فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-غریبامامِصادقه . .🖤
#حاج_مهدی_رسولی
فرموده ست: و بالوالدین احسانا
انجام حوائج والدین بعد از ابراز، ادای حقوق است...
و انجام حوائج والدین قبل از ابراز، احسان است...
از بدیهای شهرنشینی اینه که چاه آب نداره تا به تقلید از آقامون علی (ع) بریم درددل کنیم باهاش:)
حسن اقای دهلوی میگن ک
بیتاب شدن؛ دم نزدن؛... عادتم این است
با خونِ جگر ساختهام؛ قسمتم این است
جان میدهم از گریه اگر نام تو آید
عمریست که رسم دلِ کمطاقتم این است!
بعد از تو به تصویر تو خو کرده نگاهم
بیچارهام آنقدر که همصحبتم این است!
جون درِّ یتیمی که رها در دلِ دریاست
تنها شدهام؛ گوشهای از غربتم این است
میمیرم از این غم که در آغوش تو ای دوست
یکبار نشد گریه کنم؛ حسرتم این است.
«او» را منتظر شدم؛ به هنگام غروب و قهر خورشید، به چایهای عصر جمعه، به عطر شکوفههای بهار، او را در باران و به تنهایی منتظر شدم. او را منتظر شدم، در سحر شدن شبهای سیه؛ به هنگام جوانهی خندهای پس از سوختن، در تاریکی و نور، خنده و گریه، سرما و گرما، شب و روز، آفتابی و بارانی، طلوع و غروب، عید و عزا، او را در همه حال منتظر بودم. اما او تنها، به «خیالم» سر زد.
#آدمیزاد
استاد پناهیان میگن:
یه #آهخوب میکشی برنامه ها تغییر میکنه به نفع شما
یه #آهبد میکشی برنامه تغییر میکنه علیه شما
آه خوب چیه؟
آه کاش بیشتر رو خدا حساب کرده بودم هیچکی غیر از خدا برای من نمیمونه
آه بد چیه؟
آه ماهم که عمرمون رو از دست دادیم
#حسرت خوردی؟؟
میفرماید که : " تو باید از نظر ایمان برسی به جایی که اصلا تاسف نخوری ، #تاسفنداریم "
حتما گوش کنید این سخنرانی رو تا مقدراتمون با کارها و حرف هامون به ضرر خودمون تغییر نکنه🌱
در وفاداری ندیدم هیچکس را مثل تو
ای غم، از حالِ دلم یکلحظه غافل نیستی!
#فاضل_نظری
هدایت شده از علیرضا پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ویژگیهای منحصر بهفرد دختران از نگاه امام صادق(ع)
💐 ولادت حضرت معصومه(س) و روز دختر مبارک
👈متن کلیپ + صوت:
📎 panahian.ir/post/5208
#تصویری
@Panahian_ir
قم عزیزم...:)
زیر باران، ای معصومه آسمانی،دروازه های عشق و آرزویم را تنها به روی تو گشاده ام.
تنهای تنها، به روی تو.
وقتی گذشته از همه زندگی، از همه هست و نیست،از تمامِ بودنها و نبودنها و زنان و مردان و دنیایشان،خسته و رهیده از همه، نگاه در نگاهِ کبوترهای عاشقِ حرمت می دوزم؛چنان رها می شوم و از «من»ها خارج که در «صحنِ آراسته به چراغ و آب و آیینه ات» غرق می شوم.
و آهسته از مرز حرفهای مکرر زندگانی ام، حس می کنم؛«بر آستان جانان، گر سر توان نهادن»«گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد».
امشب ، شب میلاد توست و من به یاد و آرزوی لحظه های شیرینِ با تو بودن،
باز غرق می شوم.برایت حرفها دارم.
اما وقتی صدای نقاره ها را می شنوم، که از بلندای مناره های سپید، دریچه ای به وسعت تمام عالم در قلبم باز می کنند؛
باز هستی ام را گم می کنم
میان همه تبریک های روز دختر از خود بپرس، تو که مخاطب این تبریک ها قرار گرفتی، چقدر وظایف دخترانگیت رو انجام دادی؟!
روز دختر روز دختر شد، نه برای تبریک، برای تکریم!!
برای اینکه جامعه و خود دختران بدانند چه گوهر های ارزشمندی هستند، و چگونه باید از وجود گوهرگونه خود "محافظت" یا "استفاده" کنند. هدفی که اکنون میان بسیاری از تبریک ها گم است...
تبریک میگویند اما نمی دانند دختر چه نیاز هایی دارد، چه رفتار هایی دارد و باید با او داشته باشند!
تبریک میگویند در حالیکه دختر نمیداند کیست یا باید چه و چگونه باشد...
بهتر است کمی تغییر رویه بدهیم:))
عاشق در لغت!
عشق کلمهای عربیست
و برای توضیح در کتاب لغت "المحیط و المحکم الاعظم" آمده که
[العشق: عُجب المُحِب بالمحبوب]
عُجْبْ یعنی خودبینی
و عجب المحب بالمحبوب یعنی، محب محبوب را تماما برای خود میبیند و هروقت کسی شخصی را تماما برای خود دید،عاشق شده!
مرحله ی اول عشق چنین است،
بلکه حداقل آن.
چون گام را به مراتب بالا بگذاری،
عاشق، ذوب در معشوق می شود و از او هیچ باقی نمی ماند، تا به وحدت برسند و هیچ حائلی میان آن دو نباشد.
این حال را فنا گویند
و چه خوش است فنای فی الله!..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش این قلب ناآرام سلام...!
اکنون که در حال نوشتن هستم نسیمی ملایم از آرامش را در لا به لای گیسوان آشفته ی قلب حس میکنم و به احترام شما باز هم قلم قیام کرده و کلمات را به صف کرده ام ، کار همیشگی ما همین است...!
هنگامی که بانوی بزرگ شب دورهمی بر پا میکند من و آشفته بازاری که در این تنِ روح جای گرفته مهمانی را بر میگزینیم...
نام شما را که بر میان میاورم کلمات بی اختیار به هوای بوسه بر دستانِ محکمِ آغشته بر نگاه پر حسرت من خم میشوند ، آنگاه است که با چکیدن احساس از آن ها آوازه ی طبلی بلند از رسوایی من بر زبان ها می افتد.
چندی پیش دامن چین خورده ی دریای واقعیت را به چَشم هدیه کردم که با تکان دادن خود امواجش را راهی تنِ ساحلِ افکار کرد و دادِ کودکان خیال را در آورد!
امواجی از واقعیت نبودتان بر تن بی جانِ زخمیِ رویایی از بودنتان.
میدانم که شما هم در گوشه ای از این جهان کوله بار خاطرات را به دوش میکشید و در جاده ی غم با قدومی خسته قدم میگذارید.
تصدقتان ، اکنون که موجبات بر کاغذ کشیدنِ جوهر خشک شده ی زبان فراهم گشته ، خود را ملامت کرده از اینکه چرا قدر ملاحتِ غم کلمات به زبان نیاورده را ندانسته ام!
این اندک کلمات را در کنار هم گرد آورده ام تا ترسیمی کوتاه از گردی صورتتان که زیبایی اش همچون دایره ای گرد بی نهایت است بگویم اما امان از گردی ای که مثلث عشق را لرزاند و مرا از طولی به عرض مستطیلی خواباند.
بوی عید می آید ، سخن را جمع میکنم که مبادا بوی ماتمِ این کلمات مشامتان را بیازارد.