بعد میگه...
و یعلم ما جرحتم بالنهار ...
میدونم که تو روز چقدر به خودت زخم زدی،
شبو آفریدم تا شاید بین اینهمه مشغله هات، یکم منو یاد کنی...
باور کن، فقط من مرهم زخم هاتم...
بذکر الله تطمئن القلوب...
ولی خدا نکنه...
انقدر به یادش نباشیم،
تا روز قیامت، تا روزِ ثم ردوا الی الله مولاهم الحق،
شرمندش بشیم...
ناشکر، خائن، مذنب، همه چی...
چرا هنوز نگهمون داشتی؟ به چه دردت میخوریم؟ چرا انقدر لطف میکنی بهمون؟
باشه باشه. تو حنانی، از مادر مهربون تر،
پس میشه بغلم کنی؟
دوست دارم توت غرق شم خدا.
انقدر محکم زمین خوردم که عصب هام از بین رفته،
عمق فاجعه رو نمی فهمم!
فقط می فهمم زمین خوردم،
تو که داری میبینی منو، میشه بهم نگی چیشده، فقط دستمو بگیری؟
خدا همه چی داره، حتی عبادت کردن بنده ها، زیادشم داره!
تنها چیزی که خدا نداره فقره!
میخوای عزیز شی، فقیر بیا پیش خدا...