این اجرا به خاطر متفاوت بودنش برام جالب بود و پر از حس خوب . پادگان نیروی دریایی ولیعصر شیراز

باید روزی هزار بار خدا رو شکر کرد که آدم هایی رو‌ گذاشت سر راهم که بتونم توی این کار وظیفه مو به شکلی هنری انجام بدم. اول خدا ،دوم شهدا،سوم جناب سرگرد مجید فرجی و آقا سید رضا متولی

یه اجرای ساده و صمیمی با بر و بچه های مدرسه قمری در سیزدهمین اختتامیه جشنواره مردمی فیلم عمار ...... ممنون که بهم اعتماد کردید و یه قسمت از برنامه تحویل من داده شد ممنونم از خانم فعلی مدیر این مدرسه بابت همکاری بسیارش و ممنونم از تک تک این بچه ها که با جون و دل مایه گذاشتن‌

هرچند ایده من متفاوت بود اما هیات تصمیم گیری جشنواره عمار نظرشون بر ساده ترین شکل ممکن بود برای اجرای این سرود ‌ ...... و خدا رو شکر بازخوردهای خیلی خیلی خوب مردم تمام خستگی ها رو شست‌ ..... دمتون گرم بچه ها 😁 رهبر گروه باید خاکی باشه، باید آخرین نفر باشه. ☺️ آنقدر درگیر تمرین بچه ها بودم که نه سربند دارم نه دستم طرح پرچم . همینقدر جامانده از همه چیز 😃

عمار ....

ما همه زیر یک پرچمیم . ....... ۲۲بهمن ۴۰۱, گراش

با افتخار ایرانی ام

می‌دونی چه وقتایی تو خودم می‌شکنم و گریه میکنم،اونم بدون اینکه هیچ کس بفهمه ؟! با دیدن یه صحنه،‌ با شنیدن یه حرف ، با دیدن یه لبخند دختر پدری من با این بالایی ها بارها و بارها توی خودم شکستم و اشک ریختم . ولی نذاشتم کسی بفهمه ‌ بابا اگه باشه تو خیالت از یک زندگی راحته ، می‌دونی یکی مثل یک کوه پشتته و این برای یک عمر زندگی کافیه می‌دونی تا دلت گرفت میتونی باهاش حرف بزنی می‌دونی تا از زمین و زمان شکایت داری میتونی بدون هیچ قضاوتی باهاش حرف بزنی و اون با دستای مردونه اش موهای پریشون تو رو نوازش کنه ......‌ سی و دو سالمه و بیست ساله پدر ندارم‌. بارها وقتی تو جلوی من گفتی بابا و اونم گفت جان بابا، چشام خیس اشک‌شد . بارها وقتی جلوی من با بابات گل گفتی و گل شنیدی مردم و زنده شدم و بارها به خودم گفتم قوی باش دختر . ولی راستش نمیتونم. من خیلی وقته جای یک مرد، که صداش کنم بابا توی دلم و زندگیم خالیه ‌ بهتون حسودیم میشه 😔 خوشبحالتون که یکی رو دارید که حداقل روزی یک بار میتونید صداش و بشنوید و تمام درداتون و حرفاتون و بهش بگید و خودتون و خالی کنید‌ ....... بی پدری این روزا خیلی سخته برای یه دختر

بابا.... ...... تیکه ای از اجرای بیستم بهمن ماه در پادگان نیروی دریایی شیراز به مناسبت سالروز عملیات والفجر ۸

هیچ وقت فکرش رو هم نمی‌کردم یک روزی کتاب های قطار شده ی شهدا رو‌ روی هم بچینم‌ و برای خوندن هر کدومشون سر از پا نشناسم . ....‌‌ کتاب های زیادی رو تو این مدت یک ساله خوندم ولی کتاب لندکروز بهشت که پدر معنوی من و کتاب مجید بربری و پروانگی که با امضای مادر شهید و از دست خودشون هدیه گرفتم بهترین هدیه ای بود که برای همیشه موندگار شد توی کتاب خونه کوچیکم ....... و تا اینجایی که چندین کتاب خوندم، کتاب یادت باشد و از موج تا اوج رو بیشتر از هر کتاب دیگه ای دوست داشتم و آخرش باهاش گریه کردم .

جشنواره تولیدات‌ دوبله و رادیویی گریش بانگ ....... جشنواره ای که بخش ویژه اون به امام رضا می‌پردازه . خوشحالم که هر سال در این جشنواره شرکت کردم و هربار صدای من مقام کشوری رو به خودش اختصاص داده ‌. قطعا برای ماندگاری صدای من، یک تیم قوی و بینظیر از بر و بچه های پایه و بی‌شک یک تدوینگر فوق العاده حرفه ای پشت این صدای خام بوده و هست. خدا رو شکر امام رضا هر سال توفیق داده و تونستم با هنرم،صدایی رو در این جشنواره به یادگار بذارم . امسال هم خدا منت گذاشت و با یک کار متفاوت امام رضایی در این جشنواره حضور دارم ولی چون سبک کار خیلی متفاوت هست حتی اگه حائز مقام نشه ناراحت نمیشم . چون من معتقدم کاری که برای امام رضا و شهداست باید مورد قبول خودشون باشه نه بندگان خدا . ....... این راه پنج ساله برای من پر از فراز و نشیب بود و وقتی برمی‌گردم کار پنج سال قبل خودم رو گوش میدم به پیشرفتی که الان دارم میرسم، خوشحال میشم . پس هیچ چیزی از اولش نه آسونه نه قشنگ. این تویی که میتونی با تلاشت، به پیشرفتت ببالی . ....... طی این شب ها ، کارهای سال قبلم رو میذارم توی کانال و میتونید گوش بدید و حتی نظرتون رو بهم بگید .

دومین سالی که شرکت کردم ، نوشتن و اجرای این نمایش رادیویی بود . شما فقط صدای من و گوش کنید ، اصلاااااا حس ندارم . به قول یکی، هربار این و گوش میدم تا یادم باشه یه زمانی هیچی نبودم. اما خوب امام رضا عنایت کرد و مقام سوم کشوری رو به خودش اختصاص داد . ........ تدوینش با آقای فرزاد رجاییان بود بتول نادرپور، آرزو فخاری، ملیحه آیینه افروز و فرزاد رجاییان صدا پیشگی این نمایش رو به عهده داشتند .

درسته بخش ویژه جشنواره گریش بانگ به امام رضا مربوط میشه ولی در بخش استانی، خودشون چند شعر و داستان در اختیارت میذارن که تو بدون هیچ افکت و زیر صدایی و با صدای کاملا خام، باید اونا رو بخونی. ‌ سال قبل من داستان شماره چهار رو‌ خوندم‌ که مقام سوم استانی رو به خودش اختصاص داد که واقعا غافلگیر شدم. ...... گریش بانگ ..... یادمه خیلی ها اعتراض کردن که این صدا اصلا صدای خوبی نیست و داور این بخش که آقای مجتبی زارعی از شیراز بود گفتند این صدا عطر خاصی داشت که من رو جذب خودش کرد و دوست داشتم بارها و بارها گوش‌ کنم . این نظرشون برام‌جالب بود

مقام دوم کشوری در بخش ویژه رضوی جشنواره رادیویی گریش بانگ ...... من هر کاری که می‌خوام انجام بدم باید صفر تا صد کار با خودم باشه . مثلا نوشتن سناریو ، بازی و اجرا...

من هنوزم میگم‌ مهم اینه آقا عنایت کنه و خدا رو شکر امسال هم قسمتم شد برای امام رضا یه روایت شهید امام رضایی داشته باشم ‌ ....... من در بخش کشوری جز پنج نفر برتر در پنجمین جشنواره تولیدات رادیویی گریش بانگ شدم .

قشنگی این برنامه به این بود که نمک‌ تبرکی حرم اقا، به همه هدیه شد ...... حرف استاد: فقط با یک اختلاف با نفر اول بخش کشوری فاصله داشتم‌😊

شلوغه دورمون، صدا به صدا نمی‌رسه ولی مهم اینه یه خادم حرم اقا داور بخش رضوی این جشنواره بود که نظرشون در مورد صدای من رو اینجا به یادگار میذارم.

صدای من در بخش ویژه رضوی پنجمین جشنواره تولیدات دوبله و رادیویی گریش بانگ گراش به یاد سردار شهید ابراهیم باقری زاده ،شهید امام رضایی اهل کازرون روایتی از سید رضا متولی @hatef10012 به قلم خودم

و این چند خط نوشته به گویش گراشی و اجرای من برای این شهید گمنام شد شروع کار من در بحث روایت گری ...... رفیق شهیدم

"00:00" https://pandari.ir/archive/2149#:~:text=00%3A00-,00%3A00,-%DA%98%D8%A7%D9%86%D9%88%DB%8C%D9%87%2027%2C%202021 ........ 🎙اولین اجرای من بیست و هفتم دی ماه ۱۳۹۹

من میگم یه آدم هایی یه روزی رفتن برای پاسداری از خاک کشورمون‌ تا ذره ای از اون به تاراج دشمن نره . حالا یه تعدادی از اون آدما که هستند و هنوز نفسشون سایه سر ما و این مملکت هست هنوزم تو این لباس خادمی دارن پاسداری میکنن . امروز وظیفه من و تو هم اینه قدر این آدم ها رو بدونیم‌. چون اینا پر از حال خوب و خدایی ان . پر از بی رنگی و یک‌رنگی ان. پر از حرفن و پر از ترکش تیر و خمپاره . ترکش هایی‌که برای اونا درمونه و برای ما که عین خیالمون نیست پر از درد . نذاریم قصه این آدما پر از دلخوری از ما جوونا بشه ‌ ...... روز پاسدار رو به پدر معنوی خودم و پاسدارای عزیز تبریک میگم

امشب یه اتفاقاتی افتاد که من صد در صد مطمئنم همش خواست خدا و شهدا بوده ...... از اینجا شروع کنم: قرار بود من توی این برنامه وقتی رفتم بالا و ازم تقدیر شد یک دقیقه حرف‌ بزنم . با ماژیک قرمز پررنگ روی کاغذ، فلان جمله رو نوشتم که یادم نره، ولی وقتی رفتم بالا، دیدم کاغذه تو جیبم نیست . عجیب بود برام . خودم تا لحظه آخر چک کردم تو جیبم بود . رفتم بالا حرفامو زدم و اون جمله ای که با ماژیک نوشته بودم و کلا فراموش کردم که بگم. وقتی اومدم پایین، دیدم کاغذ دقیقا همون جایی که نشسته بودم کنار صندلیم افتاده. (توی اون کاغذ نوشته بودم: راجع به پدر فلان شهید مدافع حرم,حرف بزنم تا براش‌ هزینه جمع کنیم ). بعدش مطمئن شدم قطعا این شهید که از سادات هم هست، حتما راضی نبوده. و دوم: موقع تجلیل از جناب سرگرد آقای فرجی دنبال یکی می‌گشتم که خاص باشه ، چشمم افتاد به جانباز وفایی فرد که تنها روی ویلچر جلوتر از همه نشسته . ایشون رو انتخاب کردم برای تجلیل از آقای فرجی و بعد مراسم من هدیه م رو تقدیم این پاسدار جانباز کردم . ....... ویژه برنامه فرزندان روح الله، اسفند ماه ۴۰۱ گراش

به روایت تصویر .... من میگم آدمی که پشتش گرمه به وجود آدم هایی امثال این دو نفر ، تا می‌تونه باید قدم‌ برداره تو راهی که جاده اش بی انتهاست . خوشحالم که گروه پاییز رو همه با کارهای شهدایی و فاخر و متفاوت میشناسن . قطعا این گروه یه تیم بینظیر و حرفه ای داره کنار خودش، که با کمک تک به تک اوناست که الان اینجاست و سرپا.

شده وسط‌ خنده هات ، یهو دلت تنگ شه!!! شده وسط‌ همه ذوق زدگی هات یهو تمام ذوقت کور شه؟! شده کلی وقت برای یه کاری برنامه بریزی ، تمام تلاشت و بکنی ولی نشه اون چیزی که میخوایی و تمام خستگیش بمونه تو تنت؟! کاش اون آدمایی که دوسشون داریم بدونن حتی اگه نشد ، ما تمام خودمون رو پای اون کار برای اون ادم‌ گذاشتیم ولی نشد که بشه و نگات کنه و بگه : همین که هستی ، همین که ارزش گذاشتی برای من کافیه !