آرشیو...
خاطرات نظامی من... جلسه بعدی مصاحبه سیاسی بود... مصاحبه عقیدتی را خوب پاسخ داده بودم، ولی مصاحبه س
خاطرات نظامی من...
برادر گزینش گفت: یکی دو هفته دیگه، زنگ بزن!
فکر کنم رفتم تو فاز تحقیقات محلی!
این را از آنجا می گویم که، یک روز که از خانه خارج شدم، یکی داشت با یکی از خانم های همسایه حرف می زد، که همسایه گفت: آقا خودشه، بنده خدا، سریع خداحافظی کرد و رفت!
بار دوم وارد کوچه که شدم یکی داشت با ممد حرف می زد که ممد گفت: غلامرضا می خوای پاسدار بشی؟
مامور گزینش، از ما دور شد!
و اما محمد عذاب محل و مسجد بود!
معلومنبود چه لقمه ای خورده بود که حقد و عناد عجیبی با مسجدی ها داشت
یک سال شب احیا، تو تاریکی که همه قران سرگرفته بودند! مهر پرتاب می کرد که می خورد تو سر مومنین!
طرف توی اون حالش داد می زد آخ، و می افتاد!
مردم که فکر کرده بودند، برای دعا غش کرده، می آوردنش بیرون که می دیدند، از سرش خون می یاد!
یواش یواش تعداد مجروحین زیاد شد و همه فهمیدند، خطر همه را تهدید می کند! بنده خدا ها، قرآن ها را از روی سر برداشته و پشت کتاب خدا حفاظ گرفتند!
فرداش خودش تو محل جار زد که من مسجد را به هم ریختم!
یه سال دیگه هم دواگلی (مرکوکروم) که رنگ قرمز داشت و برای درمان زخم ها استفاده شد، و رنگش به سختی و به مرور زمان می رفت را در شیشه ریخته و مثل گلاب در تاریکی می ریخت تو دست خلق الله، آنها هم به نیت گلاب آن را به صورت خود می مالیدند، چراغ ها که روشن شد، غیر از سر و صورت مومنین که قرمز شده بود! فرشها هم بدجوری کثیف شده بود! مسئولیت این کار را هم به عهده گرفت!
حالا با این عتیقه مامور گزینش داشت، از من تحقیق می کردم که مرا لو داد!
دفعه بعد هم مامور گزینش جلوی مرا گرفت و عکسم را نشان داد و گفت: این آقا را می شناسید؟
گفتم: بله, خودمم!
بنده خدا وا رفت! معذرت خواهی و از من دور شد!
البته در تحقیقات محلی سر بلند در می آمدم!
چون پدرم نه تلویزیون خریده بود و نه رادیو!
هر وعده هم به وقت اذان اگر در منزل بود، اذان می گفت!
نماز صبح که تو شاخش بود! و اهالی، با صدای او برای نماز و مناجات او برای سحری و روزه بیدار می شدند!
یکی از آرزوهای من دیدن یک کارتون بود!
یکبار که بازی فوتبال میان ایران و اسرائیل بود، و ایران برنده شد، من هزینه های برخورد پدر را خریده و در خانه همسایه، نشستن پای فوتبال!
آخراش بود که صدای در خانه آمد و بعد صدای بابام که مرا صدا زد!
چند دیقه آخر را دیدم، و وقتی هویدا مدال ها را به گردن بازیکن ها انداخت، آمدم خانه، چند تا شلاق نوش جان کردم!
می نشستم تو حیاط و از صدای تلویزیون همسایه، فیلم را از خودشون بهتر می دیدم!
یکدفعه هم یک هفته رو مخ مادرم راه رفتم که روز پنجشنبه اجازه بده بعد از رفتن بابا، اجازه بده برم سریال سرزمین عجایب را ببینم!
قبول کرد!
بابام تا از خانه بیرون رفت، ممد رضا، پسر همسایه، داد زد غلام رضا، شروع شد!
بابام شنید!
هیچی یه فَس کتک، به جرم سریال ندیده خوردم!
بک دفعه هم از دست بابام، فرار کردم، از درب خونه تا مسجد رضائی وسط خیابون جلو چشم مردم با پیرجامع (پیژامه) دنبالم دوید، تا منو گرفت!
چه آبروئی از من تو محل رفت!
ولی دیگه وقتی بابام عصبانی می شد نهایت تا پُشت درب فرار کرده و چند پس گردنی می خوردم!
البته من هم کارهائی می کردم که عصبانی می شد!
دستکاری در نمره ریاضی!
کش رفتن از پول نون!
ووو
دورانی بود، از هر خونه ای صدای نکُ نال بچه های کتک خورده بالا بود!
زمان ما پدر خدائی می کرد!
الآن هم فرزند خدائی می کند!
راستی یادم آمد که بقالی ها، همه نوع داروئی را داشتند!
در جواب اینکه، شما بیمه هستید، آقای گزینشگر!
گفتم: بله، ولی ما مریض می شیم دکتر نمی ریم!
اگر سرمون درد کنه!
آکسار، آسپرین، چهارگرد، گل گاوزبون، قرص کریبانده، یه چیزی از بقالی می خریم، می خوریم، خوب می شیم!
در هر حال دو سه هفته بعد کلاس عقیدتی و سیاسی، تو دانشکده پُلی تکنیک، گذاشتند!
دیگه افراد باقیمانده از گردنه گزینش مشخص شدند!
فکر کنم یک ماه، در دانشکده گروه ۴۰ نفری ما، با هم بودیم!
در آن کلاس ها دوستی های جاودانی ریشه گرفت!
دوستان من، یکی شهید حسن ممتازی بود که هر روز تا خیابان انقلاب همراه هم بودیم!
یکی حسین بود که بچه محلم بود که در دو طبقه شرکت واحد اولین بار باهاش آشنا شدم، برادر حسین زمانی بود ابراهیمی بود!
شاهسوند بود!
یک ماه در دانشکده درس سیاسی عقیدتی خواندیم و امتحان داده و دوره را پاس کردیم...
ادامه دارد...
#سلام_بر_شهید_یحیی_سنوار
#شهید_معرکه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
آرشیو...
به نام خدا سلام امام زمانم سوره بقره آیه ۲۸۲ بزرگترین آیه قرآن این آیه به چه موضوعی پرداخته است؟ ب
به نام خدا
سلام
امام زمانم
سوره بقره آیه ۲۸۳
وثیقه
در ادامه بحث آیه قبل که خداوند باری تعالی فرمودند: در معاملات و وام نوشته بگیرید و یا شاهد بگیرید!
به موقع در دادگاه حاضر شده و شهادت بدهید!
در این آیه و در ادامه آیه قبل می فرماید اگر در سفر بودید و نویسنده ای پیدا نکردید، به جای سند وثیقه بگیرید!
البته اگر طرفین به هم از عمق وجود اطمینان دارند، وثیقه هم نمی خواهد! فقط می ماند به اینکه طرف که وام گرفته و یا مالی را ستانده، قلباً خود را بدهکار بداند و به موقع نسبت به بازگرداندن وام و مال اقدام نماید!
البته
اگر کسی در مسیر معاملات شاهد شد، باید نگذارد حق طرفین ضایع شود!
وقتی اینها به اشکال خوردند، و دادگاه و دادگاه کشی شد، اولاً شانه خالی نکند و در دادگاه حاضر شود!
ثانیاً، حقیقت را کتمان نکند، که اگر کرد، دلش گنه کار است،
قلبش مریض است!
و در این صورت، با خدا طرف می شود که آگاه به همه چیز مخلوقاتش هست...
والله اعلم
___________________________
به قرآن بپردازیم...
به برکت قرآن، تلاوت کنیم...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
البقره
وَإِن كُنتُمْ عَلَىٰ سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُوا كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِي اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَلَا تَكْتُمُوا الشَّهَادَةَ وَمَن يَكْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺳﻔﺮ ﺑﻮﺩﻳﺪ ﻭ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﻩ ﺍﻱ ﻧﻴﺎﻓﺘﻴﺪ ، ﻭﺛﻴﻘﻪ ﻫﺎﻱ ﺩﺭﻳﺎﻓﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺍﻣﻴﻦ ﺩﺍﻧﺴﺘﻴﺪ ﭘﺲ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﺴﻲ ﻛﻪ ﺍﻣﻴﻨﺶ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ، ﺍﻣﺎﻧﺘﺶ ﺭﺍ ﺍﺩﺍ ﻛﻨﺪ . ﻭ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺧﻮﺩ ، ﭘﺮﻭﺍ ﻧﻤﺎﻳﺪ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻛﻨﺪ ، ﻳﻘﻴﻨﺎً ﺩﻟﺶ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎﺭ ﺍﺳﺖ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﻣﻰ ﺩﻫﻴﺪ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .(٢٨٣)
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
تلنگر...
خوارج چه کسانی بودند؟
و
نتیجه اعمالشان به کجا انجامید؟
در زمان رسول الله صل الله
منافقین بودند
کفار بودند
مشرکین بودند و یهود عنود
اما فصل الختام، خود حضرت پیامبر(ص) بود!
با وجود حضرت، مخالفت با او در بین مومنین، موضوعیت نداشت، چون در صورت نبود پیامبر(ص) مشروعیت منافقین از بین می رفت!
بعد از حضرت رسول (ص) هم همه می دانیم چه رخ داد!
در زمان مولا علی علیه السلام، عنوان مردم که به مولا گرویدند، احتمالا به نخبه های آن زمان اطلاق می شود که آمدند و بالاجبار حضرتش را انتخاب کردند!
خوارج همان هسته سخت خواص نظامی بودند که، در گیردار جنگ صفین، مسئله دار شدند، و پشت مولا را با شعار لاحکم الا لله، خالی کردند!
این نظامیان و خواص اردوگاه مولا علی علیه السلام را ترک کردند و دوازده هزار نفر!!!
در حروراء، اردو زدند!
درست است حضرت علی (ع) با باقیمانده لشکریانش بر آنان تاخت و آنان را حزیمت کرد، و تقربباً جز عدهٔ معدودی(چند نفر) همه را از دم تیغ گذراند، ولی در اصل کمبود این خواص، بعداً خودش را نشان داد، و مولا مجبور شد با مردم بدون انقلابی هایش ارتباط برقرار کند، و مردم هم وقتی اکتیو می شوند که حلقه میانی آنها خواص باشند!
در نهایت مولا به دست ابن ملجم، یکی از این خوارج که روی زانوی خود حضرتش بزرگ شده بود، به شهادت رسید!
شاید!
نه قطعاً،
خوارج اشق الاشقیاع روز قیامت محسوب می شوند!...
چون همین ریزش احمقانه آنان دست مولا را خالی کرد و بعد منجر به مظلومیت امام حسن علیه السلام شد و در ادامه به کربلا و تا حالا منجر شد!...
سر بسته می گویم:
نباشد که با تصمیم ابلهانه، به راهی برویم که در کلک بازی معاویه ها، دست از یاری علی زمان برداریم، و قطعاً حزیمت شویم و با انحراف خود، و شعار لاحکم الا لله دست مولایمان را از خواصش خالی کنیم!...
#سلام_بر_شهید_یحیی_سنوار
#شهید_معرکه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
15.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فایل رسیده...
خودش به تنهائی تلنگریست!!!
قضاوت نمی کنم!
فقط گوش کردم!
و اشتراک گذاشتم!
#اکبر_رائفی_پور
#سلام_بر_شهید_یحیی_سنوار
#شهید_معرکه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
دلم برای رئیسی سوخت!...
#سلام_بر_شهید_یحیی_سنوار
#شهید_معرکه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
آرشیو...
به نام خدا سلام امام زمانم سوره بقره آیه ۲۸۳ وثیقه در ادامه بحث آیه قبل که خداوند باری تعالی فرمودن
به نام خدا
سلام
امام زمانم
سوره بقره آیه ۲۸۴
آگاه مطلق
شاید بندگان دیگران را و یا حتی خود را گول بزنند!
ولی خدا از هر چه در دل های بندگانش است را خبر دارد!
از موجودی تمام آسمانها و زمین مطلع است!
خدا به نیت بندگانش بها می دهد، هر گونه عملی از بندگانش سر زند، با توجه به نیت او روی آن عمل قیمت گذاری می کند، اگر صلاح بداند بنده اش را می بخشد!
با نگاه مرحمت به نگاه فرموده و رحمتش را شامل حال او می نماید!
بخشش و عذاب در ید قدرت اوست و اگر اعمال بنده ای را با توجه به نیت او نپسندد، عذاب می کند
توانای مطلق خداست...
والله اعلم...
___________________________
به قرآن بپردازیم...
به برکت قرآن، تلاوت کنیم...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
البقره
لِّلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَإِن تُبْدُوا مَا فِي أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَيُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ، ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺳﻴﻄﺮﻩ ﻣﺎﻟﻜﻴّﺖ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻲ ﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻭ ﺍﮔﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﻛﻨﻴﺪ ﻳﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺳﺎﺯﻳﺪ، ﺧﺪﺍ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﭘﺲ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ، ﻭ ﻫﺮ ﻛﻪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﺬﺍﺏ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(٢٨٤)
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمعه های انتظار
اللهم عجل لولیک الفرج...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
شبنامه 1740 - @mrtahlilgar.mp3
15.45M
نکته...
شرخرهای مجازی
آقای تحلیلگر...
#سلام_بر_شهید_یحیی_سنوار
#شهید_معرکه
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
آرشیو...
خاطرات نظامی من... برادر گزینش گفت: یکی دو هفته دیگه، زنگ بزن! فکر کنم رفتم تو فاز تحقیقات محلی! ای
خاطرات نظامی من...
امتحانات دروس عقیدتی و سیاسی را دادیم!
و فارغ تحصیل دانشکده پلی تکنیک تهران شدیم...
به ما گفتند: فلان روز صبح در خردمند حضور بهم رسانید!
صبح روز موعد سروکله یکی یکیمون در گزینش پیدا شد...
قرار این بود برای دوره آموزشی به پادگان امام حسین علیه السلام اعزام شویم!
ظهر شد و گذشت، باز نیامدند ما را ببرند!
ما هم صفر کیلومتر بودیم!
ساعت یک به بعد بود که گفتند سوار اتوبوس شید!
خدا رحمتشون کنه! ممد ناظری و خباز، هردو کلاش به دست ما را سوار اتوبوس به نظرم ماکروس کردند!
و ما ناآشنا به روابط فی ما بین برادران مثل بچه های سربزیر سوار شدیم!
بعداً فهمیدم طی یک بده بستون درون سازمانی، ما را از ستاد مرکز سرقت کردند!
ما که قرار بود به پادگان امام حسین علیه السلام برویم، با زور سر نیزه بردند پادگان امام علی علیه السلام که زیر نظر ستاد مرکز و پادگان شماره یک آموزشی بود بردند!
بعدها خودم از این روش شهیدان ناظری و خباز الگو گیری کردم و دو سه بار تامین نیرو نمودم!
یه بار تو تدارکات خدمت می کردم!
هر دفعه به نیروی انسانی می آمدم!, یک کیلو شکری! یه شیشه آبلیموئی، خرت و پرتی برای نیروی انسانی می آوردم!
یه وقت که محل کار نیرو می خواست، رفتم نامه فرمانده که پی نوشت رئیس را داشت، و دستور اقدام فوری زده بود را بردم!
ده تا دیگه مسئول مربوطه از کشو در آورد که رئیس همین اقدام فوری را زده بود!
من داشتم نگاهش می کردم، که گفت: فردا ۶۰ نفر سرباز ساعت ۶ صبح میان اینجا!
دیگم چیزی نگفت!
در وقت مراجعت به محل کار، کمی فکر کردم، یاد کار شهید ممد ناظری افتادم!
یه اتوبوس ساعت ۵/۵ صبح برداشتم و آوردم اونجا که سربازا جمع شده بودند و همه را سوار کرده و آوردم سر کارم!
بعداً رفتم و حکم کارهاشون را گرفتم!
اون روز هم ما را به نظرم اینجور، مال خود کردند!
ساعت یک به بعد بود که رسیدم سینه کش کوه!
از دم در پیادمون کردند، و از درب پادگان بدو رو ما را در آن سربالائی دوندند سمت بالا!
درب جبهه
پیچ در جبهه
پیچ های موتوری تا نفس بریده رسیدیم به ناهار خوری!
خدائی پدیده بودیم!
چون تا آن روز به علت کمبود نیروی اکبند!
خود کادر، هم کار و هم پست می دادند!
یادمه درب ناهار خوری بهمن، به حسین که هنرپیشه بود، می گفت: بنده خداها نمی دانند که از امروز سازمان گفته همه پاسدارها را ترور می کنه!!
ولی من بیشتر تو فکر حسین آقا بودم!
او کجا، اینجا کجا!
ناهار را که حوردیم، ما رو بردند آسایشگاه!
اولین رئیسی که به خود دیدیم!
آقا جواد مسئول کلاسها بود
و اولین مدیر اجرائی که دستور می داد، برادر یارمحمدی بود!
یک هفته آموزش فشرده!
ما را دو دسته کردند!
دسته ما، مربی تاکتیک مان عزیز بود
و
دسته دیگه، به نظرم برادر ...داغی بود!
و یه مربی سلاح داشتیم که یادم نیست کی بود!
اما به نظرم مربی تخریب ما برادر سعیدی بود!
خداوکیلی حاج عزیز خیلی خشن و من هم کمی چاق!
یه روز تو میدون صبحگاه، دستور سینه خیز به همه داد، من نکوارم در آمده بود، شُل کردم! یه تیر بغل سرم زد که از نفر اول جلوتر زدم!
یادمه کمک مربی مرتضی ت بود!
اون کمی مهربان ولی اشداء علی تنبل
هم بود!
یه روز سر کلاس سلاح نزدیک بود، مربی همه را به لقاء الله بفرسته!
درس در مورد، نارنجک تفنگی بود!
نارنجک تفنگی را روی ژ۳ گذاشت، ژ۳ را مسلح کرد!
کار خدا، نارنجک را برداشت و ماشه را چکوند!
بووووممم صدا داد!
هم خودش هم ما پس افتادیم!
مربی تکنیک مون هم یا برادر حسین..
یا مرحوم چیارلو بود!
یک روز ما داشتیم رزمی کار می کردیم، که برادر حسین گ، یک مشت، از پشت، زد رو گاردم، من که دستم رو شل بالای سرم گذاشته بودم چنان دست خودم خورد به سر خودم که نزدیک بود ضربه مغزی شم!
بچه ها می گفتند: یه رزم شبانه هم داریم!
یه شب همه ریختند تو آسایشگاه و تیر و تیراندازی و جیغ و داد!
رهبرشون هم شهید ناظری بود، روحش شاد!
من که سابقه ارتشی داشتم!
پونین و لباسم رو زدم زیر بغلم و مثل جت از پله ها رفتم پائین پشت آسایشگاه و سر صبر، لباسم را تنم کردم و سوسکی رفتم تو گروه همه وحشتزده و لباسهای نامرتب!
اون شب به ما یه آموزش تاکتیک داند پُر از شلیک فشفشه های جشن های ۲۵۰۰ ساله!
توپی های انفجار!
آخ از دست سازهای برادر براد ط
خلاصه یک هفته پر ماجرا داشتیم
پُر از انفجار و تیر و تفنگ!
میدون تیر
انفجارات!
مربی کلت مون هم مرحوم دین محمدی بود، خدا رحمتش کنه!
یه روز هم ما رو بردند راپل
استاد میرجانی، ما رو برد سینه کش کوه و از آنجا با هزار ترس و لرز با طناب آمدیم پائین!
دفعه بعد سه طنابه رفتیم...
یه دفعه هم قرقه رفتم!
دیگه برای خودم حس آلنوردی داشتم!
یادی هم از اولین شهید پادگان، شهید استهبانی کنم که قبل از ورود ما به پادگان، در حین انجام وظیفه به شهادت رسیده بود!
روحش شاد
ادامه دارد...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
موضوع:
ادب رئیس جمهور به یک کودک
دو گروه این طلبه که این توئیت را زده، تمسخر و فحش کش کرده اند...
براندازان
سایه نشینان
نکته:
این همان دستی است که به زعم بعضی ها به حاکم امارت به سینه گذاشت، و پژواکی در جهت تخریب او گردید!
و باز این همان دست است که در مقابل کودک به سینه گذاشته و سانسور شد!
و ناجوانمردانه، با حذف لحظه ای از دست دادن آقای جوادی آملی و آقای پزشکیان هر دو را تخریب کرده کردند
#اتحاد_بی_تقوایان
#مستکبر_و_متحجر
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
آرشیو...
به نام خدا سلام امام زمانم سوره بقره آیه ۲۸۴ آگاه مطلق شاید بندگان دیگران را و یا حتی خود را گول بز
به نام خدا
سلام
امام زمانم
سوره بقره آیه ۲۸۵
مومن اصل و واقعی
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، همه آیات و احکام قرآن که به او نازل شده را کاملاً تصدیق می کند و قاطعانه به آن عمل می نماید...
مومنین هم نم چون او به یگانگی خداوند و به فرشتگان ایمان و اعتقاد داشته و آن را قلباً تصدیق می نمایند!
مومنان همهٔ کتابهای آسمانی و همهٔ پیامبران الهی را قبول دارند!
و هیچ فرقی در اهداف و رسالت پیامبران قائل نیستند!
مومنان می گویند: خدایا ما همه دستورات تو را از پیامبران الهی شنیده و به آن بی چون و چرا عمل می کنیم!
یعنی مومنین، خودشان را به اجرای دستورات الهی موظف می دانند!
مومنین به عملکرد خودشان تکیه ندارند! بلکه همیشه در انتظار غفران الهی هستند!
نمی گویند که ما که شرعیات را عمل کردیم پس جایمان گُل بهشت است!
همیشه خود را بدهکار حضرت حق دانسته و چشم به بخشش خدا دارند!
و می گویند: خدایا رحمت و مغفرتت را شامل حال ما بغرما!
مومنین با اقرار به اینکه: پروردگارا برگشت همه ما در قیامت بسوی توست و در واقع ایمان به معاد را اقرار کرده و به آن ایمان دارند.
والله اعلم
__________________
به قرآن بپردازیم...
به برکت قرآن، تلاوت کنیم...
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
البقره
آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ، ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻫﻤﮕﻲ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﻭ ﻛﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻧﺶ ، ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻣﺎ ﻣﻴﺎﻥ ﻫﻴﭻ ﻳﻚ ﺍﺯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﻭ ﻓﺮﻕ ﻧﻤﻰ ﮔﺬﺍﺭﻳﻢ . ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺷﻨﻴﺪﻳﻢ ﻭ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻛﺮﺩﻳﻢ ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﺁﻣﺮﺯﺷﺖ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺎﻧﻴﻢ ﻭ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺗﻮﺳﺖ .(٢٨٥)
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev
2024_11_02_10_10_44_128kbs.mp3
30.39M
صوت آرشیوی...
نتیجه بلند بلند فکر کردن حقیر...
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
🇮🇷یاعلی(ع)🇮🇷
@Aarshiev