسم الله الرحمن الرحیم 🔻طفل راه همیشه حرفهای زیادی با مادرش دارد. 🔻من، طفل راه مسیری هستم به وسعت بینهایت و شما راهبر ترین مادر عالم. 🔻گرمای محبتت راهبر زندگی ام خواهد بود. 🔻مادرجان من به دستگیری های مادرانه ات شدیدا محتاجم. 🔻از اول مسیر تا بینهایت. 🔻دوستت دارم مادر. 🔶قال النبي - صلّي الله عليه و آله - : يا سلمانُ حُبُّ فاطمةَ يَنْفَعُ في مائةِ مَوطنٍ ايسَرُ تلكَ المواطنِ: الموتُ و القبرُ و الميزانُ و المحشرُ و الصراطُ و المحاسبةُ. 🔷پيامبر اكرم - صلّي الله عليه و آله - فرمود: اي سلمان محبت فاطمه و دوست داشتن او در صد موقف و جايگاه از مواقف قيامت سودمند است، آسان ترين اين مواقف: مرگ و قبر و ميزان و محشر و (پل) صراط و موقف محاسبه اعمال است. 📝«بحار الانوار، ج 27، ص 116» ⚫️شهادت مردترین مادر دنیا تسلیت 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✏️عنوان یادداشت: 🔻این چند روز، قطع برق در سراسر کشور عزیزمان ایران بسیار خبر ساز شده است. تحلیل‌های مختلفی در مورد این رویداد در رسانه‌ها منتشر شده است. از دستگاه‌های بیت کوین ساز چینی‌ها تا سوزاندن مازوت و حتی کمبود گاز! 🔻در یکی از همین شب‌هایی که برق رفته بود، با تعدادی از دوستانمان قرار جلسه با یکی از مدیران حوزه‌ی علمیه داشتیم. مدیری که قبل از این که مدیر باشد، مربی بوده و هست. 🔻فکر می‌کردیم شاید جلسه کنسل بشود، اما با روحیه‌ی جهادی که این بزرگوار داشت، به ما یاد داد که این موانع کوچکتر از آن هست که بتواند جلوی حرکت ما را بگیرد. 🔻به هر حال در همان تاریکی و با نور چند گوشی جلسه برقرار شد و چه جلسه به یادماندنی شد. 🔻در آخر که دوستان داشتن خداحافظی میکردن و از اتاق میرفتن بیرون، اتفاقی افتاد که بسیار نظرم را جلب کرد. 🔻به علت تاریکی زیاد، جای کفش‌ها معلوم نبود؛ چه برسد به این که هر کس کفش خودش را بیابد و به پا کند. یه مرتبه دیدم این بزرگوار نور گوشی‌اش را روشن کرد تا رفقای ما بتوانند درست بشناسند و درست انتخاب کنند. ✳️با خودم فکر کردم واقعا کار مربی همین هست. آنجایی که ظلمت و تاریکی جهل است ، نوری بندازد و روشنایی ایجاد کند تا انسان‌ها زمینه‌ی انتخاب صحیح‌اشون فراهم شود. حالا یا طبق این شناخت انتخاب می‌کنند و حرکتی رقم می‌زنند یا این شناخت رو زیر پا میگذارند و به آن کافر می‌شوند. 🔰 به ذکری بپیوندید... 🆔 @zeekra 🆔 http://zeekra.blog.ir/