eitaa logo
الحقیر!
168 دنبال‌کننده
387 عکس
208 ویدیو
2 فایل
[انّک کادحٌ الیٰ ربّک کَدحاً کَدحاً کَدحاً فَمُلاقیه] [کلمات بهم پیوسته مغز دو موجود به نام انسان ] ( مثنی مونث طلبه✨🕊)
مشاهده در ایتا
دانلود
تا به حال به آدم هایی که در زندگی ات هستند دقت کرده ای ؟ یادت باشه حضور هیچ کس در زندگی تو بی دلیل نیست ! این حرف را پدرم امروز زد. مثل تمام جملاتش زیبا و تامل بر انگیز بود. دیروز بود ک دور استاد بزرگوارمان جمع شده بودیم و می خندیدیم بی آنکه دریابیم لحظات را چقدر زیبا بود خنده های استاد شاگردی:) چقدر زیبا، دل انگیز بود نصیحت های مادرانه اش:) فهمیدم پدر درست می گفت ک وجود هیچکس بی دلیل نیست من متوجه شدم اگر می خواهی خود را بشناسی و از حال و هوای درونت با خبر شوی ببین چه کسانی در زندگی ات حضور دارند ! آدم هایی که با آن ها روبه رو می شوی آیینه ای هستند برای ما..
+سعی کنید با نامحرمان تماس نداشته باشید، چه زن چه مرد! -آقا مگر مرد هم نامحرم می شود؟ + بله، هرکس با خدا انس نداشته باشد، نامحرم است... (علامه حسن زاده آملی)
اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى، و نيز اول باطل را بشناس تا هر كه را كه به سوى آن گام نهاد بازشـناسى. |مولا‌امیرالمومنین(ع)|
الحقیر!
دلم یک کربلا می خواهد... بغض هایم را گذاشته ام بین الحرمین بشکنم. درددل هایم را گذاشته ام برای امام حسین بگویم نگاهم را کنار گذاشته ام برای دیدن شش گوشه. کم تر صحبت می کنم، می ترسم آنجا برای حسین حسین گفتن کم بیاورم. من که ندیده ام. من که نرفته ام... می گویند بین الحرمین عحب صفایی دارد... میگویند هوایش عطر بهشتی دارد می گویندو می گویند خسته ام از این می گویند ها دلم یک نقل قول از خودم دروصف کربلا می خواهد...:) 💔
"برای ما طلبه ‌ها این كار یک ادب دینی است... مُهری كنارِ اتاق مطالعهٔ ما باشد هر وقت مطالعه‌مان تمام شد یک سجده شكر كنیم✨، بعد بیاییم بیرون... این‌ها را جزء برنامه ‌ها بدانیم✅" -آیت‌الله‌‌جوادی‌آملی
الهی! اگر این شهر پر از خستگی عشقی ز تو می داشت، دگر خسته نبود...
ـ ـــ ماھِ صد انجمن اين‌جاست؛ خدا می‌داند آفتاب حسن اين‌جاست؛ خدا می‌داند ◡◡ !
ماه گفتم، تو آمدی یادم.
الحقیر!
ماه گفتم، تو آمدی یادم.
بی یاد تو آرامم نیست:)
آرامش این قلب ناآرام سلام... امان از غبار راهگذر شما که یادگاری گرفته ام آن را از نسیم صبا ز برای خود. با آن سخن میگویم شاید که راز راه شما فاش شود و دل را روانه کنم به سوی سرزمینی که نگاهی گذرا به آن کرده اید و هزاران بار آرزو کنم بودن شکوفه ای بر درخت را از برای گرفتن نگاه شما. در حق وفای ما با نبودتان جفا کرده اید اما گویی تقدیر این است که من باشم و شما نباشید و جفای شما را به وفای دیگران هزاران بار خوش تر به جان برم و مهرتان را گران خرم. فقدان های بزرگ همیشه یادآور زنگ خطر هستند. زنگ خطرِ نبودن ها ما را وادار به یافتن برای بودن ها می‌کند. هنگامی که تاریکی فقدان نور است به دنبال نور میگردیم برای بودنش و حالا ظلماتِ زندگی ام عمیق و نور در آن کمرنگ شده. فقدان نبودتان عمیق و بودنتان معمایی شده حل نشدنی چرا که من بی حرکت کیش و مات شده ام. فقدان احساس نشدن وجود ، مرا وادار به ترک کردن می‌کند. شبی امیدوار به بودنتان و شبی ناامید از برای به آغوش کشیدنتان میشوم اما نسیم امید معبود ناامیدی از نیامدن محبوب را می‌برد. تصدقتان شوم ، هنگامی که در بازار نومیدی قدم می‌نهم چشمانم گرد میشود از خریدن ها و فروختن ها... گویی امروز که در پس کوچه ای نگاهی نومید را دیدم دریافتم که امید داشتن گنجیست بزرگ در نداری هایم. من شما را ندارم اما امید آمدنتان را چرا کاش که دلِ جسورتان رحمی بکند به من و قبل از به دار آویختن دل با طناب بغض ، سر برسید و نگهدارید حکم محکوم شده به اعدام توسط قاضی به جرم عشق را.
🤌🏻🥲
کهکشان نیستی_👌✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌« قصه جریحه دار شد آن طرف پیاده رو عقل صدا زد که بمان عشق صدا زد که برو »
یه جایی پیغمبر خدا، به خدا میگه: فَدَعا رَبُّه انی مغلوب یعنی من مغلوب شدم، من خسته شدم..:) فَانتَصِر از دست اینها نجاتم بده، من تنهام... خدام یه همچین چیزی به بنده هاش میگه وَاصبر لِحُکمِ رَبِّکَ فَاِنَّکَ بِ اَعیُنِنا یعنی صبرکن، آروم باش... که در محافظت کامل ما قرار داری:*)
هدایت شده از عارفانه
به اخمت خستگی در می‌رود، لبخند لازم نیست...
به نام خدای قطرات باران... صدای قدم های باران در کوچه های قلبم طنین می‌اندازند نفس هایم به شماره افتاده حس عجیبی در شریان‌های ولوله برپا کرده است. من در تکاپوی عشق به سمت جاده های بهار میتازند اما هنوز کمی حسرت هایم در سرزمین زمستان باقی مانده است. باران نگاه تو همیشه بر کاسه های چشم من میبارد. بغض هایی که خواسته و ناخواسته در لحظات دلواپسی فروخورده شدند. نفس هایی که می خواستند گرمابخش دستان تو باشند، به ریسمان سرد بی کسی گره خوردند و از دیار فراموشی سر درآوردند. و حالا من ماندمو یک چمدان از حرفهایی که در لابلای گذرزمان خاک می خوردند و منتظر است. منتظر لحظه گوش دادن. منتظر لحظه ای که دیگر گفت ها ترسناک به نظر نمی رسند برای دلهای عاشقی که عاجزانه در جستجوی کلید خوشبختی خود را هلاک می کند. باران نوازشگر من به دیدنم بیا و آغوش خیس چتر هایت را برایم مهیا کن؛ بگذار ناودان خاطراتم همیشه از موسیقی شرشر احساسات لبریز باشد و چاله های خیابان عمرم در گل ولای حسرت جا خوش نکند. اما من منتظر معجزه باران می مانم...:)
درب ورود نمایشگاه کتاب تهران:)
میدونید، هنوز باورم نمیشه که نیستیدپیشمون:)))
هدایت شده از عارفانه
اگر نمایشگاه کتاب نمی‌تونید برید، حسرت نخورید، می‌خواستید برید يک سری کتاب بخرید که نخونید. خب الان همون کتابایی که قبلا خریدید و نخوندید رو نخونید😁 @Arefane
😂😂😂
دل من در هوس روی تو ای مونس جان خاک راهیست که در دست نسیم افتادست:)
وقتی میگیم پدر، یعنی فرق بین بچه‌هاش نمیذاره!❤️