🌺 اکبر اسفند 96 به مأموریت رفت و سوم عید بود که با من تماس گرفت و گفت در راه خانه است.
😍 خیلی خوشحال شدم. گفتم شاید به خاطر عید آمده تا کنارمان باشد اما وقتی آمد به من گفت که شب راهی میشود.
🎒 آمده بود وسایلش را بردارد. گفت میروم سوریه. من وقتی دیدم خوشحال است، اصلاً به ماندنش اصرار نکردم. بعد رفت و برای خانه وسایل مورد نیاز را تهیه کرد. مبلغی هم پول به من داد تا در مواقع نیاز استفاده کنم.
🏃 خیلی عجله داشت، شادی و شوق پرواز را در لحظات آخر دیدارمان حس میکردم. در همان لحظات سفارش پسرمان امیرعلی را میکرد.
میگفت خیلی مراقب امیرعلی باش. ناراحت بودم و نتوانستم جلوی گریهام را بگیرم، بعد از اینکه رفت به من زنگ زد. گفت چرا ناراحت بودی؟ گفتم نمیدانم همین طوری!
😔 گفت حلال کن و من هم گفتم به سلامت و خداحافظی کردیم. آن روز که خبر شهادتش را به من دادند متوجه شدم آن همه شور و شادی در لحظات آخر دیدارمان بیدلیل نبود. اکبر منتظر تحقق وعده الهی بود.
📆 سوم فروردین 97 راهی سوریه شد. وقتی به سوریه رسید هر بار که میتوانست با خانه تماس میگرفت و احوالپرسی میکرد.
❌ هیچ وقت از منطقه حرفی نمیزد. عادتش بود، به ما هم میگفت چیزی نپرسید.
🌹 اکبر آرزوی شهادت داشت. از همان ابتدای ازدواجمان همیشه از من میخواست برایش دعای شهادت کنم. ایشان شهادت را به معنای واقعی دوست داشت اما من نمیخواستم باور کنم که اکبرم یک روزی در میان ما نباشد.
💫 به لطف خدا همسرم به خواسته و آرزوی قلبیاش رسید.
📸 تصویری که دنیایی حرف در خود داشت. در این عکس، امیرعلی تنها فرزند شهید اکبر زوار جنتی کودکی 20 ماهه است که با لباس فرم نظامی در مقابل صفوف همرزمان پدر ایستاده و با نگاه کودکانهاش بغضها و هقهق گریههای دوستان پدر را به نظاره نشسته است.
🌷 امیرعلی نه کلامی گفت و نه حرفی زد، فقط نگاه میکرد. نگاهش اما یک دنیا حرف داشت. یک دنیا انتظار کودکانه...
زنده باد یاد شهدا
📸 تصویری که دنیایی حرف در خود داشت. در این عکس، امیرعلی تنها فرزند شهید اکبر زوار جنتی کودکی 20 ماهه
گاهی وقت ها آدم پدر ندارد، اما هزار تا عمو دارد که لب تر کند به علقمه میزنند...
🍎 تنها یادگار همسر شهیدم امیرعلی است. امیرعلی 20ماه بیشتر ندارد اما آن روز لباس فرم نظامیاش را پوشید و مقابل چشمان گریان همرزمان و دوستان پدر شهیدش ایستاد تا با زبان کودکانه به آنها بگوید ادامهدهنده راه پدرش و شهدای مدافع حرم باشند و نگذارند اسلحه پدرش بر زمین بماند.
🌹 همسرم خیلی سفارش امیرعلی را میکرد. به من میگفت من و تو باید الگوی عملی برای فرزندمان باشیم. باید طوری تربیت شود که لیاقت سربازی امام زمان (عج) نصیبش شود.
باید نماز خواندن، قرآن خواندن و ارادتش به اهل بیت را از ما الگو بگیرد.
💠 شاید با شهادت همسرم مأموریتش در این دنیا پایان یافته باشد اما مأموریت من و همسران شهدای مدافع حرم در جبهه فرهنگی تازه شروع شده است.
💞 همسرم اکبر زوار جنتی فدا شد. اگر لازم باشد امیرعلی را هم در این راه فدا میکنم تا ادامهدهنده راه پدر شهیدش باشد. او را در راه اسلام و رضای خدا قربانی میکنم.
🔥 صهیونیستها بدانند وعده امام خامنهای در نابودی اسرائیل نه با تأخیر بلکه با تعجیل عملی خواهد شد و در این مسیر از هیچ چیز نمیترسیم.
📢 خبر شهادت از زبان مادر شهید
من همیشه اخبار را از شبکه خبر پیگیری میکنم.
🚀 خبر حمله هوایی به پایگاه T4 را هم از زیرنویس شبکه خبر خواندم اما نزدیکیهای صبح بود. عمویش که در ناجا است به خانه آمد و با همسرم بیرون از خانه صحبت کردند.
🌹 همسرم به من گفت خانم فکر کنم که اکبر کار دستمان داده! گفتم شهید شده؟
گفت :
بله. شروع کردم به گفتن اللهاکبر، اللهاکبر...
😢 فقط همین ذکر را تکرار میکردم. به همسرم گفتم تو چیزی به بچهها و عروسمان نگو اجازه بده خودم به عروسمان خبر بدهم.
😔 از پدر شهید خواستم بیرون بماند تا بچهها با دیدن ناراحتیاش متوجه چیزی نشوند. ناهار را آماده کردم. عروسم با امیرعلی آمدند.
🍲 ناهار بچهها را دادم. بعد خبر شهادت را به عروسم دادم و مهمانها یکی بعد از دیگری برای عرض تبریک و تسلیت آمدند.
🕊 وقتی پیکر خونین پسرم را دیدم گفتم شهادت مبارکت باشد. تو به آرزویت رسیدی. به عهدت به امام حسین (ع) عمل کردی. از خدا برای ما هم شفاعت بخواه...