eitaa logo
زلال معرفت
2.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.1هزار ویدیو
139 فایل
ارتباط با ما 👇 ✅️ انتشار و بهره‌بردارى با ذکر منبع موجب امتنان است. تبلیغ و تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🔖 ⁉️شتاب و عجله مردمان را دیده اید؟! از صبح علی الطلوع که بیدار می شوند تا پاسی از شب همه در آمد و رفت و تلاش و تکاپو برای زندگی چند روزه ی دنیا ◽️هر کس خیر و خوبی را در چیزی جستجو می کند : ➖یکی در خانه ای مجلل ➖دیگری لوکس ترین ماشین ➖سومی کسب و کاری پر سود ➖چهارمی همسری زیبا و دهن پر کن! ◽️نمی دانم ، شاید هم درست فکر می کنند! 📍اما گویا فراموش کرده ایم که روزی چند بار در اذان نماز مان این فراز را تکرار می کنیم : ➖حی علی خیر العمل ➖حی علی خیر العمل ◽️راستی بهترین خیر کجاست ؟ چرا باید به سویش شتاب کنیم ؟ آه خدای من! ➖چرا این قدر دچار غفلت شده ایم؟! «خیر» را مرتب به گوش مان می رسانی اما ما ➖خود «خیر » را فراموش کرده ایم همان «خیری » که بقیه الله است اگر بدانیم ! « بقیه الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین » سوره هود آیه ۸۶ ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زلال معرفت
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒#سه_دقیقه_در_قیامت 1⃣ #قسمت_اول 🔻#گذرایام 🔖 پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒 2⃣ 🔻ادامه 🔸البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین دعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند. 🔹خسته بودم و سریع خوابم برد.نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. 🔸ایشان فرمود: با من چکار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی ؟*هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟! 🔹می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماسهای من بی فایده بود.با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سرجایم و گویی محکم به زمین خوردم! 🕛 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود. می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 🔸روز بعد صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔹 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد واز سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. راننده پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید‌. فکر کرد من حتما مرده ام 🔸 یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغم ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. 🕛به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ✨ادامه دارد... ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hosseintaheri-@yaa_hossein.mp3
10.26M
❧🔆✧﷽✧🔆❧ ولادت علیه السلام 🎶 منو كمك كن 🎙 بسیار زیبا ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ ✨ از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل شده است : از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود : ◻️ به راستی، در ساعتی است که اگر مرد و زن مسلمان در آن ساعت از خدای عزیز و جلیل خیری درخواست کند، به او داده می‌شود . 💫 لذا عرض کردم : ای رسول خدا! آن کدام ساعت است؟ ✨ فرمود : اِذا تُدلی نِصفَ عَینُ الشَّمس لِلغُروبِ؛ وقتی نصف قرص خورشید غـروب کرد . 💫 حضرت فاطمه سلام الله علیها همیشه جمعه‌ها به غلامش می‌فرمود : ◻️"بر بلندی برآی و هرگاه دیدی نصف قرص خورشید به نزدیک شده است، به من اعلام کن تا دعـا کنم". 📚وسائل الشیعه، ج۵، ص۶۹ ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🌙 🔻کسالت در نماز شب به این رفع می‌شود که بنا بگذارید هر شبی که موفق نشدید، قضای آن را به‌جا بیاورید. 📚(به‌سوی محبوب، ص٧٧) ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ سلام ای آفتاب صبح امید ، مهدی جان طلوع کن از شرقی ترین و پاک ترین افق ها و روشن کن چشم های شب زده مان را ... بازآی و این روزگار بی امید را امیدباران کن ... ظهور کن و این زمستان های پیاپی را بهار کن ... بازآی ای چو بوی گل از دیده ها نهان کز رنج انتظار تو پشت فلک خمید ... ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎬 استاد رائفی پور 📿 « سبک شمردن نماز » ◽️ خودت هم یک کاری بکن برای حاجتات... ◽️ اهل بیت به کسی که نمی‌خواند، هرگز نمی‌رسد ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 🎤آيت الله ناصري ⁉️ گله نکن که چرا این ناراحتی‌ها وجود دارد؟ ➖چرا این وضع ماست؟ ➖ چرا باران نمي‌بارد؟ ➖چرا هر روز یک مرض تازه پيدا مي‌شود؟ 🔺زيرا هر روز یک تازه ای انجام مي‌دهی و اين مشكلات هم اثر عمل تو است. هر روز یک گناه تازه؛ درد تازه برایت مي‌فرستد. اين‌ها لازمة هم هستند. ✨ از علیه السلام روايت نقل شده است كه: ◽️ كُلَّما أحدَثَ العِبادُ مِن الذُّنوبِ ما لَم يَكُونوا يَعمَلُونَ أحدَثَ اللّه ُ لَهُم مِن البَلاءِ ما لَم يَكُونُوا يَعرِفُونَ؛ ◽️ هر گاه بندگان، مرتكب گناهانى شوند كه پيش‌تر انجام نمى داده اند ، خداوند بلاهايى را برايشان پديد مي‌آورد كه سابقه نداشته است و آن را نمي‌شناسند. 📚 كافي، ج ۲، ص ۲۷۵ ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🔖 ✨امیرالمؤمنین عليه السلام: 《شَرطُ الاُلفَةِ تَركُ الكُلفَةِ》 🔺شرط الفت، ترك تكلّف است 📚المواعظ العدديّة صفحه ۵۷ ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 💌 ❣مهدے جان سلام حضرت بهار ، مهدی جان هر صبح رو به تو سلام می دهم و غرق آرامش و امنیت می شوم ... انگار روزی که با نام و یاد تو آغاز می شود تمام لحظه هایش متبرک است ، از در و دیوارش روزی می ریزد ، لحظه هایش پر از شادمانی است . نام زیبای تو اعجازی است که هر روز برای من غیرممکن ها را ممکن می کند ، کوه های ناامیدی را می شکافد و قله های آرزو را فتح می کند ... به نام نامی ات مهدی جان ... 💌 التماس دعا🤲 ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 🎞 🔺معنی لغات و کلمات + شرح کوتاه صوتی و تصویری 🔻حکمت 5 نهج البلاغه ▫️ارزش علم و آداب و تفکر ✨وَ قَالَ (علیه السلام): 《الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ، وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَ الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.》 ➖شناخت ارزش هاى اخلاقى (اخلاقى، سياسى، اجتماعى): 🔺و درود خدا بر او، فرمود: دانش، ميراثى گرانبها، و آداب، زيورهاى هميشه تازه، و انديشه، آيينه اى شفّاف است. 📌تیم حوزه مجازی مهندس طلبه 📚 ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 1⃣1⃣ : شکستن نفس ✍ جمعي از دوستان شهيد 🔸باران شديدي در تهران باريده بود. خيابان ۱۷ شهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها، آنها را به طرف ديگر خيابان برد. 🔹 ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود! 🔸 همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند به محض عبور ما، پسر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که لحظه روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. 🔹 خيلي عصباني شدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک را برداشت. داد زد : بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد! 🔸 بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!؟ گفت: بنده هاي خدا ترسيده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانستم انسانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند. 🔹 در باشگاه بوديم. آماده ميشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد. چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت : ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند! 🔸بعد ادامه داد : شلوار و پيراهن شيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري! به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت. 🔹 جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشيده بود و شلوار گشاد! به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد! بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟! ما مييايم تا ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم. اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟! 🔸ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد. به دوستانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشد، ميشه . اما اگه به هر نيت ديگ هاي باشه ضرر ميکنين. 🔹 توي زمين چمن بودم. مشغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايستاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و با خوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟! مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن! 🔸از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را ازدستش بگيرم. دستش را كشيد عقب و گفت : يه شرط داره! گفتم: هر چي باشه قبول دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟ گفتم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شده بود. در كنارآن نوشته بود: «پديده جديد فوتبال جوانان » و کلي از من تعريف کرده بود. کنار سكو نشستم. 🔹دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟ آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟ گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!! خُشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!! گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرف هاي نرو. گفتم: چرا؟! جلو آمد و را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت: 🔸اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرفهارو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال حرف هاي برو تا برات مشکلي پيش نياد.بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت. 🔹من خيلي جاخوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضي از بچه هاي و نمازخوان که محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جوزدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند! 📚 سلام بر ابراهیم ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 📝 🔮 جای دادن مُهر نماز در عمامه ✍عالِم بزرگواری را سراغ دارم که مُهر نمازش را در عمّامه خود جا می داد، چون احساس می کرد اگر تربت امام حسین (ع) در جیب لباسش باشد، ممکن است توهین باشد. 🔺خاک کربلا جایش روی سر انسان است، چون امام حسین روی این خاک پرپر شد. ڪانال زلال مــ💖ــعرفت @ZolaleMarefat_f ┅═✧❁🔆❁✧═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا