محبانزینبˇˇ!'
《🍃!°》
•📸•
دَرنبندیمبھنوربہآرامشِپُرمهرِنسیم
روبهـ اینپنجرھباشوقسلامۍ بڪنیم. . . (:💕!
➺@Zeinabl 🌼'
#رمانچغڪ ˇˇ♥️!'
قسمت:یازدهم🌿
میگویم: از نانوایی پدرم بخریم، مطمئن تر است. درست است که کمی دور است، اما هم خلوت است ،هم اگر خدایی نکرده اتفاقی پیش بیاید، پدرم می تواند کمک میکند.
و بعد پیشنهاد می دهم که برویم دنبال آقا داوود تا با او برویم نانوایی.
کسی مخالفتی ندارد .خانه آقا داوود نزدیک خانه مادربزرگم است.
ما چهار نفر، یعنی من و سعید و احمد و جواد، یک گروه کوچک ایم که مخفیانه کارهای مبارزاتی انجام می دهیم. هر چهار نفر ۱۵ سال داریم. من و سعید،طلبه ایم؛ احمد و جواد ،دانش آموز دبیرستان.
من، که مثلاً رهبر و مغز متفکر این گروه چهار نفره هستم، بعد از تمام شدن دوره راهنمایی، وارد حوزه علمیه شدم ،هم خیلی دوست داشتم ،شبیه حاج آقا بشوم؛ هم مادرم خیلی تشویقم می کرد به جای مدرسه رفتن، به حوزه بروم و در آنجا ادامه تحصیل بدهم.
وارد حوزه علمیه که شدم، در کنار درس، با کسانی که علیه رژیم شاهنشاهی مبارزه می کردند از نزدیک آشنا شدم و در جلسات شان شرکت کردم و به راه مبارزه علیه رژیم پهلوی کشیده شدم. با اینکه ۱۵ سال بیشتر ندارم، بین انقلابی های مشهد، مخصوصا پیش حاج آقا، جای ویژه ای دارم از جلسات مخفی انقلابی ها و مخفیگاه هایشان خبر دارم.
#ادامھدارد. . . ↻
@Zeinabl 💛🌼
محبانزینبˇˇ!'
🌿!'
#امام_زمان
بیا ڪه دیگه وقتشه آقاجون،
قدم رو چشمِ شیعهها بذارۍ . .♥️
@Zeinabl