eitaa logo
کانال دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
11.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
4.7هزار فایل
آخرین جلسات دروس و مباحث حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دام ظله) در قالب تصویر، صدا و متن بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء معاونت رسانه ارتباط با ادمین: @bonyad_esra_admin فهرست: https://eitaa.com/a_javadiamoli_doross/11098
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 بی نهایت 🔸 از آن لطایف بیانات جناب این است: این كِرمی كه در چوب است، وقتی كه دارد چوب را می‌ جود خیال می ‌كند که هیچ چیزی لذیذتر از این چوب نیست و هیچ جهانی هم بالاتر از این نیم سانتی متر نیست. گفت: چو آن کِرمی که در گندم نهان است ٭٭٭ زمـین و آسـمـانِ او هـمـان اسـت از این كرمی كه در گندم است سؤال بكن آسمانت كجاست؟ می ‌گوید نیم سانتی بالاتر است، زمینت كدام است؟ می ‌گوید نیم سانتی پایین تر است. خیلی ها كرمانه زندگی می ‌كنند، نه كریمانه! ▫️ تمام این معارف را در ادبیات ما گفتند، در نثر ما گفتند، در نظم ما گفتند، در عربی و فارسی ما گفتند كه این كرمی كه در چوب است، اصلاً لذتی غیر از جویدن آن چوب ندارد، از او وقتی اقلیم و جغرافیا و كره خودش را مطرح كنیم، سقف‌ آن چوب، كفش هم چوب، بیش از یك سانت هم نیست! دین آمده گفته كرمانه زندگی نكنید، به سر ببرید! 🔸 فرشته‌ها برای اصول سه ‌گانه می‌ آیند پر پهن می ‌كنند:[1] پر درآوردن، پر كشیدن و جهت یابی، جهت یابی یعنی از زمین و آسمان بیرون بروی! اگر آن بزرگوار گفت: نه در اختر حركت بود نه در قطب سكون ٭٭٭ گر نبودی به زمین خاك نشینانی چند[2] همین است. آن كه گفت «به زیر آورم چرخ نیلوفری را»[3] همین است. 🔸 آن روزی كه جناب سعدی گفته بود: طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت ٭٭٭ به درآی تا ببینی طیران آدمیت[4] آن روز ما دبستان بودیم و كلاس های ابتدایی را می‌ خواندیم، این شعر را نوشتند؛ خیال كردیم حرف جناب سعدی این است این هواپیمایی كه اختراع شده، این است، اینكه است! با همین هواپیما هیروشیما بمباران شده، با همین هواپیما ناكازاكی بمباران شده، اینكه طیران آدمیت نیست، همان حرفی است كه بزرگواران گفتند که آدم از جهت به بی ‌جهتی در بیاید. بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش ٭٭٭ چون به خورشید رسیدیم غبار آخر شد[5] ▫️ ما بالاتر از ماهیم! بالاتر از آفتابیم! این شمس و قمر بساطش برچیده می ‌شود ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[6] هست، ﴿وَ إِذَا النُّجُومُ انْكَدَرَتْ﴾[7] هست، اما ﴿یا أَیهَا اْلإِنْسانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلی رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلاقیهِ﴾[8] انسان كه از بین نمی ‌رود، ما از هر آفتابی بالاتریم! از هر ماهی بالاتریم! بالأخره اینها یك سالی دارند ـ حالا یك میلیارد یا دو میلیارد ـ ما «تا»، «ابد»، «حتی» و «الی» و امثال ذلك نداریم! [1] . الکافی(ط ـ الاسلامیه)، ج1، ص34؛ «أِن المَلائِكَةَ لتَضَعُوا أَجنحَتَها تَحتَ أَقدَامِ طُلابِ العُلُوم». [2] . دیوان اشعار ملاهادی سبزواری، غزل86. [3] . دیوان اشعار ناصر خسرو، قصیده6. [4] . دیوان اشعار سعدی، غزل18. [5] . دیوان حافظ، غزل166. [6] . سوره تکویر، آیه1. [7] . سوره تکویر، آیه2. [8] . سوره انشقاق، آیه6. 📚 دیدار مسئولین بهزیستی با حضرت استاد تاریخ: 1386/05/11 🆔 @a_javadiamoli_doross
💠 بر مدار کتاب و سنت 🔹 جهان دو بخش دارد: بخش فراطبیعت و بخش طبیعت; بخش فراطبیعت دست جعل و به آن نمی ‌رسد، ولی در قلمرو طبیعت از توحید تا ایمان, از ایمان تا توحید همه مراحل پنج گانه بدلی ساختند, جعل كردند و مانند آن. عرفان هم از این جریان مصون نمانده است، عرفان كاذب با عرفان صادق, عرفان باطل با عرفان حق, عرفان قبیح با عرفان حَسن, عرفان شرّ با عرفان خیر، جعل كردند، بدلی ساختند. عرفان آن است كه در باشد «و لاغیر». ذرّه‌ای از دین فاصله نگیرد، چه كسی عارف ‌تر از علی ‌بن ‌ابی‌طالب است؟! علی (صلوات الله و سلامه علیه) عارف بود هم به لحاظ مبدأ و هم به لحاظ معاد, هم به لحاظ وحی و نبوّت. 🔹 ممكن است كسی حكیم باشد توحید را با برهان بشناسد, معاد را با برهان بشناسد, وحی و نبوّت را با برهان بشناسد، این حكیم است, فیلسوف است و نه عارف! عارف آن است كه داشته باشد, داشته باشد، آن كه ببیند، نه آن ‌كه بفهمد! آن ‌كه بیابد نه آن‌ كه بگوید! آن ‌كه در جان خود احساس تجربه عرفانی داشته باشد، وجود مبارك علی ‌بن ‌ابی‌طالب (علیه أفضل صلوات المصلّین) عالی‌ ترین عارف است كه گفت: «یاَ غَایةِ آمَالِ العَارِفینَ»،[1] درباره خدا فرمود من خدا را نفهمیدم، بلكه خدا را دیدم! از او سؤال كردند آیا شما خدا را دیدی؟ فرمود: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَه»،[2] پس آغاز عالم, مبدأ عالم, توحید عالم را او ، نه فهمید! آن ‌كه فهم دارد حكیم است, آن ‌كه می‌بیند عارف است. 🔹 ای كه شاگرد است در دو مرحله دو نوع سخن دارد, اگر حكیمانه بخواهد سخن بگوید، می ‌گوید: ای برادر تو همان اندیشه ‌ای ٭٭٭ مابقی خود استخوان و ریشه ‌ای[3] انسان به جز علم و دانش سرمایه ‌ای ندارد، آنچه می ‌ماند و است ادراك است و فهم است و برهان است و دلیل، ولی وقتی به ذات اقدس الهی می ‌رسد كه او مفهوم نیست تا با علم حصولی درك شود، همین شاگرد , همین مولوی كه می‌ گفت: «ای برادر تو همان اندیشه‌ ای» گفت: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا»[4] مگر خدا مفهوم است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل شمس و قمر است كه به ذهن بیاید؟! مگر خدا مثل آسمان و زمین است كه با علم حصولی و استدلالی و مفهوم به ذهن بیاید؟! آفت ادراك آن قال ست و حال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال[5] 🔹 حكیم می‌ گوید من مطلب نظری را با مفهوم بدیهی می ‌فهمم, فقیه می‌گوید چنین است, اصولی می ‌گوید ‌چنین است, محدّث می ‌گوید چنین است كه مطلب مشكل را با مطلب آسان باید فهمید; یعنی با مقدّمات بدیهی به نتیجه می ‌رسیم، این راه اندیشه است؛ اما ذات اقدس الهی كه مفهوم نیست! خدا كه ماهیت ندارد! او حقیقت هستی خارجی است، او كه به ذهن نمی ‌آید؛ لذا مادامی كه مرز فقه است و اصول است و حكمت است و حدیث است و برهان است و فلسفه, حرف مولوی شاگرد شمس این است: «ای برادر تو همان اندیشه ‌ای»، اما وقتی نسبت به خدا رسید، فرمود: «گردن بزن اندیشه را ما از كجا او از كجا», «آفت ادراك این قیل است و قال ٭٭٭ خون به خون شستن محال است و محال»، شما مفهوم نظری را می‌خواهی با مفهوم بدیهی حل كنی؟! خون را با خون می‌خواهی بشویی؟! آن مشكل نظری را باید از تن بیرون ببری, از ذهن بیرون ببری «از علم به عین آمد و از گوش به آغوش»[6] باید بیرون بروی و مشاهده كنی! مگر می‌شود چیزی كه عین خارجی است مفهوم نیست و ماهیت نیست و به ذهن نمی آید را با ذهن حل كنی؟! [1]. اقبال الاعمال (ط ـ القدیمة)، ج2، ص708. [2]. الکافی (ط ـ الاسلامیة)، ج1، ص98. [3]. مولوی (مثنوی معنوی)، دفتر دوم، بخش9. [4]. غزلیات دیوان شمس، غزل شماره33. [5]. مولوی (مثنوی معنوی)، دفتر سوم، بخش226. [6]. دیوان اشعار حکیم سنایی، غزلیات، غزل شماره 209؛ «دردی که به افسانه شنیدم همه از خلق ٭٭٭ از علم به عین آمد و از گوش به آغوش» 📚 پیام به همایش شمس تبریزی تاریخ: 1394/07/05 🆔 @a_javadiamoli_doross
💠 قابلیت 🔹 آدم دلسوخته یك مخاطب دلسوخته می ‌خواهد. نه هر كسی دلسوخته است و نه هر مخاطبی حرف ها را به عنوان دلپذیر می‌ پذیرد؛ دوتا عنصر لازم است: یكی اینكه آن گوینده و متكلّم دارای دلسوختگی باشد، دیگر اینكه آن مخاطب دلپذیر باشد. در همین زمینه كتابی است به نام العقد الفرید برای ابن‌اثیر، می‌گوید پسری از پدری سوال كرد كه چرا ما و دیگران پای سخنان فلان شخص در شهر می‌ رویم سخنرانی آنها عادی است، امّا پای سخنرانی فلان شخص كه می ‌رویم ما را متحوّل می‌ كند؟ این چه چیزی است؟ گفت پسرم جریان هایی كه در جامعه اتفاق می ‌افتد مثلاً خدایی ناكرده یك جوانی از یك خانواده می‌ میرد دیدی؟ گفت بله. گفت اینها یك مجلس مردانه دارند یك مجلس زنانه، در مجلس مردانه مویه و اشك كم است؛ امّا در مجلس زنانه عاطفه زیاد است، اشك زیاد است، هم در مجلس مردانه مدّاح می‌ آورند هم در مجلس زنانه نائحه ‌ای می ‌آورند كه نوحه ‌سرایی كند. در مجلس زنانه با اینكه آنها آماده برای گریه ‌اند آن نوحه‌گر آن نائحه آن مدّاحه آن كه می ‌آوردند او هر چه بخواند مستمعین مختصری ممكن است چشمشان تر بشود، امّا این مادر داغ‌ دیده این همین كه دهان باز كرد سیل اشك جاری می ‌شود، سرّش این است كه این هست و حرف داغ ‌دیده اثر دارد! گفت اگر می ‌بینی در حرف آن آقا اثر دارد، برای اینكه او داغ دیده است، او حرف را از تمام گوهر ذاتش می‌گوید. فرمود «یا بُنی لیست النّائحة الثّكلى مثلَ النّائحة المستأجرة»،[1] «ثكلی» یعنی مادر بچه مرده، «النّائحة المستأجرة» یعنی همین كسی كه اجیر می ‌كنند بیاید مدّاحی بكند، خب آن اجیر برای پول نوحه سرایی می‌كند این داغ دیده است. 🔹 داغ دیده بود! این برای متكلّم. مخاطب ها خب شما بالأخره جمال یوسفی را شما بیاورید در برابر در و دیوار هیچ كدامش نمی‌ تواند [آن را نشان بدهد] یك آینه بیاورید آینه یوسف را نشان بدهد، برای اینكه این لیاقت دارد. ممكن است بعضی از میزهای مقداری ظرافت داشته باشند و مختصری عكس یوسف را نشان بدهند؛ امّا تا آینه شفاف نباشد یوسف را نشان نمی‌ دهد! قلب همچنین آینه ‌ای بود. آن هم مثل «ثكلی» بود آن بود او هر چه گفت این گرفت؛ لذا تحوّل پیدا شد. در سوره مبارکه «ن» دارد كه برخی ها ﴿یكَادُ زَیتُهَا یضِی‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ﴾،[2] آیا در این پمپ بنزین ها نمی ‌گویند نمی ‌گویند استعامل دخانیات ممنوع است؟ یعنی همین‌كه شما اینجا كبریت بزنی آن [آتش] می ‌گیرد، بعضی ها همین ‌كه مختصری اشاره كردند كاملاً می‌ گیرد، چه رسد به اینكه شما بخواهید در پمپ بنزین شعله ‌ای را مشتعل كنی! این رابطه كه هم او گوینده قوی بود، هم این گیرنده قوی بود؛ هم او چیز خوب گفت، هم این چیز خوب شنید! [1]. عقد الفرید، ج1، ص326. [2]. سوره مبارکه نور، آیه35. 📚 دیدار جمعی از هنرمندان با حضرت استاد تاریخ: 1390/12/18 🆔 @a_javadiamoli_esra
💠 توحید ناب 🔹 کتاب صافی مرحوم فیض را كه نگاه می ‌كنید وقتی به ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[1] می ‌رسید می ‌بینید ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ را همین‌ طور عادی معنا می‌ كند، به آیه هفت و هشت «مجادله» می ‌رسید ﴿مَا یكُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾[2] او را همین‌ طور عادی تفسیر می ‌كند، چطور ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ شده كفر و «رابع ثلاثه» شده توحید ناب؟! «از شافعی نپرسید امثال این مسائل»،[3] این عرفا می ‌گویند این یعنی چه؟ چطور شد؟ ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ شده كفر محض، «رابع ثلاثه» شده ! این چه چیزی است؟ بیش از آن مقداری كه یك فقیه و اصولی از قاعده فراق و تجاوز و استصحاب درآورد، این عرفا حرف دارند كه «رابع ثلاثه» یعنی چه كه است، ﴿ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾ چیست كه كفر است؟! ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾، اما ﴿مَا یكُونُ مِن نَجْوَی ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ او اصلاً در عدد در نمی ‌آید، رقم‌ پذیر نیست. ما همان‌ طوری كه واحد لا بالعدد داریم، ثانی لا بالعدد داریم، ثالث لا بالعدد داریم، رابع لا بالعدد داریم، این در عین حال كه به ثانی واحد است ـ نه ثانی اثنین ـ او با هر كسی هست، ولی شما بخواهید بشمارید بیش از یك نفر كسی در اتاق نیست. دو نفر كه هستند او ثالث اثنین است، نه ثالث ثلاثه! او در رقم نمی ‌آید، او در انگشت اشاره نمی ‌آید، او اشاره را فرو گرفته و فرو برده، مُشیر را فرو گرفته و فرو برده، مشارع الیه را فرو گرفته، به چه كسی اشاره بكند؟ به چه چیزی اشاره بكند؟ بگوید او، او تحت اشاره شما در نمی‌آید تا بشود رابع اربعه، شما هر چی بشمارید سه نفر هستند، یعنی سه نفرند، هر چه جان بكنی سه نفرند. چهار نفری كه هستند، هر چه بشماری چهار نفرند؛ ولی او خامس اربعه است، نه خامس خمسه! خب چطور شد كه دفعتاً رابع ثلاثه شده ؟ این را می خواهد. اینكه از بالای دار می‌ گوید «از شافعی نپرسید امثال این مسائل» همین است. 🔹 یك ‌وقت است كسی شیادانه می ‌گوید «انا الحق»، خب آن چهارتا حكم یعنی چهارتا حكم فقهی دارد: نجاست دارد، ارتداد دارد، زنش طلاق دارد و میراثش فلان است، اما اگر این حرف را زد چه؟ شما كه گفتید داریم، فریقین هم نقل كردند که به طریق حَسَن، به طریق صحیح و به طریق موثق نقل شده كه «لِسَانَهُ الَّذِی یتَكَلَّمُ بِهِ»،[4] اگر با سه طریق شیعه و سنی نقل كردند، حالا اویس قرن گفت «أنا»، این كه مولوی می ‌گوید: الحق تو نگفتی و دم باده او گفت ٭٭٭ ‌ای خواجه منصور تو بر دار چرایی[5]‏ آخر تو را چرا دار زدند؟ خدا حق ندارد بگوید «أنا الحق»؟ خود ابن ‌عربی از فقها قدردانی می‌ كند؛ من حق‌ شناسی می ‌كنم كه اینها این علم را تحریم كردند، برای اینكه مگر این علم را می ‌شود همه جا گفت؟! منتها گفت اینها افراط نكنند، بالاخره یك راه بازی داشته باشد. در فتوحات از فقها حق ‌شناسی می ‌كند، چه اینكه همه حكمای ما گفتند. شما هم مستحضر باشید این درس را برای همه نمی‌ شود گفت، این حرف را برای همه نمی‌ شود گفت، ما وقتی كه فصوص شروع كردیم ورود ممنوع بود، حرام است، جدّی است! مگر می‌ شود هر حرفی را برای هر كسی زد؟ ایشان در فتوحات حق ‌شناسی می‌كند، قدردانی می‌ كند و می ‌گوید تعلیم این علم برای خیلی ها حرام است. خب آن كسی كه نتواند این حرف را بفهمد چطور شما می‌ خواهید این حرف را یادش بدهید؟ حرف این است كه خب تو را چرا دار زدند؟ مگر تو گفتی؟! آنكه گفت «لِسَانَهُ الَّذِی یتَكَلَّمُ بِهِ» او گفته «أنا»، مگر را قبول ندارید؟ اگر بود كه آن چهار حكم فقهی بر آن بار بود، اگر بود چرا دار می ‌زنید؟ یکی از پایین دار با او حرف می ‌زند، یكی از بالای دار با او حرف می ‌زند. می‌ گوید: حلّاج بر سر دار این نکته خوب سراید ٭٭٭ از شافعی نپرسید امثال این مسائل یكی از پایین دار می‌گوید: الحق تو نگفتی و دم باده او گفت ٭٭٭ ‌ای خواجه منصور تو بر دار چرایی تو را چرا دار زدند؟ این حرف ها حرام است. جدّاً تدریس این مسائل برای افرادی كه را پشت سر نگذاشتند و در وادی نرفتند و نتوانستند جمع سالم بكنند حرام است. [1] ـ سورهٴ مائده، آیه73. [2] ـ سورهٴ مجادله، آیه7. [3]. دیوان حافظ، غزل307؛ «حلّاج بر سر دار این نکته خوب سراید ٭٭٭ از شافعی نپرسید امثال این مسائل». [4]. الکافی(ط ـ اسلامی)، ج2، ص174. [5]. مولوی، دیوان شمس، غزل شماره2643. 📚 سخنرانی در همایش بزرگداشت حضرت آیت الله حسن زاده آملی تاریخ: 1390/03/18 🆔 @a_javadiamoli_esra