eitaa logo
الحقیر!
204 دنبال‌کننده
431 عکس
237 ویدیو
3 فایل
[انّک کادحٌ الیٰ ربّک کَدحاً کَدحاً کَدحاً فَمُلاقیه] [کلمات بهم پیوسته مغز دو موجود به نام انسان ] ( مثنی مونث عاشق✨🕊) پلی لیست مداحی: https://eitaa.com/playlist_madahi
مشاهده در ایتا
دانلود
5.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینو درست کردم برای وقتایی که دلم تنگ می‌شه:) آقای‌رئوف در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم همسایگی خداست. روحم درد‌های شفاگرفته است. دلم را برهنه بر دست گرفته ام و روبه روی تو نماز شده ام. قبله را جز سوی نگاه تو نمی‌دانم پاسخ سؤال‌های آغشته به رنج را جز صدای آینه زار خانه ات نمی‌دانم. پاییزی که چهار فصل غزل‌های من است در زیارت رحیمانه تو به هم می‌ریزد. برگ‌هایی که در من فرو ریخته اند، در کنار تو به شاخساران خویش بر می‌گردند. تو مرا بشکوفان. تو مرا جواب باش. تو مرا در باران بهبود زندگانی حل کن. من به اعجاز اجدادی تو سخت پابندم. من به رنگ آسمان قصرت اعتقاد دارم. به گنجشک‌های زیارتگاه تو مؤمنم. دل خوشی من‌اند، جاده‌هایی که به بادیه شرق می‌رسند. آدمیزاد 🔗 @usddrr313
الحقیر!
اینو درست کردم برای وقتایی که دلم تنگ می‌شه:) آقای‌رئوف در کنار تو نامم سلامت است، سعادت است. دلم
تو کمان کشیده و در کمین که زنی به تیرم و من غمین همه ی غمم بود از همین که خدا نکرده خطا کنی :)
یکی از عللِ این‌که گفته‌اند را هم از خدا بخواهید، این است که به حقارت و تهیدستی خودمان توجّه پیدا کنیم. اگر خدای متعال کمک نكند، همان بندِ کفش هم به دست ما نخواهد رسید. شاید در راه جیبتان را زدند یا پولتان گم شد و یا مغازه بسته بود و یا حادثه‌ای پیش آمد. بنابراین، هر چیز را از بخواهید؛ حتّی بند کفش را، حتّی کوچکترین اشیا را و حتّی قوت روزانه خود را... بگذارید این منِ دروغینِ عظمت یافته در سینه ما - که میگوییم «من» و خیال میکنیم مجمع نیروها ما هستیم - بشکند. این «من» انسانها را بیچاره میکند... :)🍃 💚
میگُفت : ها باید انقدر با مهربون باشَن، که همه ی دُختراا، دلشون بِخواد با ازدواج کنن...♥️
در وصف تو بسیار سرودیم و ندیدی یک عمر غزل خوان تو بودبم و ندیدی:)
آیت‌الله مجتهدی تهرانی میگفتن : گاهـی انسـان بايد بنشـيند با نفـس خود حساب كتاب كند.🧮 پدر ما را اين نفس در مى آورد. به نفس خود بگوييد: تا كى؟! چقـدر؟ بس است ديگـر! به فكرِ خودت باش..
در مسجد و میخانه خیالت اگر آید محراب و کمانچه ز دوابروی تو سازم
گرخلوت مارا شبی از رخ بفروزی چون صبح بر آفاق جهان سر بفرازم
حافظ غم دل با که بگویم که درین دور جز جام نشاید که بود محرم رازم:)))
آدمک محبوب من- این چندمین نامه‌ایست که برایت مینویسم و در گوشه‌ای دور از چشمت به خاک میسپارمش. خودم را میشود کاری کرد اما کلمات را که نمیتوانم در وجودم‌ نگه دارم. آنها از من جوان ترند به این‌سو آن‌‌سو میجهند از دست هایم روانه میشوندُ روی کاغذ ها مکتوب. از تو میگویند از قلب سرشار از مهرت از اعجاز کلماتی که به کار میگیری و قلب ها ویران میکنی و از نو میسازی در میانِ نفس هایی که میکشی و لبخند هایی که میزنی هرگز از یادت مبر هست و خواهد بود چشم هایی که با دیدن شادی‌ات غرق جنونِ زیستن ها شود.
روزمعلم، از کنار گل فروشی ها که رد می شدم، صف های طولانی ای بود که انسان را به یاد صبح های جمعه، سر صف نان بربری می انداخت! ابتدا خوشحال شدم اما... از میراث "تکریم استادِ" علماء قِدم، تنها هدیه ی روز معلم و بیت شعرهایی نظیر شمع شدی شعله شدی ... مانده است! و در رفتار، جدل های دانش اموز و معلم، شوخی های دون شان او، صحبت های سر کلاس، گستاخی های مکرر و ... گویای نسیانِ ادب و تکریم معلم است... تابدانجا که اگر در برخی مدارس کسی برای آمدن معلم برخیزد، اُمُل و خودشیرین است!!! کاش کسی بود و به جای درس خواندن محض، کمی به فرزندان این سرزمین ادب زندگی را می آموخت و می آموخت که برکتِ همان درس خواندنت به رعایت احترام در برابر علم و عالم و معلم است...