میگویم: کاش جسم داشتی
کاش جسم بودی
اینگونه شاید میتوانستم با بغل کردنت، قدری غلیان عواطف درونم را آرام کنم...
کاش جسم بودی،
اینگونه شاید میتوانستم با بوسیدنت
قدری عطش عشق را فروکش سازم...
لیک نه!
تو مبرایی، تو همینگونه زیبایی! همینگونه مجرد، بی نقص، بی ماده، بی بدیل...
اگر تو به راحتی دست یافتنی بودی مخلوقاتت در آتش هجرانت نمیسوختند تا بزرگ شوند، از ماده قطع تعلق کنند و از برزخ هم قطع تعلق کنند و از حجب نورانی دیگر بگذرند تا به تو برسند!
تو در اوج کبریای خویش، استوار، بر عرش خویش تکیه ی فرمانروایی داده ای و مملکت خویش را با عشق سوی خوشی و سعادت رهنمون می شوی!
به راستی چه بیچاره ست او که از تو فرار میکند... به کجا می رود؟ کجا غیر از مملکت تو یا بهتر از مملکت تو وجود دارد که سعی دارد به آن برسد؟ و بیچاره ما مدعیان که دل نداده ایم تا به سویت حرکت کنیم... بیچاره ما مدعیان...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است...
مناجاتی زیبا از خواجه عبدالله انصاری:
بارالها؛
از كوی تو بيرون نشود پای خيالم
نكند فرق به حالم
که برانی
چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاكم بكشانی
نه من آنم كه برنجم
نه تو آنی كه برانی...
نه من آنم كه ز فيض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی كه گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جايی
پشت ديوار نشينم چو گدا بر سر راهی
كس به غير از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز كن در كه جز اين خانه مرا نيست پناهی...
آمین
همونجا که سید علی قاضی تو کتاب کهکشان نیستی میگن :
روز و شب در آرزویِ محبوس در سینهام میسوختم و در هر فراغتی که برایم ممکن میشد دورکعت نماز میخواندم ؛ دست به سوی آسمان بلند میکردم و فراهم شدن سفر به نجف را از خداوند میخواستم ..
دقیقا همونجا :)
هدایت شده از • | سیودو | فیاض •
ای که با یک سنگ کوچک
خاطرت گِل میشود،
مشکل از اطفال شیطــان نیست،
دریا نیستی!
#شاه_بیت
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو درست کردم
برای وقتایی که دلم تنگ میشه:)
آقایرئوف
در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم همسایگی خداست. روحم دردهای شفاگرفته است.
دلم را برهنه بر دست گرفته ام و روبه روی تو نماز شده ام. قبله را جز سوی نگاه تو نمیدانم پاسخ سؤالهای آغشته به رنج را جز صدای آینه زار خانه ات نمیدانم.
پاییزی که چهار فصل غزلهای من است در زیارت رحیمانه تو به هم میریزد. برگهایی که در من فرو ریخته اند، در کنار تو به شاخساران خویش بر میگردند. تو مرا بشکوفان. تو مرا جواب باش. تو مرا در باران بهبود زندگانی حل کن.
من به اعجاز اجدادی تو سخت پابندم.
من به رنگ آسمان قصرت اعتقاد دارم.
به گنجشکهای زیارتگاه تو مؤمنم.
دل خوشی مناند، جادههایی که به بادیه شرق میرسند.
آدمیزاد
🔗 @usddrr313
الحقیر!
اینو درست کردم برای وقتایی که دلم تنگ میشه:) آقایرئوف در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم
دقیقا برای همین لحظه درستش کردم🥲