شاعر آگاه و پر صلابت سيد حميرى، اين حديث را از قول امام على (عليه السلام) به حارث همدانى، چنين با شعر سرود:
يا حار همدان من يمت يرنى من مومن او منافق قبلايعرفنى طرفه و اعرفه بنعته و اسمه و ما عملاو انت عند الصرات تعرفنى فلا تخف عثره و لا زللااسقيك من بارد على ظما تخاله فى الحلاوه العسلااقول للنار حين توقف دعيه لا تقربى الرجلادعيه لا تقربيه ان له حبلا بحبل الوصى متصلا
اى حارث همدانى ! هر كس كه بميرد مرا خواهد ديد خواه مومن باشد يا منافق با من رخ به رخ مىشود.
ديد او را مىنگرد و من او را با تمام صفات و نام و عمل مىشناسم.
و تو اى حارث، روى پل صراط مرا خواهى ديد و خواهى شناخت، بنابراين از لغزش و لرزش نترس.
من آب خنك در آن تشنگى سوزان آنجا، به تو مىنوشانم، كه از شدت شيرينى، پندارى كه عسل است.
در هنگامى كه تو را در مقام عرض و حساب، متوقف سازند،. من به آتش مىگويم: او را رها كن و به اين مرد نزديك نشو.
او را رها كن و ابدا كنار او نيا، و به او نزديك نشو، زيرا دست او به ريسمان محكم است كه آن ريسمان به ريسمان ولايت وصى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) يعنى على (عليه السلام) پيوند دارد(37)
21- مجازات مسخره كردن حديث پيامبر(صلى الله عليه و آله و سلم)
روزى امام سجاد (عليه السلام) به جمعى از مسلمانان مدينه از قول رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: وقتى انسان مىميرد و جنازه او را در ميان تابوت مىگذارند، و حمل مىكنند، او به حمل كنندگان مىگويد:
آيا سخن مرا نمىشنويد؟ من در مورد دشمن خدا (شيطان) به شما شكايت مىكنم، او مرا فريب داد و به اينجا رسانيد، و براى نجات من اقدام نكرد، و از شما در مورد برادران و خواهران شكايت مىكنم، كه مرا به خودم واگذاشتند، و از شما در مورد خانهام شكايت مىكنم، كه اموالم براى ساختمان مصرف كردم، ولى غير من در آن سكونت گزيد، با من مدارا كنيد، و در مورد من شتاب نكنيد.
يكى از مسلمين غافل به نام ضمرة بن معبد، اين گفتار را به مسخره گرفت و از روى استهزاء گفت اگر مرده در ميان تابوت، سخن مىگويد، مىبايست بر گردنهاى حمل كنندگان بجهد!!.
امام سجاد (عليه السلام) وقتى از مسخره كردن او آگاه شد فرمود: نمىدانيم با مردم چگونه رفتار كنيم، اگر آن چه از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيدهايم به آنها ابلاغ كنيم، مىخندند و مسخره مىكنند، و اگر سكوت كنيم براى ما روا نيست
سپس در مورد ضمره چنين نفرين كرد: خدايا اگر ضمره حديث رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) را به مسخره مىگيرد او را به عذاب سخت بگير
چهل روز از اين ماجرا گذشت كه ضمره از دنيا رفت، غلامش نقل مىكند وقتى جنازه ضمره را به خاك سپردمى و بازگشتيم، امام سجاد (عليه السلام) با من ملاقات كرد، و فرمود: از كجا مىآئى؟
عرض كردم: از از دفن جنازه ضمره باز مىگردم، وقتى جنازه او را در ميان قبر نهاديم صورتم را روى جنازه نهادم، صدائى شنيدم، سوگند به خدا، صداى خود ضمره بود كه در دنيا آن را مىشنيدم، او به خود خطاب كرده و مىگفت:
ويلك يا ضمره بن معبد، اليوم خذلك كل خليل و صار مصيرك الى الجحيم، فيها مسكنك و مبينك و المقيل
واى بر تو اى ضمره! امروز هر دوستى، تو را تنها به خودت واگذاشت، و رهسپار دوزخ گشتى و همان، محل سكونت و خوابگاه و بازگشتگاه تو گرديد
امام سجاد (عليه السلام) فرمود: از درگاه خدا درخواست عافيت مىكنم اين است كيفر آن كسى كه حديث رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) را مسخره كند.(38)
22 - شفاعت امام حسين (عليه السلام) در مورد تاخير عمر آيت اللّه حائرى (رحمة الله عليه)
مرحوم آيت اللّه العظمى حاج شيخ عبد الكريم حائرى موسس حوزه علميه قم از مراجع وارسته و علماى بزرگ و موفق تشيع بود كه در سال 1355 قمرى در قم از دنيا رفت و مرقد شريفش در مسجد بالاسر در مرقد منور حضرت معصومه (سلام الله عليه) قرار دارد.
يكى از عجائبى كه افراد موثق از جمله آيت اللّه فريد محسنى (رحمة الله عليه) نقل نمودهاند ماجراى زير است:
هنگامى كه آيت اللّه حائرى، سرپرست حوزه علميه اراك (قبل از سال 3401قمرى) بودند، براى مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفى اراكى نقل كردند: در آن هنگام كه در كربلا بودم و به درس و بحث اشتغال داشتم، شبى كه شب سه شنبه بود و در عالم خواب ديدم، شخصى به من گفت: اى شيخ عبد الكريم! كارها را انجام بده كه سه روز ديگر خواهى مرد.
من از خواب بيدار شدم و حيران بودم و به خود مىگفتم: البته خواب است شايد تعبير نداشته باشد.
روز سه شنبه و چهار شنبه، مشغول درس و بحث بودم، تا اينكه آنچه در عالم خواب ديده بودم از خاطرم رفت، روز پنجشنبه كه تعطيل بودم، با بعضى از رفقا به طرف باغ مرحوم سيد جواد رفتيم، در آنجا قدرى گردش و مباحثه علمى نموديم تا ظهر شد، نهار را همان جا صرف كرديم، پس از نهار، ساعتى خوابيديم، در همين هنگام لرزه شديدى مرا فرا گرفت، رفقا در آنجا عبا و
روانداز داشتند، روى من انداختند، ولى همچنان بدنم لرزه داشت و در ميان آتش تب افتاده بودم، حس كردم كه حالم بسيار وخيم است، به رفقا گفتم، زودتر مرا به خانه برسانيد، آنها وسيلهاى فراهم كرده، زود مرا به شهر كربلا آورده و به خانهام رساندند، در خانه بى حال و حس، در بستر افتاده بودم، بسيار حالم دگرگون شد و در اين ميان به ياد خواب سه شب قبل افتادم، علائم مرگ را مشاهده كردم و با در نظر گرفتن خوابى كه ديده بودم احساس كردم كه پايان عمرم نزديك شده است، در اين حال، ناگهان ديدم دو نفر ظاهر شدند و در جانب راست و چپ من نشستند، و به همديگر نگاه مىكردند و به همديگر مىگفتند، اجل اين مرد رسيده، مشغول قبض روحش گرديم، در اين هنگام با قلبى صاف و خالص به ساحت مقدس امام حسين (عليه السلام) متوسل شدم و عرض كردم: اى حسين عزيز، دستم خالى است، كارى نكردم و براى خود توشهاى فراهم ننمودهام، شما را به حق مادرتان حضرت زهرا (سلام الله عليه) از من شفاعت كنيد، كه خدا مرگ مرا به تاخير اندازد، تا خود را براى سفر آخرت آماده سازم، هماندم ديدم شخصى نزد آن دو نفر كه مىخواستند روحم را قبض كنند آمد و به آنها گفت: حضرت سيد الشهدا (عليه السلام) فرمودند: شيخ عبد الكريم به ما متوسل شده و ما هم در پيشگاه خدا از او شفاعت كرديم تا عمرش را به تاخير بيندازد، خداوند شفاعت ما را پذيرفت، بنابراين شما روح او را قبض نكنيد.
در اين وقت آن دو نفر به هم نگاه كردند و به آن شخص گفتند سمعا وطاعه، آنگاه ديدم آن دو نفر همراه فرستاده امام حسين (عليه السلام) به سوى آسمان پرواز كرده و رفتند، در اين هنگام احساس سلامتى و عافيت كردم، صداى گريه و زارى بستگان را شنيدم، كه به سر و صورت مىزدند، آهسته دستم را حركت دادم و چشم را گشودم، ديديم چشمم را بستند و به رويم روپوشى انداختند، خواستم پاهايم را بگشايم، متوجه شدم كه انگشت بزرگ پايم را بستهاند، دستم را براى بلند كردن چيزى بلند كردم، شنيدم مىگويند آرام شويد، گريه نكنيد، كه بدن حركت دارد، آرام شدند، رو اندازى كه به رويم انداخته بودند، برداشتند، چشمم را گشودند و بند پايم را باز كردند، با دست به دهانم اشاره كردم كه به من آب بدهيد، آب به دهانم ريختند، كم كم از جا برخاسته و نشستم، تا پانزده روز ضعف و كسالت داشتم و بحمد اللّه به طور كلى از آن حالت، خوب شدم، و اين موهبت به بركت لطف مولايم امام حسين (عليه السلام) بود، آرى به خدا سوگند.(39)
23- مهربانى شديد عزرائيل به مومن، هنگام مرگ
ابو بصير، يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام)، در محضر آن حضرت بود، به آن بزرگوار عرض كرد:
فدايت گردم! آيا مومن، مرگ و خروج روح از كالبدش را ناخوش دارد.؟
امام صادق: نه به خدا سوگند.
ابو بصير: چگونه مىشود كه او به مرگ علاقهمند باشد؟ (با اين كه هر كسى مرگ را دوست ندارد).
امام صادق: هنگامى كه مومن در لحظه مرگ قرار گرفت، رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و امير مومنان على (عليه السلام)، و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) و همه امامان (عليهم السلام) در بالين او حاضر مىشوند، جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل و عزرائيل نيز حاضر مىشوند، امير مومنان على (عليه السلام) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض مىكند، اى رسول خدا، اين مومن ما را دوست داشت و ما را رهبر خود قرار داده بود، پس او را دوست بدار،.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) به جبرئيل مىگويد، اين مومن، على (عليه السلام) و فرزندان او را دوست داشت، پس او را دوست بدار.
جبرئيل هم همين سخن را به اسرافيل و ميكائيل مىگويد و سپس همه به عزرائيل مىگويند: اين مومن، محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را دوست داشت و، على (عليه السلام) و فرزندانش را امام خود قرار داد، به او مدار كن
عزرائيل در پاسخ مىگويد: سوگند به كسى كه شما را برگزيد و گرامى داشت، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به پيامبرى برگزيد و به مقام رسالت، اختصاص داد.
لانا ارفق به من ولد رفيق و اشفق عليه من اخ شفيق
من از پدر صميمى، نسبت به او صميمى ترم، و از برادر مهربان، نسبت به او مهربانتر مىباشم.
سپس عزرائيل به آن مومن متوجه مىشود، تا روح او را قبض كند، به او مىگويد: اى بنده خدا! آيا برات آزادى و كارت نجات خود را گرفتى؟
مومن، مىگويد: آرى.
عزرائيل مىگويد: براى چه، اين برات و كارت را گرفتى؟.
مومن مىگويد: به خاطر محبتى كه محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) داشتم، و به خاطر آنكه ولايت على (عليه السلام) و فرزندان او را پذيرفته بودم.
عزرائيل مىگويد: از آنچه از آن مىترسيدى، خداوند تو را از آن ايمن نمود، و به آنچه كه اميد داشتى خداوند تو را به اميدت رسانيد، دو چشم خود را بگشا و به آنچه در حضورت است بنگر.
مومن چشم خود را مىگشايد، و به پيامبر و امامان (عليه السلام) يكى يكى نگاه مىكند، و درى از بهشت به روى او گشوده مىگردد، و به او گفته مىشود: خداوند اين بهشت را براى تو آماده ساخته، و اينها پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و آلش رفيقها و دوستان تواند، افتحب اللحاق بهم او الرجوع الى الدنيا: آيا دوست دارى به اينها محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آلش بپيوندى يا به دنيا باز گردى؟
مومن در پاسخ مىگويد: نيازى به دنيا و بازگشت به آن را ندارم.
منادى خدا از درون عرش فرياد مىزند كه هم او و هم همه حاضران صداى آن منادى را مىشنوند نداى او اين است:
ياايتها النفس المطمئنه ارجعى الى محمد و وصيه و الائمه من بعد ارجعى الى ربك راضيه بالو لايه، مرضيه بالثواب، فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى غير مشوبه
اى كسى كه به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و وصى او و امامان بعد از او اطمينان داشتى، باز گرد به سوى پروردگارت، در حالى كه كه تو به ولايت آنها راضى هستى، و با او ثوابش از تو خوشنود است، داخل شو در ميان بندگانم محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و خاندانش و داخل شو در بهشتم كه هيچ گونه گرفتارى و رنج در آن نيست(40)
نظير اين مطلب نيز از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است و در پايان آمده: فما شيى احب من استلال روحه و اللحقوق بالمنادى
در اين هنگام، براى مومن هيچ چيزى محبوب تر از آن نيست كه هر چه زودتر روحش از تنش جدا گردد و به اين منادى بپيوندد.(41)
24- تاسف و عذاب دشمن على (عليه السلام) هنگام مرگ
ابن ابى يعفور (يكى از شاگردان امام صادق (عليه السلام) مىگويد:
ما با (خطاب جهنى) همنشين بوديم، و او نسبت به آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)، ناصبى شديد بود (بسيار آنها را دشمن داشت) و از دوستان نجده حرورى (رئيس خوارج منسوب به قريه حروراء) به شمار مىآمد.
خطاب، بيمار شد و در بستر مرگ افتاد، من به خاطر هم نشينى سابق و تقيه، به عيادت او رفتم، ديدم بى هوش شده و در حال جان دادن است، ناگاه شنيدم مىگفت:
مالى و لك يا على: مرا به تو اى على (عليه السلام) چكار؟ (چرا با تو دشمنى كردم كه اكنون كيفر سختش را بنگرم)
ابن ابى يعفور مىگويد، بعدا به حضور امام صادق (عليه السلام) رفتم و ماجراى جان كندن و سخن خطاب را، براى امام صادق (عليه السلام) بيان كردم.
آن حضرت، دوبار فرمود. راه و رب الكعبه: به خداى كعبه، او على (عليه السلام) را ديد يعنى خطاب، هنگام مرگ، على (عليه السلام) را ديد و فهميد كه دشمنى با آن حضرت، چه باطن پر عذابى دارد(42).
25- مثال مرگ، براى شايستگان
شخصى از امام جواد (عليه السلام) پرسيد، چرا عدهاى از مسلمانان از مرگ هراسانند و آن را ناخوش دارند.
امام جواد (عليه السلام) فرمود: زيرا آنها مرگ را نمىشناسند از اين رو آن را خوش ندارند، اگر آن را مىشناختند و از دوستان خدا بودند، آن را دوست داشتند، و مىدانستند آخرت براى آنها، بهتر از دنيا است.
سپس امام جواد (عليه السلام) براى روشن نمودن مطلب، اين مثال را زد و به او فرمود:
چرا كودك و ديوانه، دوائى را كه به حال او سود دارد و موجب تسكين درد آنها مىشود، دور مىكنند و نمىخورند؟
او گفت: به خاطر اين كه آنها، به فايده دوا آگاه نيستند.
امام جواد (عليه السلام) فرمود: سوگند به كسى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را به حق مبعوث كرد، كسى كه خود را براى مرگ، آماده كامل كند، فايده آن مرگ براى او از فايده اين دارو براى بيمار بيشتر است، آگاه باشيد، اگر آنها (كه خود را آماده كردهاند) مىدانستند كه مرگ براى آنها پلى به سوى نعمتهاى الهى است، با علاقهاى بيش از علاقه خردمند بيدار، به دارو، براى دفع آفات و تحصيل سلامتى، آن مرگ را مىطلبيدند.
نيز روزى امام جواد (عليه السلام) به بالين بيمارى از يارانش رفت، ديد گريه مىكند و در مورد مرگ بى تابى مىكند، امام جواد (عليه السلام) به او فرمود:
اى بنده خدا! از اين رو از مرگ مىترسى كه آن را نمىشناسى، هرگاه بدنت پر از چرك گردد، و زخمها و بيمارىهاى پوستى بردارد و تو بدانى كه اگر به حمام بروى و بدن خود را شستشو بدهى، همه آن چركها و زخمها، برطرف مىگردد، آيا با علاقه به حمام براى شستشو مىروى؟ و يا به حمام رفتن را دوست ندارى؟
بلكه دوست دارى كه آن چركها و زخمها در بدنت بماند؟
او عرض كرد: اى فرزند رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)، دوست دارم كه به حمام بروم.
امام جواد (عليه السلام) فرمود: فذاك الموت هو ذلك الحمام...
آن مرگ همان حمام است، و آخرين مرحله براى زدايش گناهانت و پاكى از پليدى معصيتهايت مىباشد پس هرگاه بر مرگ وارد شدى و از آن گذشتى، از هر گونه غم و اندوه و رنج و نجات مىيابى و به هر گونه سرور و شادى مىرسى.
پيامبر: اجتماع دو خصلت خوف و رجاء (ترس و اميد) در دل مومن، در اين هنگام (مرگ )نشانه آن است كه خداوند، آن مومن را به اميدش مىرساند، و از آن چه ترس دارد ايمن و محفوظ مىدارد(47)
در اين هنگام آن بيمار، آرامش يافت و بيانات امام جواد (عليه السلام) او را با نشاط نمود و تسليم مرگ گرديد، چشمش را فرو خوابانيد و از دنيا رفت. (43)
26- شادى شيعيان در لحظات آخر عمر
جمعى در محضر امام صادق (عليه السلام) بودند، سخن از شيعه و پيروان امامان خاندان رسالت به پيش آمد، امام صادق (عليه السلام) فرمود، پيروان ما در لحظات آخر عمر، چيزهائى مىبينند، كه چشمشان با ديدن آن چيزها، روشن مىگرد، و شاد مىشوند.
يكى از حاضران پرسيد: چه چيز را مىبينند؟ و اين سؤال را ده بار تكرار كرد و اصرار داشت، تا امام به او پاسخ دهد.
ولى امام صادق (عليه السلام) هر بار در پاسخ مىفرمود: مىبينند.
سرانجام، امام صادق (عليه السلام) آن شخص سؤال كننده را صدا زد و فرمود: مثل اين كه اصرار دارى تا بدانى چه مىبينند؟.
او عرض كرد: آرى قطعا سپس گريه كرد.
امام صادق (عليه السلام)، به حال او رقت كرد و فرمود: آن دو نفر را مىبينند
او با اصرار پرسيد: كدام دو نفر را؟
امام صادق (عليه السلام) فرمود: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) را مىبينند. هيچ مومنى نيست مگر اين كه در لحظات آخر عمر، اين دو بزرگوار را خواهد ديد، كه آن دو بزرگوار به او بشارت مىدهند.
آنگاه فرمود: اين مطلب را خداوند در قرآن بيان كرده است.
حاضران پرسيدند: خداوند در كجا و در كدام سوره بيان فرموده است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: در سوره يونس (آيه 63، 64) آنجا كه مىفرمايد:
الذين امنو و كانوا يتقون - لهم البشرى فى الحياه الدنيا و فى الاخره.
همانها كه ايمان آوردند و پرهيزكار بودند براى آنها در دنيا و آخرت، بشارت و مژده خواهد بود.(44)
(بشارت دنياى آنها همان حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على (عليه السلام) در لحظات آخر عمر آنها، در بالين آنها است كه آنها را شاد و مسرور مىكند...).
حارث رعور مىگويد: روزى هنگام ظهر، به حضور امام على (عليه السلام) رسيدم، پرسيد: براى چه به اينجا آمدهاى.
عرض كردم. محبت و علاقه به تو، باعث شد كه به محضرت بيايم.
فرمود: اگر براستى داراى چنين علاقهاى باشى، مرا در سه محل خواهى ديد:
1- هنگامى كه روحت به حلقومت رسيد.
2- در كنار پل صراط.
3- در كنار حوض كوثر.(45)
27- تلقين دعاى نجاتبخش
عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بود، يكى از مسلمين در بستر مرگ افتاد، موضوع را به رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) خبر دادند، آن حضرت به بالين او آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) برخاست، و حاضران نيز برخاستند و همراه آن حضرت به بالين آن مسلمان آمدند، او را بيهوش ديدند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى فرشته مرگ، اين شخص را آزاد كن تا از او سؤال كنم.
ناآگاه آن شخص، به هوش آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چه مىبينى؟.
او گفت: افراد سفيد بسيار، و سياه بسيار مىنگرم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود، كداميك از آن دو، به تو نزديكتر هستند؟
او عرض كرد: افراد سياه به من نزديكترند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود بگو:
الهم اغفرنى الكثير من معاصيك، و اقبل منى اليسير من طاعتك.
خدايا بسيارى از گناهان و نافرمانى از تو را ببخش، و اندكى از اطاعت تو را، از من بپذير.
آن شخص، اين دعا را خواند، و سپس بى هوش شد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فرشته مرگ فرمود: ساعتى براى اين شخص آسان بگير تا از او سؤال كنم.
در اين هنگام، آن شخص، به هوش آمد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چه مىنگرى؟.
او عرض كرد، افراد سياه بسيار، و افراد سفيد بسيار مىنگرم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: كداميك از آنها به تو نزديكترند.
او گفت: افراد سفيد نزديكترند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به حاضران فرمود خداوند اين رفيق شما را آمرزيد.
امام صادق (عليه السلام) بعد از نقل اين داستان فرمود: هنگامى كه به بالين شخصى كه در حال جان دادن است، رفتيد، اين دعا(دعاى فوق) را به او بگوئيد (و تلقين كنيد)(46)
از اين حديث استفاده مىشود، كه اعمال نيك انسان به صورت نمودهاى سياه و تيره، در مىآيند، و اعمال نيك او به صورتهاى نورانى جلوه مىكنند و هنگام مرگ خود را به انسان نشان مىدهد.
28- ارزش اميد و خوف در هنگام مرگ
عصر رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) بود، يكى از مسلمانان بيمار و بسترى گرديد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از حال او جويا شد، گفتند: بسترى است، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به عيادت او رفت، وقتى كه در بالين او نشست، او را در حال جان دادن يافت، از او پرسيد:
حالت چطور است؟
بيمار: در حالى هستم كه هم اميد به رحمت خدا دارم، و هم از گناهانم مىترسم.
عالم برزخ در چند قدمى ما
محمد محمدى اشتهاردى
- ۴ -
29- نتيجه نجاتبخش تلقين
ابوبكر حضرمى مىگويد: مردى از بستگان من بيمار شد، به عيادتش رفتم، به او گفتم: اى برادر زاده ! نصيحتى در نزد من دارى، آيا از من مىپذيرى؟
گفت: آرى.
گفتم: بگو، اشهدا ان لا اله الا اللّه، و حده لا شريك له: گواهى مىدهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست
او گواهى داد.
به او گفتم، اين مقدار كافى نيست و سودى به حال تو ندارد، مگر اينكه گواهى تو از روى يقين باشد.
او گفت: گواهى، من از روى يقين است.
گفتم: بگو: گواهى مىدهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) رسول خدا است.
او گواهى داد.
گفتم: اين مقدار كافى نيست: بايد گواهى تو، از روى يقين باشد.
او گفت : گواهى من، از روى يقين است.
گفتم: بگو گواهى مىدهم كه حضرت على (عليه السلام) وصى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) و خليفه بعد از او، و امامى است كه اطاعت او واجب است.
او به اين مطلب گواهى داد.
به او گفتم، اين گواهى سودى به حال تو ندارد، مگر اينكه از روى يقين باشد.
گفت: از روى يقين گواهى مىدهم.
سپس امامان معصوم (عليهم السلام) را يكى پس از ديگرى، نام بردم، او به امامت همه آنها گواهى داد، و گفت: گواهيم از روى يقين است، و پس از چند لحظه از دنيا رفت.
همسر و اهل خانه، از مرگ او بسيار، بى تابى و بى قرارى مىكردند، چند روزى از آنها غايب شدم، سپس نزد آنها رفتم، گفتم حال شما چطور است؟ و به همسرش گفتم:
حال تو در فراق شوهرت چگونه است؟
در پاسخ گفت: سوگند به خدا با مرگ فلانى به مصيبت بزرگى مبتلا شديم، ولى خوابى كه شب گذشته ديدم موجب آرامش خاطرم شده، و مرگ او را برايم آسان نموده است!
گفتم: آن خواب چه بود؟
گفت: او (شوهرم) را در عالم خواب، زنده و سالم يافتم، به او گفتم: فلانى هستى؟ گفت : آرى.
گفتم مگر تو نمردى؟
گفت، چرا مردم، ولى با كلماتى كه كه ابوبكر حضرمى مرا به آن تلقين داد، نجات يافتم، اگر تلقين آن كلمات نبود، نزديك بود كه دستخوش هلاكت گردم!(48)
30- گفتار كافر، با حمل كنندگان جنازهاش
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه دشمن خدا (كافر و گنهكار و لاابالى) از دنيا رفت، و جنازهاش را برداشته و به سوى قبرش حركت مىدهند، به حمل كنندگان جنازهاش خطاب كرده و چنين مىگويد:
اى برادرانم! آيا سخن مرا نمىشنويد؟ من از شما در مورد برادر بدبخت شما (خودم) شكايت دارم، دشمن خدا (شيطان) مرا فريب داد و مرا وارد (عذاب) كرد، سپس به دادم نرسيد، و براى من سوگند ياد كرد كه خير خواه من است، و با اين حيله مرا گول زد.
و نيز به شما شكايت مىكنم، از دنيايى كه مرا فريب داد تا وقتى كه به آن اطمينان يافتم، با من درگير شد و مرا بر زمين كوبيد.
و نيز به شما شكايت مىكنم در مورد دوستانم كه مرا به دست مرگ سپردند و سپس از من بيزار شدند و مرا تنها گذاشتند.
و نيز در مورد فرزندانم از شما شكايت مىكنم كه از آنها حمايت كردم، و آنها را بر خودم مقدم داشتم، اموال مرا خوردند و مرا تسليم مرگ كردند.
و نيز از شما در مورد اموالم شكايت مىكنم، حق خدا را تباه ساختم، و سنگينى كيفر آن بر گردنم باقى ماند، و ديگران از آن بهرمند شدند.
و نيز شكايت مىكنم در مورد خانهام كه دار و ندار خود را براى ساختن و تعمير آن دادم، ولى افراد ديگر در آن مسكن گزيدند، و نيز شكايت مىكنم از طولانى بودن سكونت در قبر، كه همواره آن قبر، ندا مىكند:
انا بيت الدود، انا بيت الظلمه و الوحشه و الضيق: من خانه كِرم و خانه تاريكى و وحشت و تنگى هستم..
اى برادرانم! تا مىتوانيد مرا نگاه داريد (و نگذاريد مرا به قبر بسپرند)، و از آنچه بر سرم آمده، برحذر باشيد،! بدانيد كه مرا به آتش و ذلت و زبونى و خشم خداوند جبار، بشارت دادند. واحسرتاه! تا اينكه در راه اطاعت خداوند، افراط و تجاوز كردم، واى از طولانى بودن نالهام، هيچ كسى نيست كه شفاعتش در مورد من پذيرفته شود، و هيچ دوستى نيست كه به من ترحم كند اگر بار ديگر به من اجازه مراجعت به دنيا مىدادند، طريقه ايمان را پيشه خود مىساختم و در صف مومنان، قرار مىگرفتم(49)
31- گفتار قبر به مومن و كافر
امام صادق (عليه السلام) فرمود: هيچ قبرى نيست مگر اينكه هر روز سه بار مىگويد من خانه خاك هستم، من خانه بلا و پوسيدن هستم، من خانه كرم هستم، وقتى كه بنده مومن وارد قبر مىگردد، زمين قبر به او مىگويد: مرحبا، خوش آمدى، سوگند به خدا، من تو را دوست داشتم، در آن وقت كه بر روى من راه مىرفتى تو اكنون در شكم من قرار گرفتى، بيشتر تو را دوست دارم، و به زودى نشانه دوستى مرا در مىيابى، در اين هنگام به اندازه ديد چشمش، قبر او وسيع مىگردد، و درى در قبر به روى او گشوده مىشود، و او جايگاهش را در بهشت مىنگرد و از آن در، مردى بيرون مىآيد كه هيچ چشمى زيباتر از او نديده است، او به آن مرد مىگويد: اى بنده خدا! من هرگز چيزى را
زيباتر از تو نديدهام، تو كيستى؟
آن مرد زيبا در پاسخ مىگويد: انا رايك الحسن الذى كنت عليه و علمك الصالح الذى كنت تعمله: من راى نيك تو هستم كه داراى آن بودى، و كارهاى شايسته تو هستم كه در دنيا انجام دادهاى.
سپس روح او گرفته مىشود، و در بهشت و در جايگاه مناسب خود نهاده مىگردد: سپس به او گفته مىشود:
نم قرير العين بخواب و بيارام در حالى كه چشمت روشن است و شادمان هستى، از آن پس همواره، نسيمى از بهشت، بر جسد او مىوزد، كه او لذت و بوى خوش آن را تا روز فرا رسيدن قيامت مىيابد.
ولى وقتى جسد كافر را در ميان قبر مىگذارند، زمين قبر به او مىگويد: نه خوش آمدى و نه به جا آمدى، سوگند به خدا تو را در آن هنگام كه بر روى من راه مىرفتى دشمن داشتم، و اكنون كه در شكم من قرار گرفتى، دشمنيم به تو بيشتر است، و به زودى نشانه دشمنى مرا مىنگرى.
آنگاه قبر، او را فشار مىدهد و جسد او را خورد و خاكستر مىنمايد، و او را به همان خاكى كه قبلا بود باز مىگرداند، و درى از دوزخ به روى او گشوده مىشود، او جايگاهش را در دوزخ مىنگرد، سپس مردى بسيار زشت، از آن دور وارد مىگردد، او به آن مرد مىگويد: اى بنده خدا تو كيستى؟.
آن مرد، در پاسخ مىگويد:انا علمك السيى الذى كنت تعمله، و رايك الخبيث: من كردار زشت تو هستم كه در دنيا انجام مىدادى، و راى ناپاك تو مىباشم.
سپس روح او گرفته مىشود و در جايگاه خود در دوزخ، نهاده مىگردد، آنگاه همواره باد مسمومى از آتش، بر جسد او مىوزد، و او درد و سوزش آن را تا قيامت، در مىيابد، و خداوند 99 مار بر روح او مسلط كند او را مىگزند، مارهائى كه از نوع مارهاى روى زمين نيست. كه اگر در روى زمين چنان مارى بيايد و در زمينى بدمد در آن زمين گياه رويده نمىشود.(50)
32- چگونگى حال مومن و كافر، هنگام مرگ
امام صادق (عليه السلام) روزى به شاگردان فرمود:
الناس اثنان : و احد اراح و آخر استراح: مردم بر دو گونهاند:
1- استراح
2- اراح
سپس چنين توضيح داد:
انسان باايمان وقتى كه از دنيا رفت، از دنيا و بلاهاى آن راحت مىشود، و با خاطرى شاد به جهان بعد از مرگ وارد مىگردد، ولى انسان كافر وقتى كه از دنيا رفت، گياهان و حيوانات و بسيارى از مردم، از دست او راحت مىگردند، (و او با خاطرى پر اندوه وارد جهان بعد از مرگ مىشود) اين است معنى: استراح المومن عند الموت، و اراح الكافر عند الموت(51)
33- كرامت مومن هنگام مرگ
رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگامى كه خداوند از بندهاش راضى شد، به عزرائيل مىفرمايد: از جانب من نزد فلانى برو و روح او را براى من بياور آنچه كه از اعمال نيكى كه انجام داده كافى است، من او را امتحان نمودم، او را در جايگاه ارجمندى كه مورد علاقه من است يافتم.
عزرائيل همراه پانصد فرشته كه با آنها شاخههاى گل و دستههاى ريشه دار گل زعفران است، از بارگاه الهى به زمين نزول مىكنند و نزد آن بنده صالح مىآيند و هر كدام از آن فرشتگان او را به چيزى بشارت مىدهند كه ديگرى به چيز ديگر بشارت مىدهد.
در آن هنگام فرشتگان با شاخههاى گل و دستههاى زعفران كه در دست دارند براى خروج روح او، از دو طرف در دو صف طولانى مىايستند (تا با چنين جلال و شكوه، از روح آن بنده صالح استقبال كنند).
هنگامى كه ابليس كه رئيس شيطانها است، آن منظره را مىبيند، دو دستش را بر سر نهاده و فرياد و نعره مىكشد!
پيروان او وقتى او را اين گونه وحشتزده مىنگرند، مىپرسند: اى بزرگ ما! مگر چه حادثهاى رخ داده است؟ كه چنان بر افروخته شدهاى؟.
ابليس مىگويد: مگر نمىبينى كه اين بنده خدا تا چه اندازه مورد كرامت و احترام واقع شده است، شما در مورد گمراه كردن او در كجا بوديد؟
آنها مىگويند: جهدنا به فلم يطعنا: ما كوشش خود را در مورد گمراه كردن او كرديم، ولى او از ما اطاعت نكرد(52)
34- فرياد روح ميت بر فراز تابوت
رسول اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: سوگند به آن كسى كه جان محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) در اختيار اوست، اگر شما موقعيت مرده را بنگريد و گفتارش را بشنويد از تفكر در باره او غافل مىشويد و درباره وضع خودتان گريه مىكنيد تا آن وقت كه جنازه ميت را بر مىدارند و حمل مىكنند روح او بالاى تابوتش قرار مىگيرد و چنين فرياد مىزند:
اى بستگان من! اى فرزندان من! دنيا با شما بازى نكند، همان گونه كه با من بازى كرد، اموال دنيا را از راه مشروع و غير مشروع جمع كردم و سپس همه آن را براى شما گذاردم، پس عيش و لذت آن مال براى ديگران است و مكافات حساب و بازخواست و پيامدهاى آن براى من مىباشد.
فاحذروا مثل حل بى پس بترسيد و مراقبت كنيد از مثل آنچه براى من وارد شده است(53)
كه مبادا حال شما نيز مانند حال من گردد.
(پايان فصل اول)
فصل دوم: معنى برزخ و دورنمائى از آن، و برزخ از ديدگاه قرآن
معنى برزخ
واژه برزخ در اصل به معنى چيزى است كه در ميان دو چيز حائل و واسطه شود، و به هر امرى كه در ميان دو چيز يا دو مرحله قرار گيرد، برزخ مىگويند، و همچنين به زمينى كه بين دو دريا قرار گرفته، برزخ گويند، و هم چنين آن مرزى كه بين آب شيرين و شور قرار گرفته و مانع مخلوط شدن آن دو است، برزخ نام دارد.
و در اينجا و موضوع مورد بحث اين كتاب، منظور از برزخ، جهانى است كه بين دنيا و آخرت قرار گرفته است كه از هنگام مرگ هر انسان شروع مىشود و تا پديدار شدن روز قيامت ادامه دارد، بنابراين هم اكنون عالم برزخ وجود دارد، و آنان كه مردهاند در اين عالم به سر مىبرند.
به عبارت روشن تر وقتى انسان مرد، بدن او مرده است ولى روح از بدن جدا شده و زنده است، زيرا روح از عوارض جسم نيست، تا با مرگ جسم، او نيز بميرد، بلكه يك گوهر مستقلى است، كه بدون جسم نيز به بقاى خود ادامه مىدهد، و همين روح بعد از مرگ جسم، در عالمى به نام برزخ قرار مىگيرد، در عين آنكه ارتباطى نامرئى با جسم خود نيز دارد.
دور نمائى از عالم برزخ
روح انسان بعد از پايان زندگى دنيا، در جسم لطيفى قرار مىگيرد، كه آن جسم، از بسيارى از عوارض جسم مادى بركنار است، و به آن، بدن مثالى يا، قالب مثالى. مىگويند، كه نه كاملا مجرد است و نه مادى محض بلكه داراى يك نوع تجرد برزخى است (مثلا جاى گرفتن آب در ميان كوزه، با جاى گرفتن آن در ميان نايلون، فرق دارد در اولى در ميان جسم غليظ است و در دومى در ميان جسم لطيف، (همچنانكه آب را مىتوان از بيرون نايلون ديد، چنانچه بعضى، صورتهاى برزخى را مىتوانند ببينند).
البته حقيقت اين مطلب براى ما كه در زندان عالم ماده، اسير هستيم، به طور روشن قابل درك نيست، ولى براى آنكه تا حدودى چگونگى آن را دريابيم، دانشمندان آن را به حالت خواب تشبيه كردهاند.
و به گفته علامه مجلسى (رحمة الله عليه) تشبيه عالم برزخ به حالت خواب و روياء در بسيارى از روايات، وارد شده است.
هر انسانى در عالم خواب، ديده است كه روحش با استفاده از قالب، گاهى به جاهاى وسيع و زيبا رفته و با مناظره جالب همراه با نعمتهاى فراوان، رو به رو شده و بهرمند گشته و لذت برده است، و گاهى به عكس مناظر وحشتناكى را مشاهده مىكند كه بسيار آزرده و ناراحت شده و با فرياد و گريه از خواب بيدار مىگردد.
دورنمائى از عالم برزخ، با توجه به اين تشبيه (عالم خواب) تا حدودى براى ما درك مىشود، بنابراين جسم مثالى چنانكه از نامش پيداست، شبيه اين بدن است، ولى اين ماده كثيف عنصرى را ندارد، بلكه جسمى است لطيف، نورانى و خالى از مواد و عناصر شناخته شده اين جهان.
و به گفته بعضى: قالب مثالى در باطن بدن هر انسانى و جود دارد، منتها به هنگام مرگ از بدن جدا مىشود و در زندگى برزخى خود را آغاز مىكند، بنابراين روح بعد از مرگ به بدن ديگر منتقل نمىشود تا تناسخ به وجود آيد بلكه در قالب مثالى خود كه در باطنش موجود است، انتقال مىيابد.(54)
در روايات اسلامى به جسم مثالى تصريح شده است، به عنوان نمونه: شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: عدهاى معتقدند كه ارواح مومنان در چينه دان پرندگان سبز رنگى، در اطراف عرش قرار دارند، امام صادق (عليه السلام) فرمود: اين اعتقاد درست نيست، مومن در نزد خدا گرامىتر از آن است كه خداوند روحش را در چينه دان پرندهاى جاى دهد ولكن فى ابدان كابدانهم: بلكه ارواح در بدنهائى شبيه بدنهاى سابق خواهند بود(55)
و نيز فرمود: فاذا قبضه اللّه عزوجل صير تلك الروح فى قالب كقالبه فى الدنيا.: هنگامى كه خداوند روح مومن را قبض مىكند، او را در قالبى همانند قالبش در دنيا قرار مىدهد
آنگاه فرمود: اين ارواح (در قالب برزخى) مىخورند و مىآشامند و هر گاه شخصى، بر آنها وارد شد آنها او را به همان صورتى كه در دنيا بود مىشناسند(56)
نيز طبق روايات، ارواح مومنان در جهان برزخ، در باغها و حجرههائى از بهشت (برزخى هستند)، و ارواح كافران و مجرمان گرفتار عذاب و آتش برزخى و در مكانى به نام برهوت كه در حضر موت يمن واقع است مىباشند(57). و ارواح مومنان در دارالسلام نجف اشرف هستند.(58)
تشبيه عالم برزخ به خواب در قرآن و روايات
در آيه 47 زمر مىخوانيم:
اللّه يتوفى الانفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الاخرى الى اجل مسمى.
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام خواب مىگيرد، سپس ارواح كسانى را كه مرگها آنها را صادر كرده نگه مىدارد، و ارواح ديگرى را ( را كه بايد زنده بمانند)باز مىگرداند تا سرآمد معينى
اين آيه با صراحت بيانگر آن است كه مرگ و خواب، از يك جنس هستند، و خداوند در هر دو حال (مرگ و خواب) جان را مىگيرد، با اين تفاوت كه آن كس كه اجلش رسيده، خداوند آن جان را نگه داشته است، و آن كس كه عجلش نرسيده، آن جان را در وقت بيدارى به او باز مىگرداند.
و در روايات اسلامى نيز تشبيه مرگ به خواب، بسيار ديده مىشود، در اينجا به ذكر يك نمونه مىپردازيم:
شخصى از امام جواد (عليه السلام) پرسيد. مرگ چيست؟.
آن حضرت در پاسخ فرمود: مرگ همين خوابى است كه هر شب به سراغ شما مىآيد، با اين تفاوت كه مدت مرگ طولانى است و انسان در اين خواب بيدار نمىشود، مگر در روز قيامت، افرادى كه در عالم خواب، خواب مىبينند، و در آن حال با انواع شاديها، و يا دهشتها و دشواريها رو به رو مىشوند، همچين است در عالم مرگ و حوادث تلخ و شيرينى كه براى انسان رخ مىدهد، مرگ همين است، خود را براى آن آماده كنيد. (59)
البته ناگفته نماند، عالم برزخ از يك نظر در مقايسه با آخرت و قيامت، يك نوع خواب است، ولى نسبت به زندگى دنيا، يك زندگى بسيار وسيعتر از زندگى دنيا است از اين رو در روايات آمده: مردم در خوابند: و اذا ماتو انتبهوا، وقتى كه مردند بيدار مىشوند.
برزخ از ديدگاه قرآن
در قرآن مجيد، در سه مورد، واژه برزخ آمده است كه در دو مورد آن (53 فرقان و 20 رحمن) اين واژه به معنى مرز حاجب و حائلى است كه در دريا، بين آب شيرين و شور قرار دارد و از مخلوط شدن آن دو نوع آب، جلوگيرى مىكند.
ولى در يك مورد (آيه 102 مومنون) منظور همان عالم برزخ است، كه با كمال صراحت مىفرمايد:
و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون: پشت سر انسانها، برزخى است تا هنگامى كه (روز قيامت) برانگيخته مىشوند.
و مىتوان گفت: به دليل همين آيه، و روايات بسيار، كه واژه برزخ در متن آنها آمده، به جهان بعد از مرگ تا روز قيامت جهان برزخ مىگويند.
در قرآن مجيد علاوه بر آيه فوق، آيات متعددى درباره عالم برزخ، وجود دارد كه با صراحت يا اشاره، سخن از عالم برزخ، به ميان آورده است، در اينجا به ذكر چند آيه، كه بعضى بيانگر پاداش صالحان در عالم برزخ است، و بعضى عذاب ناصالحان را در عالم برزخ بازگو مىكند مىپردازيم:
1- در آيه 169 و 170 آل عمران مىخوانيم:
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون - فرحين بما اتاهم اللّه من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الا خوف عليهم و لا هم يحزنون.
اى پيامبر هرگز گمان مبر آنها كه در راه خدا كشته شدهاند، مردگانند، بلكه آنها زندهاند، و نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند، آنها به خاطر نعمتهاى فراوانى كه خداوند از فضل خود به آنها بخشيده است، خوشحالند و به خاطر مجاهدانى كه بعد از آنان ملحق نشدند (نيز) خوشوقتند (زيرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان مىبينند و مىدانند) كه نه ترسى بر آنهاست و نه غمى خواهند داشت.
نظير اين آيه، آيه 154 سوره بقره است.
2- در آيه 26 و 27، سوره يس مىخوانيم.
قيل ادخل الجنه قال يا ليت قومى يعلمون - بما غفرلى، ربى جعلنى من المكرمين.
مومن آل يس (حبيب نجار، وقتى كه به دست ستمگران به شهادت رسيد) از طرف خدا به او گفته شد وارد بهشت شو. او گفت: اى كاش قوم من مىدانستند كه پروردگارم مرا آمرزيده و از گرامى داشتگان قرار داده است
3- و در آيه 46 سوره مومن مىخوانيم:
النار يعرضون عليها غدوا و عشيا و يوم تقوم الساعه ادخلو آل فرعون اشد العداب.
عذاب آنها (آل فرعون) آتش است كه هر صبح و شام، بر آن عرضه مىشوند، و روزى كه قيامت بر پا مىگردد، خداوند دستور مىدهد كه آل فرعون را در سخترين عذابها وارد كنيد.
منظور از عذاب آل فرعون در صبح و شام، همان عذاب برزخى آنها است.
آيه 25 نوح، و 11 مومن نيز از عالم برزخ سخن به ميان آورده است.
4- و در آيه 10 سوره منافقون مىخوانيم:
و انفقو مما رزقناكم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لو لا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق و اكن من الصالحين.: از آنچه به شما روزى دادهايم در راه خدا انفاق كنيد، قبل از آنكه مرگ يكى از شما فرا رسد و بگويد: پروردگارا چرا مرگ مرا مدت كمى به تاخير نينداختى تا صدقه دهم و انفاق كنم و از صالحان باشم.
در اين آيه نيز اشارهاى به عالم برزخ، عالم بعد از مرگ قبل از قيامت است، كه مقصران تمناى بازگشت و جبران مىكنند. و به آنها جواب داده مىشود كه بازگشتى در كار نيست، كه در دنبال همين آيه و آيه 100 مومنون همين جواب آمده است.
به علاوه در آيات متعددى از قرآن در مورد مرگ، تعبير به توفى (قبض و دريافت روح، نه مرگ)، مثلا در آيه 42 زمر مىخوانيم: اللّه يتوفى الانفس حين موتها... خداوند ارواح، را هنگام مرگ، قبض و دريافت مىكند.
اين تعبير نيز بيانگر زنده بودن روح انسانى، بعد از مرگ جسم است.
5- در آيه 25 سوره نوح مىخوانيم:
مما خطيئاتهم اغرقوا فادخلو نارا فلم يجدوا لهم من دون اللّه انصارا.
سرانجام همه آنها (قوم گناهكار نوح (عليه السلام)) به خاطر گناهانشان غرق شدند و در آتش دوزخ وارد شدند و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند.
از اين آيه استفاده مىشود كه قوم گنهكار نوح (عليه السلام) پس از غرق شدن، بلافاصله وارد آتش دوزخ شدهاند، روشن است كه هنوز دوزخ روز قيامت بر پا نشده است، بنابراين منظور از اين دوزخ همان دوزخ عالم برزخ است.
نگاهى به پنج آيه قرآن با توجه به روايات
1-در آيه 27 سوره ابراهيم مىخوانم:
يثبت اللّه الذين امنو بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة.: خداوند كسانى را كه ايمان آوردند (ويژگىهاى ايمان را رعايت كردند) به خاطر اعتقاد و گفتار ثابتشان، هم در دنيا و هم در آخرت، ثابت قدم مىدارد.
در روايات متعدد آمده: منظور از آيه، ثابت قدم بودن مومن، در عالم برزخ است.
علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان مىگويد: اكثر مفسرين مىگويند: منظور از آخرت در آيه فوق و عالم قبر است، و آيه در مورد سؤال قبر نازل شده است، و اين تفسير از ابن عباس و ابن مسعود نيز نقل شده است، و از امامان معصوم (عليهم السلام) روايت گرديده است از جمله امير مومنان على (عليه السلام)، در ضمن گرفتارى فرمود، هنگامى كه دو فرشته نكير و منكر وارد قبر مىشوند، از مومن مىپرسند، خدا و دين و پيغمبرت كيست؟
او در پاسخ مىگويد: خداوند، پروردگار من است، و اسلام دين من است و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر من است.
آن دو فرشته به او مىگويند: خداوند تو را در آنچه خوشنود است، ثابت قدم بدارد اين است قول خداوند يثبت اللّه الذين امنوا....
آنگاه آن دو فرشته درى از بهشت را به روى قبر او مىگشايند... (60)
2- در آيه 124 سوره طه مىخوانيم:
و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى.
و هر كس از ياد من روى گردان شود، زندگى تنگ (و پر زحمت) خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم.
طبق پارهاى از روايات، اين زندگى سخت، مربوط به عالم برزخ است.
علامه مجلسى (رحمة الله عليه) روايتى از امام سجاد (عليه السلام) نقل مىكند كه فرمود اين زندگى سخت، در عالم برزخ است، آنگاه مىگويد:
مراد از معيشت ضنك (زندگى تنگ و سخت) در آيه فوق، عذاب قبر است و مويد اين معنى آن است كه قيامت را در آيه، بعد از آن ذكر نموده است، و بسيارى از مفسران اين گونه تفسير كردهاند و نمىتوان گفت كه مراد از معيشت ضنك، بدى حال در دنيا است، زيرا بسيارى از كافران در دنيا، معيشت راحت و گوارايى دارند ولى بسيارى از مومنان به عكس، بر خلاف آنها، زندگى سختى در دنيا دارند.
علامه طبرسى (در مجمع البيان) مىگويد:گفته شده كه منظور از معشيت ظنك عذاب قبر است، و اين تفسير از ابن مسعود و ابوسعيد خدرى و... نقل شده است، و ابو هريره در اين مورد، روايتى نقل نموده است (61)
و امير مومنان على (عليه السلام) در ضمن نامهاى كه بر اهل مصر مىنويسد و توسط محمد ابن ابى بكر مىفرستد، مىفرمايد:
و ان المعيشة الضنك التى حذر اللّه منها عدوه عذاب القبر.
همانا معيشت ضنك كه خداوند دشمن خود را از آن بر حذر داشته، عذاب قبر است،
سپس فرمود: چرا كه خداوند نود و نه مار بر كافر مسلط مىكند، آنها به گوشت او نيش مىزنند، و استخوان او را مىشكنند، و تا روز قيامت با او اينگونه رفتار مىنمايند(62)
(شايد تعداد 99 مار، اشارهاى به 99 عمل زشت دنيوى او باشد كه به صورت 99 مار شده و در عالم قبر او را مىگزند).
3- در آيه 88 و 89 سوره واقعه مىخوانيم:
فاما ان كان من المقربين - فروح و ريحان و جنة نعيم.
و اگر انسان از مقربان باشد، در روح و ريحان (در نهايت آرامش و شادمانى) در بهشت پر نعمت است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از روح و ريحان، آرامش و شادمانى در عالم قبر (برزخ) است، و منظور از بهشت پر نعمت، بهشت آخرت (قيامت) مىباشد.(63)
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) مىخوانيم، فرمود: نخستين چيزى كه به مومن در هنگام وفات، بشارت داده مىشود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است، و نخستين چيزى كه به مومن در قبرش، بشارت داده مىشود اين است كه به او مىگويند: بشارت باد بر تو به خوشنودى خداوند، به بهشت خوش آمدى، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تشييع كردهاند آمرزيد، و شهادت آنها را درباره تو تصديق كرد، و دعاى آنها را براى آمرزشت، مستجاب فرمود(64)
4- در آيه 92 تا 94، سوره واقعه مىخوانيم:
و اما ان كان من المكذبين الضالين - فنزل من حميم - و تصليه جحيم: اما اگر انسان از تكذيب كنندگان گمراه باشد، با آب دوزخ جوشان از او پذيرايى مىشود، سپس سرنوشت او، ورود در آتش جهنم است.
امام صادق (عليه السلام) فرمود، آب جوشان دوزخ در عالم قبر (عالم برزخ) به تكذيب كنندگان مىرسد، اما ورود به آتش جهنم، مربوط به آخرت (قيامت) است(65)
5- در آيه 62 سوره مريم مىخوانيم:
و لهم رزقهم فيها بكرة و عشيا و هر صبح و شام روزى آنهإ؛اا (بندگان صالح خداوند) در بهشت مقرر است.
مفسر معروف، على بن ابراهيم (رحمة الله عليه)، با استفاده از روايات، مىگويد، منظور از اين بهشت، بهشت دنيا (در عالم برزخ) است كه ارواح افراد با ايمان به آن انتقال مىيابد، چرا كه در بهشت جاودان آخرت، صبح و شب وجود ندارد(66)
نتيجه اينكه: در قرآن آيات متعددى به جهان برزخ، تصريح يا اشاره دارد و به طور كلى، اصل جهان برزخ، در قرآن آمده، گرچه به جزئيات آن اشاره نشده است، چنانكه شيوه قرآن در طرح مسائل، بيان اصول و كليات مسائل است، نه جزئيات آن.
و عالم برزخ شبيه عالم خواب است، و وجه اشتراك مرگ و خواب اين است كه در هر دو حالت، نفس از تصرف در بدن باز مىماند، با اين فرق كه در خواب، قطع تصرف نفس به صورت موقت است، و در مرگ، قطع تصرف طولانى از بدن است، نه ابدى، زيرا با فرا رسيدن قيامت، بار ديگر، بين نفس و بدن رابطه برقرار مىشود و نفس به تدبير بدن مىپردازد.
پايان فصل دوم