الحقیر!
-دستوپاگُمکردهیِشوقِتماشایِتواَم🤍'
-خاکِکویَتزِسَرَمبُردهَوایِدِگران🌘'
الحقیر!
دلتنگی که از حد خودش بگذرد، دل که بیتاب شود، ذهن خیال میکند، تصویر میسازد.. انگار که نشستهای گو
تازه برگشتم
ولی
دلتنگ تر...
بیچاره تر...:)
چقدر این ابیات دردناکه
دختر بدرالدجی امشب سه جا دارد عزا
گاه می گوید پدر گاهی حسن گاهی رضا..
حال پیراهن سیاه خوب نیست..!!
تمام شد؛ مثل هر سال
مثل هر محرم و
مثل هر صفر
حال پیراهن سیاه خوب نیست.
و حال من!
انگاری داریم هم را ؛ از دست می دهیم
می دانی؛
باید به روضه خوان ها یاد می دادند
یاد می دانند که؛ آخر صفر
روضه وداع با لباسهای سیاه را می خواندند
باید به هیئتها..
یاد می دادند خداحافظی از لباس عزای تو را
مثل اول محرم
که می آئیم و از صاحب عزا
اجازه می گیریم، تا دو ماه کنار هم باشیم.
حال پیراهن سیاه خوب نیست.
و حال من!
انگاری داریم هم را از دست می دهیم
من عادت نمی کنم...
هیچوقت.
عادت به این خوب نیست
اینکه همینطوری از هم فاصله بگیریم.
ناسلامتی خودش به هم عادتمان داده!
خداحافظی یکهویی اش خوب نیست.
اما این دوشب می خواهیم
روضه خداحافظی بگیریم.
دو تایی
من و لباس عزای تو
تا پس فردا....
تا از هم دل بِکَنیم..
آرام.
آرام.
حال پیراهن سیاه خوب نیست.
و حال من.
انگاری داریم هم را ؛ از دست می دهیم.
#روضههای_کاغذی