eitaa logo
پَری‌وش
128 دنبال‌کننده
66 عکس
22 ویدیو
0 فایل
اکرم هاشمی سجزئی _الهه
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ ضیافت افطاری و دورهمی شاعران استان به میزبانی حوزه‌هنری اصفهان 📌با حضور شاعران و انجمن‌های ادبی شهرستان‌های اصفهان، خمینی‌شهر، نجف‌آباد، شهرضا، کاشان، فلاورجان و ... 🗓️ پنج‌شنبه ۱۷ فروردین ماه ۱۴۰۲ 🏛️ عمارت تاریخی سعدی 🔰شبکه اطلاع رسانی حوزه هنری اصفهان ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir 🌐www.artesfahan.ir 📽️www.aparat.com/artesfahan 💠t.me/artesfahan 🔘eitaa.com/art_esfahan 📌rubika.ir/artesfahanble.ir/artesfahan حوزه هنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصف جهان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خب شاعر بالاخره احساساتی است، شاعر منعطف است، عاطفی است؛ باید احساساتی نشود. در مواجهه‌ی با مسائل، احساساتی نشوند، فکر کنند و صحنه را درست شناسایی کنند و در مقابل آنچه وجود دارد احساس تکلیف کنند، آن تکلیف را با هنری که خودشان دارند انجام بدهند. اگر چنانچه این کار انجام نگیرد، هر چه [هم] هنر بالا باشد، نمیشود انسان برایش قیمت قائل بشود؛ گفت: میِ نابی ولی از خلوت خُم به ساغر چون نمی‌آیی چه حاصل؟(۸) باید بیایید درون ساغر تا وسیله‌ی شادی باشید، که یکی از آقایان خواندند. https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=52431
کانال انجمن بانوان حماسی‌سرای اصفهان: https://eitaa.com/kalemaat
استکان می‌رسد هر لحظه از در میهمان دیگری هر نفر هم می‌شود خود میزبان دیگری می‌فرستد زائران را زیر خیمه یک نفر می‌نشاند بین آن‌ها میهمان دیگری کفش‌ها را در ردیفی می‌گذارد جفت جفت با سلام کفش‌دار مهربان دیگری توی سینی چیده چندین استکان چای را می‌گذارد بین آن‌ها استکان دیگری «می‌نشیند روی سینه، خنجرش را می‌کشد...» باید این خط را بخواند روضه‌خوان دیگری می‌زند هی روی سینه پرچمی با دست باد دست‌هایی می‌دهد آن را تکان دیگری می‌نشیند گوشه‌ای و اشک‌هایش می‌چکد با حضور او گرفته روضه جان دیگری عطر نرگس باز پر کرده فضای خیمه را چون که دارد روضه امشب میهمان دیگری @A_Hashemii
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟ افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟ راهب به خیل می زدگان گفت «گِرد نی امشب شده ستاره فراوان برای چه؟»... بر غربتت گریست کواکب که ماهِ دین امشب شده به صومعه مهمان برای چه؟... پرسیده زآن لبان ترک‌خورده از عطش نام تو چیست؟ کشتۀ عطشان برای چه؟ گفتی که زادۀ نبی‌ام، گفت «پس تو را کشتند مردمان مسلمان برای چه؟» آه ای لبت عزیزترین غنچۀ خدا از تو دریغ آمده باران برای چه؟... صورت خضاب کرده‌ای از خونِ خود، چرا؟ موی تو خاکی است و پریشان برای چه؟... این شمع‌ها برای چه هی شعله می‌کشند؟ قندیل‌های صومعه، لرزان برای چه؟ تمثال مریم از چه به محراب، خون گریست؟ چشم مسیح شد به تو گریان برای چه؟... ای در غمت صحایف پیشین گریسته ظلمی چنین بر اشرف انسان برای چه؟ @A_Hashemii
ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین ای دل بریده از همه‌ی رنگ ها حسین بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی ای کشته‌ی شیوخِ مقدس‌نما حسین سَمتِ تو از تمامی مردم فراری‌ام ای با غریب‌های جهان آشنا حسین ای بی کفن رها شده‌ی دشتِ کربلا ما را به حالِ خود تو نکردی رها حسین در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سال‌ها کردی به جای لعنت و نفرین دعا حسین امیدِ عابدان شده بعد از نماز حج امیدِ عاشقان شده بعد از خدا حسین آری برای یاری او استخاره‌ها کردند مومنان و نماندند با حسین معیار اگر که پینه‌ی پیشانی است و ریش تنها نبود این همه اربابِ ما حسین ننگا به ما که بی‌ادبانه برای‌مان گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین من از حسینِ مُختَصِ هیئت گریختم از این حسین راهِ زیادی‌ست تا حسین او را اگر که زنده شود باز می‌کُشند یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین! ای کشته‌ی حسادت دنیا حسین جان ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان @A_Hashemii
عاشق‌تر از خون تو در رگ‌های عالم نیست خون خدایی! انتظاری غیر از این هم نیست این شور حین سوگواری چیست در جان‌ها؟! الحق که روح این عزاداری فقط غم نیست اشک از سر هر شانه با زنجیر می‌ریزد این گریه‌ها آیا برای ماتم‌ات کم نیست؟ دریا هم از اشکش بسازد عابدی تا صبح تاثیر آن اندازه‌ی اشک محرم نیست گشتم تمام شهر را و کوچه‌هایش را جایی برایم امن‌تر از زیر پرچم نیست @A_Hashemii
یالِ خونی و زینِ افتاده... اسب او در غبار می‌آید کاش زینب نبیند او را که غرق خون بی سوار می‌آید می رسد ذوالجناح بی صاحب، با لِجام رها کنار حرم غرق تیر است جای جای تنش وقتی از کارزار می‌آید می‌کشد روی خاک سُم را و یک نفَس شیهه‌های طولانی زینب از سمت خیمه‌ها گریان سوی او بی قرار می‌آید ام کلثوم می‌زند بر سر یا علی یا محمدا گویان دختری پا برهنه از روی بوته‌ای غرق خار می‌آید دست را می‌کشد به خون‌ها و روی چشمان خیس می‌مالد مانده‌ام که چگونه این دختر با یتیمی کنار می‌آید @A_Hashemii
۱۸ مردادماه سالگرد شهادت شهید محسن حججی تقدیم به روح بلند شهیدی که یادش تا ابد در قلب من باقی خواهد ماند. سرخست چشمش، چادری مشکی به سر کرده با چشم‌های باز شب تا صبح سر کرده دائم به پرچم می‌کشد دستان خیس‌اش را هر نقطه از تابوت را با اشک تر کرده تابوت را پرچم گرفته تنگ در آغوش زن حلقه‌ی دست خودش را تنگ‌تر کرده سرتاسر کوچه پر از جمعیت است و عشق از سوریه تا خانه را بی سر سفر کرده تا چشم می‌بیند پر از جمعیت است این شهر با چشم‌هایش کل دنیا را خبر کرده در دست او انگشتری با ذکر یا زهرا است ترکش هم از پهلو و بازویش گذر کرده تابوت روی شانه‌های رود، بارانیست این اشک چشم هر کسی را باز تر کرده تصویر دود و خیمه‌ها، انگار عاشوراست او در سکانس سرخ بعدی ترک سر کرده محسن نظر کرده ا‌ست بی شک، گفته است این را هر کس به عکس چشم‌های او نظر کرده @A_Hashemii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوانش غزل قایق ⛵ به مناسب گرامی‌داشت هفته‌ی دفاع مقدس 🌷تقدیم به روح پر فتوح شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷 📝بنیاد حفظ و نشر آثار دفاع مقدس اصفهان 🍂 پاییز ۱۴۰۲ @A_Hashemii
هدایت شده از علی مقدم
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: «بی‌طرفی در دعوای حق و باطل معنی ندارد... باید طرف حق بود، مقابل باطل ایستاد...شاعر نمیتواند در جنگ حق و باطل بی‌طرف باشد. اگرچنانچه شاعر، هنرمند بی‌طرف بود، تضییع نعمت خدا را کرده؛ اگر خدای نکرده طرف باطل را گرفت، آن‌وقت خیانت کرده.» @ASI_khorasani
دستان او کوچک ولی آوار سنگین است سر تا به پای کودک از خونآبه رنگین است این انفجار عنکبوتی می‌تَنَد تاری بر شیشه و دیوارها! تاری که خونین است دیوار هم می‌افتد از پا از نهیب جنگ آجر به آجر، تکه‌تکه، گرم تدفین است جای برادرهای خود می‌خواند اشهد را حالا کنار هر کفن مشغول تلقین است هر چند عرض شانه‌هایش کوچک است امّا امشب برای خواهر زخمیش تسکین است جایی که خون جاری‌ست از چشم عروسک‌ها! این سرزمین غرق غم، نامش فلسطین است @A_Hashemii
💠 استعاره‌های ایثار 💢 شب شعری به مناسبت ۲۵ آبان‌ماه 🔸 با شعرخوانی شاعران کشوری 🗓 زمان: چهارشنبه، ۲۴ آبان‌ماه، بعداز نماز مغرب و عشا 📍 مکان: خیمه حسینی گلستان شهدای اصفهان @alisalimian_poem
ان‌شاءالله فردا در برنامه‌ی زنده‌ی تلویزیونی "صبحونه"، از شبکه‌ی اصفهان شعرخوانی خواهم داشت. @A_Hashemii
هدایت شده از پَری‌وش
ببین! تشییع گل در اصفهان پایان ندارد عبور رودی از تابوت؟! این امکان ندارد ببخشی سیصد و هفتاد گل را در خزانی سخاوت تا به این اندازه را باران ندارد گرفته زیر هر تابوت را یک شهر، مجنون که لیلی تا به این حد عاشق حیران ندارد از آن روزی که معنا شد بهاران در خیابان گمانم اصفهان فصلی به جز آبان ندارد سرازیرست اشک از جان کاشی‌های مسجد که جز بارانِ اشک این مأذنه، جانان ندارد به جای گوی با سر عشق‌بازی‌های چوگان... که شوری مثل این در خاطرش میدان ندارد به هم هِی شانه‌ها تابوت می‌بخشند امروز ترازوی سخاوت ظاهراً میزان ندارد @A_Hashemii
باز نشر به مناسبت گرامی‌داشت روز ۲۵ آبان
سیصد و هفتاد گل را سمت میدان می‌برند شانه‌ها پروانه‌ها را تا گلستان می‌برند می‌چکد اشک از تن هر کاشی فیروزه‌ای یک به یک تابوت‌ها را زیر باران می‌برند بادها در چارباغ ارغوانی روی دوش لاله جای برگ‌های سرخِ آبان می‌برند زیر تابوت است دست شیخ لطف‌الله هم دست‌ها جان را به مسجد، سوی جانان می‌برند در رگ گل‌های نقش چلستون خون می‌دَوَد چون برایش شانه‌ها پروانه مهمان می‌برند فوج فوج از آسمان خیل ملائک می‌رسند پیکر عشّاق را شهر صفاهان می‌برند @A_Hashemii
گرفته نصف جهان را هوای بارانی رسیده قافله‌ی عاشقان آبانی به روی شانه‌ی خود می‌برند گل‌ها را و غرق مه شده تابوت‌های بارانی سی و سه پل به خروش آمده است از این رود که می‌رود به سر شانه‌ها به مهمانی فدای میهن خود کرده پهلوان‌ها را یکی نه! سیصد و هفتاد مرد ایرانی مدام دانه‌ی تابوت می‌رود در خاک ندیده است جهان این چنین گلستانی @A_Hashemii
37.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در 💠 شب شعر استعاره‌های ایثار 💢 شب شعری به مناسبت ۲۵ آبان‌ماه🍁 🍂 🔸 با شعرخوانی شاعران کشوری زمان: چهارشنبه، ۲۴ آبان‌ماه ۱۴۰۲ مکان: خیمه حسینی گلستان شهدای اصفهان @A_Hashemii
گنبد فیروزه را وارونه کرده روی دست نذر باران کرده میدان، کاسه‌‌ی اشکی که هست توی عکسِ کهنه‌ی پل، آب بالا آمده توی قاب پنجره، لب‌های پل خشکیده است ذکر می‌گوید دهان خیس هر پل، توی عکس پل شده مانند تسبیحی گِلی، که دورِ دست... زیر پل در عکس می‌رقصد کسی با سازِ آب می‌رود آهسته حالا در کویرِ دوردست باد می‌آید، زمین می‌افتد آیینه، ببین! مثل خاکِ رودِ خشکیده، ترک‌هایی که هست @A_Hashemii
شهادتت مبارک هم‌دانشگاهی 🥀🥀🥀🥀🥀🥀
آن شب دلش بهانه‌ی باران گرفته بود مردی دلش به یاد شهیدان گرفته بود از صحن انقلاب که حاجت گرفته رفت انگار، آسمان خراسان گرفته بود *** در جمعه‌ای که با تن بی سر شهید شد حال عراق و غزه و لبنان گرفته بود دستی بریده داشت و انگشتری که در آغوش خویش مُهر سلیمان گرفته بود تابوت مرد غرق گل و بوسه می‌گذشت از درد عشق، قلب خیابان گرفته بود از هوش برده بود گلستان شهر را عطری که روز واقعه کرمان گرفته بود سردار عشق، رَاضِیَةً مَّرْضِیة که رفت ایران هوای مکتب و عرفان گرفته بود سردار را که در بغل خود گرفت خاک در کربلا و سوریه باران گرفته بود @A_Hashemii
برف از سر شاخه‌ها زمین می‌ریزد بر پهنه‌ی لنزِ دوربین می‌ریزد حالا که رسیده فصل سرد عمرم برف از سر شانه‌ام، ببین! می‌ریزد... @A_Hashemii
حجم هر گنبد فیروزه، پر از غم‌بادست حرف رودی که نشد گریه کند، فریادست چارباغی که دلش فرش شده با پاییز برگ برگِ دلِ باران زده‌اش بر بادست جای کالسکه و اسب خزری هم خالی... در عوض تیره‌ی اسب همه از فولادست می‌روم از لب زاینده‌ی رودی که کجاست؟! آخ خشکید لبم! خاطره‌اش در یادست چلستون رنگ به رخسار ندارد دیگر تشنه‌ی ذوق هنرمندترین استادست نقش کم‌رنگ زنی مانده به جا از تاریخ بین لب‌های دو پلکش، سخن از فریادست من که غرق غم تو می‌گذرم از هر پل پس چرا هر طرف راه پر از شمشادست؟! می‌شود روز رسیدن به تو آیا برسد؟! لحظه‌ای که برسی شهر دلم آباد است... اکرم هاشمی سجزئی_الهه @A_Hashemii