به گمانم امشب شمارا با خانوادهایتان تنها میگذارند...
از دلواپسیه های پری شبشان می گویند...
از اینکه چه کشیدن در این ساعت بی خبری
چه خواستن از خدا....
آری خواهند گفت
از پدرانه هایی که قرار بود درحقشان کنید
از قول قرارهایتان... از بی وفایی که درمرام منشتان نبود...
میگویند از فراقها،هجرانها،دلتنگی ها...:)
میگویند؛ میگویند...
و برای اخرین بار در آغوشتان میگرند تا ابد
جایتان درقلبشان محکم ترشود
اما سه ساله شهید رحمتی را نمی دانم
شاید کنجی زانوهای خود را بغل کرده
زیر خرابه بی پدری گریه میکند...
شاید پدر شبانه به سراغش رفته تا آرامش کند
شاید...
هرچه هست باشد
اما
[ بازهم
سه ساله...
پدرشهید...
ونیمه شب...]