🔸﷽ | وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ ۚ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۚ وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ 🔸 و کلیدهای خزائن غیب نزد اوست، کسی جز او بر آن آگاه نیست و نیز آنچه در خشکی و دریاست همه را می‌داند و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه او آگاه است و نه هیچ دانه‌ای در زیر تاریکی‌های زمین و نه هیچ تر و خشکی، جز آنکه در کتابی مبین مسطور است. «آیه ۵۹ سوره انعام» #یک_لحظه_آرامش 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🍃 #خودمونی رفیق ؛ «اگه از توی فاطمیه دست خالی برگردی باختی ...!» نمی‌دونم چی خواستی امسال حاجتت چی بود ولی امیدوارم حضرت مادر، از دامنه‌یِ چادر پر برکتش، خرمنی چیده و بهت داده باشه. اگه هم نداد، فدایِ سرش. همین که اجازه‌یِ اشک ریختن بهت دادن، یعنی عاقبت بخیری! 💠 کلام آخر اینکه؛ دارد بساط نوکری‌ات جمع می‌شود گدا را حلال کن.. کم گریه کردیم برات :) #فاطمیه 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

پسرم را در آغوشم، میان پتویی نازک، پنهان کرده بودم تا سوز سرما، نسوزاند پوست نازک صورتش را. قدم قدم که نزدیک می‌شدم، صدای روضه را واضح تر می‌شنیدم. با وارد شدنم، بوی گرم کندر مشامم را نوازش کرد و گرمای وجود عزاداران، انگار که زیر کرسی باشم، به وجود من و پسرم گرما بخشید. چشم‌ها نمناک بود و لب‌ها زمزمه می‌کردند یا فاطمه را. پسرم در آغوشم تکانی خورد و غر و لندی کرد، به نظر می‌رسید با راه رفتن، خوابش را مخدوش کرده باشم. روضه‌خوان حالا، روضه اش به اوج رسیده بود «... و آن ضربه که بر پهلوی مظلومه عالم وارد آمد... وقتی که پرده نشین حریم عفت ... وقتی که...» نگاهم افتاد به محسنم، به پسر کوچکم. دستان کوچک و نرمش را زیر گریبانم حس می‌کردم، گرمای وجودش که مانند نواری از زندگی به تنم می‌چسبید. به ناگاه ذهنم از این حسینیه، با ذکر یا زهرا ... پرتاب شد به آن روزها ... به خانه‌ای دیگر، به بهترینِ بانوان عالم، به فاطمه. نه آن فاطمه‌ی ایستاده بر منبر، که فاطمه‌ی افتاده بر بستر. محسن، سبک بود، اما گاهی همین وزن چند کیلویی، ستون فقراتم را خم می‌کرد. آن ضربه بر پهلوی زهرا (س)... چگونه بود؟ #روایت_شب_دوم #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🏴🎥 «برای اینکه ولایت بی توان بشودچه کردند؟ به مصادیق تاریخی این موضوع حتما توجه کنید...» ‌ 🎙️ حجت الاسلام حریزاوی ‌ #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🏴🎥 «° معاذبن‌جبل که بود؟ °پیامبر(ص) درباره ایشان چه فرمودند؟ ° پیامبر تربیت مردم یمن رو به عهد امیرالمومنین گذاشت ° معاذ و همراهیش با امیرالمومنین در سفر به یمن ° هویت فکری معاذ و انحراف او ° ارزیابی معاذ از منظر هیبریدی ° مصائب ما معارف ماست ° پیامبر در غدیر چه کسانی رو به اسم لعن فرمود؟ ° معاذ برخلاف اهالی مدینه درب خانه را بروی حضرت زهرا باز کرد ° مکالمه معاذ و حضرت زهرا (س) ° توهم اکثریت چگونه شکل می گیرد؟... » ‌ 🎙️ حجت الاسلام حریزاوی ‌ #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

#روایت_شب_سوم پسرک، زیر نور ماه، دست در دست مادرش وارد کوچه شد. کنار کتاب‌ها مکثی کرد؛ تا دقیق‌تر نگاه‌شان کرده باشد. صدای سخنران در گوشش می‌پیچید. دست مادر را برای صرف چای کشید و به گوشه‌ای برد. سپس به سمت چایخانه رفت، استکانی چای برداشت و آرام در دستان ظریف مادر گذاشت. بخار چای در سوز هوا گم شد، چهره‌ی مادر را تار کرد؛ و همان تار شدن… پلی شد به گذشته‌ای دور. صدای سیلی پیچید در گوشم، تند؛ چون رعدی در آسمان کوچه. بعد... سکوت. سکوتی سنگین، آن‌قدر که انگار جهان برای لحظه‌ای ایستاد. پرنده‌ها در آسمان بی‌جنبش ماندند؛ باد میان شاخه‌های نخل خاموش شد. سپس ناله‌ی «وا اماه» پسرک در کوچه‌ای با دیوارهای کاهگلی بلند شد. گویی نگاه وحشت‌زده‌اش را می‌دیدم، دوخته به نانجیبی… همان که دست بر دردانه‌ی خلقت بلند کرده بود. نگاهم در نگاه او ماند؛ چشمانی گشاد از درد، از وحشت، پر از اشکی از آنِ آسمان، که بر زمین نمی‌چکید. و در دل آن سکوت مرگبار، تنها صدای برخاسته، نفس‌های بریده‌ی بانویی بود؛ قامت کمان، لرزان، همچون شمعی زیر باران. به خود آمدم. بخار چای بالا می‌رفت و در تاریکی گم می‌شد؛ درست مثل آهی که سال‌ها در سینه‌ای سوخته جا خوش کرده باشد ... #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🎙️فایل کامل #سخنرانی #شب_چهارم حجت الاسلام حریزاوی #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

گر چه بی‌نشان است مزارت مادر، اما نور تو راه را به ما نشان داده؛ سبب شده شمع عزایت بینمان نسل به نسل دست به دست شود، همیشه روشن بماند. تا عالمینان بدانند که فاطمه دیگر تنها نیست؛ که این چادر تبلور فاطمه است؛ که نشان فاطمه حک شده بر دل‌هایمان و ما، خادمان این خانه‌ایم. ‌ #خادمی #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🏴🎥 ‌ #زمینه «الهی الهی که رفتینه مادر ... » ‌ 🎙️ حاج محسن حامدی ‌ #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

🏴🎥 ‌ #شورپایانی «عزیز دلم .... ابی‌عبدالله» ‌ 🎙️ حاج محسن حامدی ‌ #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

#روایت_شب_چهارم ‌ امشب، شام غریبان است ... شام غریبان یتیمان فاطمه. و شبی ‌که مردان هم، با دلی سوخته، با شنیدن نام فاطمه، به جای علی، می‌گریند. ‌ در چنین شبی، در کوچه‌های تاریک و تار مدینه، ستون جهان فرو ریخته. همان خیبر شکن، همان که شمشیرش چون تیغی برّان است. حالا قامتش از داغ زهرا خم شده، نفسی که بعد از او، هرگز از سنگینی بالا نیامد و در سینه حبس ماند. ‌ چنین شبی، قوی‌ترین مرد تاریخ پناهش را از دست داده و به چاه پناه برده تا صدای فریاد غمش را فقط زمین بشنود و نفس‌هایش در نوحه‌های باد، گم شده. حالا، تنها تکیه داده به دیوار همان کوچه‌ای که زمینش افتادن زهرا را شاهد بوده است. ‌ مدینه دیگر آن مدینه نیست، ستونی از نور، از آسمانش کنده شده و سایه‌های بلند سیاهی، بر دیوارهایش افتاده است. مدینه پس از زهرا، خاموش و بی نور شده. اینجاست که تاریخ با مرکبی از اشک و درد نوشت: فاطمه که رفت، علی هیچ وقت بازنگشت. ‌ #فاطمیه۱۴۰۴ 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem

یک قطره اشک شما چیکار میکنه؟! ‌ #فاطمیه 🔸هیئت دانشجویی انصار القائم (عج) | ایتا | بله | تلگرام | اینستاگرام 🔸@a_ghaaem