8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دوعمل کسانی که در قیامت با دو بال وارد بهشت می شوند!!
🎙آیتالله مجتهدی تهرانی (ره)
کوتاه و شنیدنی👌
┄┅┅┅┅❁🌸❁┅┅┅┅┄
با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ با شما به گفتگو می نشیند.
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
آیا بهشت ابدی باعث خستگی نمیشود؟.mp3
564.7K
آیا بهشت ابدی باعث خستگی نمیشود⁉️
و اینکه آیا در بهشت امکان ارتقاء و افزایش درجه وجود دارد⁉️
🎙#ابراهیم_افشاری
➖➖➖➖➖➖➖
کانال زندگی بعد از مرگ
https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
D1738852T17115404(Web)-mc.mp3
25.92M
🧿قسمت بیست و یکم از سری پنجم برنامه #زندگی_پس_از_زندگی؛ تجربه گر: خانم معصومه فیضیان
#زندگی_پس_از_زندگی
🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ خانم معصومه فیضیان را می شنویم:
🏮با درد قفسه سینه به رختخواب رفتم و خودم را بالای اتاق دیدم و همسر و فرزندانم را دیدم
🏮 دهانه چاهی را دیدم که نور کمی انتهای آن دیده میشد آبادی متروکهای درون آن بود که صدای جیغ و فریاد میآمد
🏮 زنان و مردان ژولیده را میدیدم که با صف میآمدند و سرشان قطع میشد و داخل آتش دود میشدند اما باز دوباره همانها را میدیدم
🏮پشت سر هم امام زمان را قسم میدادم شخص بسیار نورانی از من پرسید چرا انقدر قسم میدهی وقتی گفتم از اینجا ترسیدم فرمود دنبال من بیا
🏮به دشت سرسبز رسیدیم که انتهای آن دیوار بلندی بود ایشان به من فرمود باید از آن رد شویم اما بعضیها موفق نمیشدند وباره ترسیدم فرمودند کمکت میکنم
🏮آن طرف دیوار پر از زیبایی و سرخوشی بود
🏮وقتی در بچگی یتیم بودم ه من میگفتند که امام علی (ع)پدر یتیمان است و من ایشان را خیلی دوست داشتم فهمیدم پیش نماز امیرالمومنین است
🏮 داخل راهرو در صفی ایستادم که سه خانم سفیدپوش لوح زندگی آنها را ورق میزدند و هر خانمی نوبتش میرسید یا خوشحال میشد یا ناراحت
لوح من خالی بود گفتن به دلیل زایمان خداوند اعمالم را پاک کرد.
🏮از همان تونلی که رفته بودم برگشتم و از قفس سینه وارد جسمم شدم
🎧با حضور کارشناسان
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
D1738853T15087714(Web)-mc.mp3
24.9M
🧿قسمت بیست و دوم از سری پنجم برنامه #زندگی_پس_از_زندگی؛ تجربه گر: آقای حمید جعفری از خمینیشهر اصفهان
#زندگی_پس_از_زندگی
🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای حمید جعفری را می شنویم:
🏮تلخی با پدرم و رفتن به منزل و بیاعتنایی به همسرم تصادف با موتور با پیکان
🏮 پیکان فرار کرده من به دنبالش رفتم وقتی برگشتم دیدم افراد زیادی دور موتور جمع شدند و جسم خودم را خونین کنار موتور دیدم
🏮 آمبولانس آمد و جسمم را به بیمارستان برد خانواده در حیاط بیمارستان منتظر بودند مرا از در پشتی بیمارستان به بیمارستان دیگری در اصفهان منتقل کردن
🏮 من به خانه پدریم رفتم و از آنجا با سه تا از دامادها به اصفهان بالاسر جسمم رفتم
🏮 هر روز خانمم به دیدنم میآمد روزی از پرستار حال مرا پرسید و به او گفتم که سطح هوشیاری من خیلی پایین آمده همان لحظه کنار جسمم آمده و ناگهان به سوی تونلی کشیده شدم
🏮داخل تونل دو طبقه بود و طبقه زیر آن مواد مذاب را میدیدم که در جریان است
🏮 به پدرم هم دیدم او از من ناراضی بود و مرا نبخشید انتهای تونل رفتم و قبرستان شهرمان رسیدم و درگذشتگان فامیل را دیدم
🏮 مادربزرگم رو دیدم کنارم آمد و گفت هنوز وقت تو نرسه باید برگردی اگر اینجا بمانی مادرت از شدت افسردگی خودش را خواهد کشت
🏮از قبرستان به بیمارستان برگشتم و به جسم خودم برگشتم و از کما خارج شدم.
🎧با حضور کارشناسان در خصوص عوالم پس از مرگ و تجربه های مشرف به مرگ
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99
D1738855T14247864(Web) (1)-mc.mp3
19.95M
🧿قسمت بیست و سوم از سری پنجم برنامه #زندگی_پس_از_زندگی؛ تجربه گر: آقای رضا معظمی گودرزی از بروجرد
#زندگی_پس_از_زندگی
🎯در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای رضا معظمی گودرزی را می شنویم:
🏮رابطه بدی با پدرم داشتم وصرفا بخاطر لجبازی با او همه چی را رها کرده و سربازی رفتم
🏮بعد سربازی و بعد ازدواج با خانم هم ناسازگاری میکردم تا اینکه بیکار و بی پول شدم و به ته خط رسیدم و خیلی جدی آرزوی مرگ میکردم
🏮یک شب که در اتاق خوابیده بودم ابتدا درد شدیدی در قفسه سینه حس کردم و بعد هم احساس سبکی دست داد و خودم را در هرجایی که فکرش را میکردم حاضر دیدم
🏮به سمت تاریکی بالا رفتم و به محیطی رسیدم که حس کردم تنها نیستم و یک راهنما در کنارم قرار دارد که هر چه میپرسیدم جواب میداد
🏮آن راهنما به من گفت که باید بالا برویم و مثل نوری در حرکت بودیم در میان نورهای دیگر و من نورهای اشخاص دیگر را میدیدم که خیلی پرنورتر و درخشان تر بودند و من عقب تر از آنها به دنبالشان میرفتم به سمت یک نور بزرگتر
🏮 صحنه ای از سربازی را نشانم دادند که روز تاسوعا برای اینکه صدای عزاداری مردم را نشنوم صدای آهنگ را زیاد کرده بودم و گرسنه هم بودم که غذای نذری برایم آوردند و همانجا هم تلنگری به من زده شده بود ولی توجهی نکرده بودم
🏮تا اینکه به من گفتند هنوز وقت تو نشده و ضربهای به سینهام خورد و روی تخت بیمارستان چشمانم را باز کردم.
🎧با حضور کارشناسان
تالار مشارکت جمعی کاربران
https://eitaa.com/joinchat/3499425974C6b90c8c12b
ارتباط با ادمین
@valayat
لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99