الحقیر!
معبر اروند... معبر مهران... محور شلمچه... آه!
انگار هنوز بوی خون،
خاک،
و باروت به مشام می رسد.
انگار هنوز یکی فریاد می زند:
حاجی! مهدی رو زدن...
و صدای یک انفجار، گوینده را پیش مهدی می برد؛)
انگار هنوز صدای دعای کمیل بچه ها و شهادت طلبی شان
نماز شب خواندن ها با چفیه روی سر که شناخته نشوند
نامه نوشتن های تازه دامادها به عروسشان
شکستن نفس های رزمنده ها با "چشم فرمانده"
صدای یازهرا ها
در گوش آسمان طنین انداز است..
الحقیر!
عصیناک... و نحن نرجوا عفوک...
گناه کردیم ولی...
با یه گلویِ بغض آلود،
گردنِ کج،
چشمای خیس،
کاسه ی خالی،
یه امید از ته دل،
زانو زده،
دردمند،
نگاهمون به دستاته!
میخوای ردمون کنی الآن؟
الحقیر!
گناه کردیم ولی... با یه گلویِ بغض آلود، گردنِ کج، چشمای خیس، کاسه ی خالی، یه امید از ته دل، زانو زده
هیهات!
ما ذلک الظن بک...
و لالمعروف من فضلک...
و لا مشبه لما عاملت به الموحدین؛
من برک و احسانک...
الحقیر!
هیهات! ما ذلک الظن بک... و لالمعروف من فضلک... و لا مشبه لما عاملت به الموحدین؛ من برک و احسانک...
ما دیدیم بزرگترای مجلس(همونا که خیلی دوسشون داشتی، همه کاراشون مثل خودت بود) اینطوری رفتار نمیکنن گفتیم شاید شومام اینطوری نکنی، نمی کنی دیگه نه؟...
اینطوری اصلا قبول نیست.
من فکر میکردم کاخ سفید حسینیه بشه ابوذر روحی قراره توش بخونه و بسیجیای ایران سینه بزنن!
اینطوری که دانشجوهای آمریکا پیش میرن که خودشون خودکفا شدن که...
🔸ابراهیم کاظمی مقدم🔸
مزاحالدین | @mezahoddin
انگار لقد عظم مصابی بک تو زیارت عاشورا میگه آنقدر از درد قتل تو مصیبت زده ام که به مصیبت های دیگم نمیتونم فکر کنم...