شیخ عطار گوید؛
.. و بایزید گفت:
به سینه ی ما آواز دادند که ای بایزید، خزائن ما از طاعت مقبول وخدمت پسندیده پر است، اگر مارا خواهی چیزی آر که ما را نبوَد.
گفتم: خداوندا آن چه بوَد که تو را نبوَد؟
گفت: بیچارگی و عجز و نیاز و خواری و مسکینی و شکستگی.
خانمی که حجاب قبول کردی با همه سختیاش!
دیگ وقتی سوار اتوبوس... میشی غر نزن از گرما زیادی که داری تحمل میکنی!
که یکی دیگ برنگرده بگه... منم خودم اینقدر بپوشونم گرمم میشه!
الحقیر!
انسان هرچه عمیق تر آرام تر متواضع تر...:) _جآن...:) 🫀
چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان/
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح، کشتیبان
موقعیت: وقتی ذهنت درگیر ولی امتحان داری:
صد بار یه خط و میخونی، به اخرش که میرسی، میفهمی هیچی نفهمیدی برمیگردی از اول می خونی و باز هم....!
#شب_امتحان
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم
بر در پیر خرابات نهم روی نیاز
تا باین طایفه محرم شوم اما نشدم
هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم
تا به اسماء معلَم شوم اما نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق
رسته از کوثر و زمزم شوم اما نشدم
فارغ از خویشتن و واله رخسار حبیب
همچنان روح مجسم شوم اما نشدم
سر و پا گوش شوم پای بسر هوش شوم
کز دم گرم تو ملهَم شوم اما نشدم
از صفا راه بیابم بسوی دار فنا
در وفا یار مسلّم شوم اما نشدم
خواستم بر کنم از کعبه ی دل هرچه بت است
تا بر دوست مکرم شوم اما نشدم
آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم...
الحقیر!
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم بی خبر از همه عالم شوم اما نشدم بر در پیر خرابات نهم روی نیاز تا باین
چقدر درد داشت این شعر امام:)
الحقیر!
یکی از قشنگیای ماه رمضون اینکه تقریبا همه نمازای یومیه به جماعت حاجی بابا خونده میشه! بعد از هرنماز
- بزرگ که شدم فهمیدم خانه امان با خانه های دیگر فرق دارد !
هرچه نداشتیم،کتاب زیاد داشتیم . .
فهمیدم پدرم زیاد میداند !
بچه آخوند ها خاطرات مشترکی دارند ، از پیچیدن عمامه پدرشان و بازی کردن زیر سایهی آن به وقت پیچیدن ، از دست کردن تو جیب گودِ قبایشان و صدای آشنای پدرها از بلندگوی منبر ها که خندهی ریزی مینشاند روی لبشان (: