لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
از فراقت چشم هایم غرق باران می شود
عاشق هجران کشیده زود گریان می شود
درد غفلت یک طرف، درد جدایی یک طرف
مشکلاتم یک به یک دارد فراوان می شود
از خودم ناراضی ام از بس که دنیایی شدم
دل اگر شد جای غیر از یار، ویران می شود
داروی این درد بی درمان فقط در دست توست
درد من با بوسه بر پای تو درمان می شود
یابن الزهرا چاره ای کن مرگ دارد می رسد
آفتاب روی تو پس کی نمایان می شود؟
خوش به حال نوکری که پاک و بی آلایش است
این چنین شخصی در آغوش تو مهمان می شود
مرحوم آیتاللّه مرعشی نجفی بارها برای طلاب میفرمودند : علّت آمدن من به قم این بود که پدرم چهل شب در حرم امیرالمومنین بیتوته کرد که آن حضرت را ببیند . پس شبی در حالت مکاشفه حضرتعلیع را مشاهده کرد که به ایشان فرمود : سید محمود چه میخواهی؟ عرض میکند : میخواهم بدانم قبر حضرتزهرا"س" کجاست تا آن را زیارت کنم . حضرت فرموده بودند : من که نمیتوانم برخلاف وصیت آن حضرت قبر او را معلوم کنم . عرض میکند : پس من هنگام زیارت چه کنم ؟ حضرت فرموده بودند : خداوند متعال حضرتفاطمه"س" را به فاطمه معصومه"س" عنایت فرمودهاند پس هرکس که بخواهد به زیارت حضرتزهرا"س" نائل شود به زیارت حضرت فاطمه معصومه"س" برود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتنفسک بحبا...:)
ساعت از نیمه شب گذشته است و ندایی در گوشم ، نوشتن تو را فریاد می زند.
در این لحظه،دلتنگی،تمام.وجودم را به تصاحب در آورده و به تماشای سیاهی شب نشسته ام که برایم یاداور چشمانت است.
همان چشمانی که بار درخشش بی همتایش، تاریکی دلم را در آغوش گرفت و به ان رنگ و رویی تازه بخشید.
ریشه های فقدانتان هر روز مستحکم تر از قبل می شوند.
ماه من!
کاش تاریکی بی انتهای شب، به تو ختم می شد و می توانستم به انگشتانم قول لمس کردنت را بدهم.
حسرت آغوشت در نقطه به نقطه وجودم ریشه دوانده و همچون موریانه ای قلبم را
می خورد.
من چگونه توانم نبودت را تاب بیاورم؟:)
اردی بهشت - ۱۴۰۲
- در پی شما تا رسیدن به خود خدا
#آدمیزاد
آقای رئوف
عالیجناب لبخندهای موجه
فواره ی طلایی باغ خدا
حرمت و نمک سفره ها
ایستگاه آخر قطار درماندگی
پدر جد تمام ما بی پناهان
موسی بن جعفر
ضامن اهو
تصدقتان.تولدتان مبارک🌚✨
رٵفتش ملموس است؛
نمی گذارد تنها بمانی
تو فقط دستت را از دست او نکِش!
اگر کشیدی، دوباره بگیر...
.
خواستم شروع کنم به نوشتن برایت ،
آن هم با رعایت فلان تکنیک و بهمان قاعده !
نوشتم هم . . کمی نوشتم !
ولی تو امامِ بیقاعدههایی ، امامِ بی سروپاهایی چون من که تهِ تکنیکشان این است وقتی چشمشان به گنبدت میخورد بی هیچ مقدمهای بگویند : الهی دورت بگردم آقا !
مرا چه ، به با قاعده نوشتن و گفتن !
آنهم از تو . .
تویی که هر بار مرا بیحساب و کتاب دعوت کردی بیایم کنارت و هربار بیحساب و کتابتر زندگیام را روبراه کردی برایم