eitaa logo
سبک زندگی
53.1هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
57 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/B47k.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
غالبا ما سر به گوشی می کنیم این و آن را پاک، جوشی می کنیم از خدا و بندگی دوریم و حیف عمر سوزی، کم فروشی می کنیم شعر دوم گوشی نالان دیشب به خوابم آمد، گوشی خشمناکم گفتم چرا عبوسی؟ من از تو بیمناکم گوشی به گوش من گفت، با نفرتی فراوان از جان من چه خواهی؟ آخر بگو تو انسان با حال زار و خسته، از تو سوال دارم یک پرسش از تویی که، هستی وبال، دارم  وقتی به صورت تو، زل می زند سریشی حالت نمی شود بد، از این روان پریشی؟! جانم‌ به لب رسیده ، در دست تو اسیرم ای کاش بود ممکن، من جای تو بمیرم دیدم که راست می گفت، آن گوشی گرفتار شد مدتی که دیگر، کم دیده از من آزار شعر سوم دراین دنیای پر پیچ مجازی چه ساعت ها تلف شد گرم بازی فقط لایک و کامنت و پست بی ربط مراقب باش عمرت را نبازی / نرگس عسگری ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 | آیت الله رجبی / حجاب یک مسئله اجتماعی است نه فردی ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
فجایع فرهنگی عصر رضاخان 👈 از کشف حجاب تا عیّاشی و بی‌عفتی 👈 پسرهای رضاخان زنان و دختران را جبراً داخل اتومبیل خود کرده به هر جا مایل بودند می‌بردند! ● عین السلطنه از رجال مطلع عصر قاجار و اوایل پهلوی از: رواج بی‌حجابی‌ها، برهنگی‌ها، شب‌نشینی‌ها، شرابخواری‌ها، رقص و آوازها، فساد و اختلاط در وزارتخانه‌ و اداره‌ها می‌گوید که در متن می‌بینید. 📚 خاطرات عین السلطنه ج ۱۰ / ص ۷۹۶۶ - ۷۹۶۷. ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
ارزشش و داشت ♻️ارزشش و داشت یک لیوان معجون مخصوص گرفتم و یواشکی دور از چشم فروشنده ریختم توی ظرفی که از قبل حسابی چرک و کثیفش کرده بودم، رسیدم سر کلاس و از کیف ظرف رو در آوردم، گذاشتم روی میز، تعارف حسابیی به بچه ها زدم، بچه ها هرکی یه چیز خوشمزه با حال میل داره بسم الله. ♻️ قیافه بچه ها با دیدن اون ظرف چرک و کثیف دیدنی شده بود، اکثراً قیافه حالت تهوع به خودشون گرفته بودن، هر کسی یه چیزی میگفت، همهمه بچه ها که ساکت شد گفتم، بچه ها یادتونه میگفتید: «دل باید پاک باشه ظاهر مهم نیست» ♻️ این یه لیوان معجون مخصوصه که ۱۲۰ تومان ناقابل پولش و داده بودم.  حالا قیافه بچه ها دیدنی تر شده بود، همه میخندیدن، باز گفتم: خلاصه بچه ها هرکی میل داره بسم الله. ♻️ صدای خنده ها بالاتر رفت. دریغ از یک داوطلب! خلاصه ارزشش و داشت، من یه معجون مخصوص خریده بودم که هیچکس رغبتی به خوردنش توی اون  ظرف کثیف پیدا نکرد و دورش ریختیم اما فردا خیلی از بچه ها با حجاب بهتر سر کلاس اومده بودن. ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
مروارید 🔷در کلاس و زدم  و وارد کلاس شدم، سلام بچه ها، یه جواب سلام همگانی شنیدم و آروم رفتم پشت میز مخصوص معلم نشستم. 🔷 مثل همیشه اوایل کلاس پر از هیاهو و همهمه بود، چند تایی با ته خودکار به تخته زدم تا سرو صدای کلاس آروم شد، خوب که توجه بچه ها بهم جمع شد، گفتم بچه ها چند تا سوال دارم همه جواب این سوال رو بدن، هرکس جواب سوال میدونست دستش و بالا ببره. 🔷 چند نفر از شماها تا حالا مروارید دیدید؟ تقریباً اکثر کلاس دستشون و بالا آورده بودن.  سوال دوم «چند نفر از شماها تا حالا مروارید و لمس کردید؟» باز هم تقریباً اکثر کلاس دستشون رفت بالا. 🔷چند نفر از شماها تا حالا مروارید اصل و از نزدیک دیده؟  دیگه کمتر دست کسی از بچه ها بالا بود شاید یکی دو نفر توی کلاس بودند که دستشون و بالا گرفته بودن. 🔷بچه ها چند نفر از شماها تا حالا مروارید اصل و بهش دست زده و از نزدیک لمس کرده؟ دیگه دست هیچ کدوم از بچه ها بالا نبود. گفتم دوست دارید بدونید مروارید اصل چجوری به وجود میاد؟ کجا هست؟ همه بچه ها گفتند: بله.  من هم شروع کردم به توضیح این که مروارید اصل چجوری به وجود میاد. در عمق دریا، در میان صدف، سالها باید بگذرد تا یک دونه مروارید در بین صدف که لایه  ای محکم و حفاظی مستحکم هست به وجود بیاد و ... 🔷 گفتم حالا به نظرتون این مروارید اصل به دست کی میرسه؟ کیا دسترسی بهش پیدا میکنن؟ 🔷همهمه بین بچه ها دوباره زیاد شد، گفتم بچه ها اجازه بدید خودم بگم، این مروارید اصل دست هر کسی نمیرسه، هرکسی هم شایسته نگهداری این مرواریده اصل رو نداره،کسی شایسته داشتن مروارید اصله که یا زحمت زیادی بکشه و بره در عمق دریا و با سختی زیاد اون و پیدا کنه، یا کسی که هزینه هنگفتی بده تا بتونه یک مروارید اصل داشته باشه، کسی هم که مرواریده اصل رو داره قدرش و حسابی میدونه و در دسترس همگان قرار نمیده. خلاصه بچه ها مروارید اصل باشیم مروارید کپی تو در دسترس همه هست. ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
زیبای پلاستیکی 💢وارد مغازه شدم، تابلوی روی قفسه ها حسابی اخطار دهنده بود «لطفاً به اجناس به هیچ وجه دست نزنید» بالاخره مغازه عتیقه فروشیه پلاستیک فروشی که نیست. 💢جنس های عتیقه زیبایی توی مغازه بود ولی حیف به هیچکدوم نمیشد دست زد همه گرون قیمت و عتیقه بود یا فروشی نبود. 💢 چه قیمت های عجیبی هم داشت، چرخی زدم و پیش خودم گفتم باید بگذریم، بهتره برم سراغ مغازه پلاستیک فروشی و ظرفی از همونجا تهیه کنم اونجا نه دیگه خبری از این تابلو ها هست نه خبری از سختگیری برای دست زدن به اجناس، راحت میتونم جنس و برانداز کنم و بعد خرید کنم، هر وقت هم از این ظرف خسته شدم میتونم یکی دیگه راحت برم بخرم با یه رنگ و شکل دیگه، قیمت هاش هم خیلی ارزونه. ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
رز آبی 💢سر راه مدرسه، رفتم مغازه گل🌹 فروشی، بعد سلام و احوالپرسی با فروشنده نگاهی به گل ها کردم، گلهای رز آبی رنگ نظرمو بیشتر از همه به خودش جلب کرد. یه شاخه گل آبی رنگ خیلی زیبا برداشتم و پولش رو با صاحب مغازه حساب کردم. 💢راه افتادم سمت مدرسه،گل ها رو تا دم در کلاس یه جوری با خودم بردم که کسی فکر نکنه براش یه همچین گل زیبایی خریدم. 💢 رفتم توی کلاس و نشستم پشت میز مخصوص معلم، بعد از سلام و احوالپرسی با بچه ها گل رو گذاشتم روی میز، بچه ها براشون سوال شده بود، این گل زیبا به چه مناسبت و برای چه کسی هست. 💢 خیلی از گل تعریف کردند، قصد داشتم یک درس عملی بدم، اون گل زیبا رو بردم دادم دانش آموز اولی کلاس، گفتم: خوب نگاش کن، بو کن و با احتیاط بده نفر بغلی، تا انتهای کلاس اینو دست به دست کنید. 💢 نفر اول نگاه کرد و با احتیاط داد به نفر بغلی، نفر دوم نگاه کرد با احتیاط کمتری گل و داد نفر بعدی، نفر سوم که میدونست گل دستش موندگار نیست گل و نگاه کرد، بو کرد و با نامهربونی داد به نفر بغلی. 💢دیگه ازدست به دست شدن گل بین بچه‌ها نگم براتون که چه بلایی سر اون قشنگ آمد تا گل رسید به نفر آخر. گلی که دست نفر آخر رسیده بود شباهتی به گلی که به نفر اول داده بودم چندان نداشت چندتا از گل برگ هاش ریخته بود، ساقه ش کمی خم شده بود خلاصه دیگه اون گل اولی نبود. 💢گل و گرفتم دستمو رو به بچه ها کردم و گفتم: بچه ها آیا این گل همون گلی که من ۲۰ دقیقه پیش به نفر اول داده بودم؟ بچه ها درس امروزمون همین بود: مراقب گل وجودتون باشید ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امام کاظم(علیه السلام) : ✍ خوشا به حال اصلاح كنندگان بين مردم ، كه آنان همان مقرّبان روز قيامت اند. 📚(بحارالأنوار ، ج ۶۸ ، ص۱۵۶) ❤❤❤❤❤ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
گل ملکه ظهر بود، نشسته بودم تو ایستگاه اتوبوس تا ماشین بیاد و برم سمت منزل. برای اینکه حوصلم سر نره و یه چیزی هم یادگرفته باشم همیشه یه مجله همراهم بود که تو ایستگاه یا اتوبوس اونو میخوندم. از توی کیفم مجله رو در آوردم و مشغول خوندن شدم اما گاهی اتفاقات توی ایستگاه حواسمو پرت میکرد. داشتم مطلبی میخوندم در مورد گلی به نام ملکه شب، این گل فقط سالی یک بار در نیمه شب، گل می ده و تا سحرگاهان فقط گلش عمر داره. عکاسان و گردشگران زیادی برای ثبت و دیدن این لحظه جمع می شوند و تا صبح از دیدن و تصویر برداری از آن لذت میبرند. صدای ذوق کردن یه مادر، نظرم و به خودش جلب کرد. آخ قربونت برم مرسی که اینقدر مهربونی، با احساسی، قربونت بشم. کنار ایستگاه اتوبوس یه باغچه بود پر از گل های هفت رنگ، پسر بچه یه دونه از اون گل های هفت رنگ و کنده بود و برای مادرش آورده بود، مادرش هم از آوردن گل خیلی خوشحال شده بود و حسابی ذوق کرده بود. صدای بوق ماشین ها نمیزاشت برم بقیه مطلب در مورد گل ملکه شب و بخونم، یکم سرمو آوردم از ایستگاه بیرون دیدم سمت راست ایستگاه، ماشین های شیک و مدل بالا ترمز میزنن یا سرعت شون و کم میکنند و بوق میزنن برای خانمی که با وضع ظاهری نامناسبی اونجا ایستاده بود. ناخودآگاه یاد مقاله ی که تو مجله داشتم میخوندم افتادم. برای یک گل جمعیتی جمع میشوند، تا صبح بیدار میمونند تا بتونند ثبت لحظه بکنند، عکاسی بکنند یا با هاش خاطره بسازن اما گل هفت رنگ و توی باغچه هر رهگذر و بچه بازی گوشی میتونه بکنه، چون مثل اون گل زیاده و ارزش چندانی هم نداره ❤️❤️❤️❤️❤️ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
**فلافل چرک** مدتها بود بعضی از دوستام یه جمله رو تکرار می کردند اما من دوست نداشتم یکی من بگم یکی اونا بگن، دوست داشتم رفاقتمون ادامه دار باشه، بچه های خیلی خوبی هستند، همیشه تو فکر بودم چجوری اونها رو متقاعد کنم که اون جمله شون همیشه درست نیست. تا اینکه یه روز از جلوی یه فلافلی رد شدم. همچین جای تر تمیزی نبود یه جرقه تو ذهنم خورد بهترین موقعیت بود برای من. بعد تست کنکور نزدیک ظهر چند تایی راه افتادیم بریم سمت خونه، به بچه ها پیشنهاد دادم بچه ها فلافل امروز مهمون من. بچه ها یه نگاهی بهم کردن و گفتن: آفتاب از کدوم طرف در آومده مهربون شدی!؟ گفتم دوست دارم امروز بهتون یه ناهاری بدم. خلاصه من که از قبل فلافلی موردنظر مو شناسایی کرده بودم راه افتادیم بریم سمت فلافلی. ماشین گرفتیم و راه افتادیم به سمت فلافلی. بچه ها گفتن کجا داریم میریم گفتم یه فلافلی مخصوص پیدا کردم میخواییم بریم اونجا. از ماشین پیاده شدیم و رفتیم به سمت فلافلی، به فلافلی که رسیدیم بچه ها خیلی جا خوردن، گفتن مارومسخره کردی این همه راه اومدی این جا بهمون فلافل بدی؟تو این مغازه چرک؟ منتظر همین جمله بودم. گفتم بچه ها چرا از روی ظاهر قضاوت می کنید شاید فلافلش خوب باشه. بچه ها که گرفته بودن منظور منو یه نگاهی به هم کردن و به نشونه ی اینکه فهمیدن این جواب کدوم حرف شونه خندیدن. خنده بچه ها کمکم کرد حرفمو ادامه بدم، گفتم: همه ما از روی ظاهر قضاوت هایی داریم چون ما توانایی دیدن باطن اشیا رو که نداریم مثلا اگر یک جنسی میخوایم بخریم نگاه می‌کنیم ببینیم شکل ظاهری اون چقدر زیباست حتی اگر جنسی با کیفیت تر باشه ولی ظاهر زیبا نداشته باشه چون ما از باطنش خبر نداریم باز اونی که ظاهر زیباتری داره رو انتخاب میکنیم. ناهار و چون گفته بودم مهمون من رفتیم یه جای بهتر خوردیم. راستش باز هم امیدی نداشتم که حرفام تاثیری رو بچه ها گذاشته باشه اما فردا اتفاق دیگه ای افتاد. ❤️❤️❤️❤️❤️ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et
🔷تکنیک: جدا کردن مادر شوهر از شوهر 👈🏻بهترین روش جدا کردن مادرشوهر از شوهر، دوست شدن با مادر شوهر و جلب اعتماد او و بدگویی نکردن از مادر شوهر در پیش شوهر است. در مورد خواهر شوهر و بقیه اعضاء خانواده همسر نیز همین قانون صحیح است 👈🏻اگر توانستی، روزی یکبار به طور حضوری یا تلفنی از مادرشوهرت(یا مادر زنت) احوالپرسی کن که بعضی از عروسها با "کم محلی" و "نادیده گرفتن"به جنگ مادر شوهر می روند. مادرشوهران عزیز نیز، این کم محلی عروس را به خوبی تشخیص می دهند و با اتحاد با فرزند خود بر علیه عروس دست به انتقام میزنند ☑️ یادت باشد بهترین روش جدا کردن مادرشوهر از شوهرت(یا زن از مادر زن)، دوست شدن با هر دو نفر آنان است، نه دوست شدن با شوهر و نادیده گرفتن و جنگ کردن با مادر شوهر. ❤️❤️❤️❤️❤️ 👨‍👩‍👧‍👦 @Zendegi_Et