#خاطره1934
سلام خانوما چند شب پیش توی ماشین منتظر خواهرم بودیم ک یکدفعه دیدم هز داخل یه ماشین مدل بالا یک نفر پیاده شد رفت داخل یک مغازه اول فکر کردم بچه س هیکلش درشته بعد دیدم نه یه خانومه موهاشو مرتب دورش ریخته و روسری کلا نداره 😱😱😱
حتی روی شونش هم نبود کلا ...
یک مانتو کوتاه جلو باز و شلوار تنگ هم پوشیده بود...ساعت حدود 10 شب بود یک آقا هم داخل ماشینش بود...من هم چون کمی دوربودم از داخل ماشین بلندبلند گفتم خانم روسریتو سرتو کن خجالت نمیکشی هر چیزی حدی داره و خلاصه از این حرفا...محل نزاشتن حس کردم صدام نمیرسه بعدش دیدم یک آقای دیگ برگشت سمتم نگاه کرد فهمیدم صدام رسیده😬😬
خواهرم اینا اومدن شوهرخواهرم با خنده گفت انگار داد و بیداد میکردید 😂😂 فهمیدم پس کاملا صدام رسیده😅😅😅
فکر کنم از این هنجارشکن ها بودن...
برا اون مغازه و آدمای دور و برشم واقعا متاسفم اصلا انگار نه انگار...
ولی در آخر گفتم چه جسارت و شجاعتی دارن اینجور کارها جسارت میخاد واقعا اونا در جهت باطل چه جسارتی دارند ولی ماها در جهت حق هم ترسو هستیم...😔😔😔
پلاک ماشینشو برداشتم مال شهر ما نبود و دادم دوستام پیگیری کنن💪💪💪
خواهرم و شوهرخواهرم تا فرداش میخندیدن😂😂😂😂