eitaa logo
˼ رف‍یق چادرۍ !' ˹
3.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
374 ویدیو
155 فایل
⸤ بسم‌رب‌الشھداء🌿'! ⸣ • . "هل‌من‌ناصرینصرنـے❔" 🌱|مـےشنوۍرفیـق؟! امام‌زمـ؏ـانمون‌یـٰارمۍطلبـد♥️!(: ــــــ ـ🌼. اِرتباط، @Katrin_a ˘˘ شروط: @Shartha ! • . - اللھم‌عجل‌لولیک‌الفرج(꧇︕
مشاهده در ایتا
دانلود
رازۍ نهفته در پسِ حرفے نگفتہ است🌱 مگذار درد دل ڪنم و دردِسَر شود💛🙊 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
♥️ |📸|•° خاصیٺ رفیقِ هیئـتی اینه ڪه: وقتی باهم از کنار نامحـرم رد میشیدبگه : رفیق ببین بند ڪفشاتو بستے یانه؟! (: 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
بسم رب المهدی ♥️
🍃🌸 ❥ یـازهرا【سـلام الله علیها】 دستم را بہ پرچمٺــ میگیرم ↫شبیہ رزمنده ها ڪہ دلشان گرم بود بہ سربند ... گرماے دست مادر آب میڪند یخ دنیا را...💚 . @zfzfzf 😘😊❤
❣🦋 🦋 درون شماست و تحت کنترل شما است 🖲 چه فکر کنید که می‌توانید🧐 و چه فکر کنید که نمی‌توانید ،🤔 به پیام شما گوش می‌دهد👂 و می‌گوید : 🧞‍♂️ فرمان بردارم سرورم پس هر لحظه بگویید🎍 😊خدایا شکرت 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍃حالم شبیه رزمنده جامانده از یک گردانِ است ... دقیقا همان قدر دل شکسته دقیقا همان قدر تنها ! 🌹
چه کسی می داند؟!!... شاید آن شادترین لحظه ی ما در راه است... 🦋|🌙 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
✻﷽✻ شہدابہترین میزبانان اند!! کوچہ عاشقے دلت را بزن بہ نام یک شہید ومنتطــ☺️ـــرمعجزه ے رفاقتــ✌️ آنہا باش...♡ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
🍃💜🍃 💜🍃 🍃 دشمن ھر روز از یڪ رنگۍ میترسد👊🏻 ۱روز از لباس سبز سپاه •💚• ۱روز از لباس خاڪی بسیج •💖• ۱ روز سرخۍ خون شهید •🌷• ۱روز از جوھر آبـے انگشتمان •💠• ولـــ☝️ــــے از سیاهۍ چادر تو •🌹• هر روز به خود میلرزد •😰• 🍃♥️ 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
‌ - رَبِّــ‌ اشْـرَحْ‌لِـےصَـدْرِے...🌱'° مگر مۍشود دل‌تنگ نشد ؟(: . . 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{ یڪے از چشمانم را میبندم و با چشم دیگر در چهارچوب‌ڪوچڪ پشت‌دوربین عڪاسےام‌دقیق میشوم... هاله‌لبخندلبهایم را می پوشاند؛ سوژه ام‌را پیدا ڪردم. پسری با پیرهن شونیز سرمه ای ڪه یڪ چفیه مشڪے نیمے از بخش یقه و شانه اش راپوشانده. شلوار پارچهای مشڪےو یڪ ڪتاب قطور و به‌ظاهر سنگین‌ڪه‌دردست‌داشت. حتم داشتم مورد مناسبـے برای صفحه اول نشریه مان با موضوع " تاثیر طالب و دانشجویان در جامعه " خواهد بود. صدا میزنم: _ آقا یڪ لحظه... ببخشیدا عڪس العملـےنشان نمیدهےوهمان طور سربه‌زیربه جلوپیش میروی. ودوباره صدا میزنم با چندقدم‌بلندو سریع‌دنبالت میایم : _ ببخشیییید... ببخشید با شمام با تردید مڪث میڪنے،مےایستےو سمت من سرمی‌گردانی اماهنوز نگاهت به زیراست.آهسته‌میگویـی ا : _ بله؟؟..بفرمایید دوربین رادر دستم تنظیم میڪنم... _ یڪ لحظه به اینجا نگاه ڪنید ) و به لنز اشاره میڪنم ) نگاهت‌هنوز زمین را میڪاود _ ولـے....برای چه‌ڪاری؟ _ برای ڪار فرهنگے، عڪس شما روی نشریه‌ما میاد. _ خـب چرا از جمع بچـه هـا نمی‌نـدازیـد...؟ چرا انفرادی؟ با رُندی جواب میدهم: _ بین جمع، شما، طلبه جذاب تری بودید... چشـــــمـهــای بــه زیـرت گـرد و چـهره ات درهم میشود. زیر لب‌آهسـ ـ ـته چیزی میگویـی‌ڪه‌در بین آن جمالت"الالله اال الله"را بخوبـی میشنوم سـر میگردانــــــے و به سـرعت‌دور میشـوی،من مات تا به خود بجنبم تو وارد سـ ـ ـ ـاختمان حوزه میشوی... باحرص شالم را مرتب و زیرلب زمزمه میڪنم: چقدر بـےادب بود... •°•°•°•°•°•°•° یڪ‌برخوردڪوتاه و تنها چیزی‌ڪه‌درذهنم از تـو مــانــد، یــڪ چهره جدی،مو و محاسن تیره بود ... 😍🌿♥️🍃 {@zfzfzf