بهم گفت به شهدا متوسل شو، صداشون بزن.
گفت : شهدایی که تا اینجای راه دستتو گرفتن و تو قدم گذاشتی توی مسیری که از خودشون و دختراشون حرف بزنی، مگه میشه کمکت نکنن؟! تو فقط امید داشته باش
.....
و من صداشون کردم از ته دل ، با اشک چشام ، و خدا رو شکر جوابمو دادن.
.....
بچه ها، هر جایی گره افتاد تو کارتون، نرید سراغ بنده های خدا ، برید سراغ خدای بهترین بنده های خدا و سراغ شهدا. شک نکنید همه چیز درست میشه ،
......
دارالرحمه شیراز ، شهید حاج منصور خادم صادق و شهیده مدافع سلامت مریم رحیمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از راه دور سلام آقا
.....
میشه ضامنم بشی ؟!
.....
تولدت مبارک آقای مهربونی ها 🌸
......
امروز ،شیراز، گلزار شهدا، قطعه شهدای گمنام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من و یک شهر دلتنگی
.....
همین حوالی تو،،،،
ازم پرسید چه جوری با مامان مریم آشنا شدی؟! قصه قشنگ شروع نمایش خانم م. رحیمی رو براش گفتم . و مریم شد واسطه آشنایی من و خانواده اش
ازم پرسید چه جوری با آقا سید آشنا شدی؟! و من قصه تلخ شهادت حاج قاسم رو براش گفتم که واسطه آشنایی شیرین من با آقا سید بود .
.......
میخوام بگم یه وقتایی ، توی یه شهر غریب که هیچ آشنایی پیدا نمیشه، بعضی از آدما چقدر به دل میشینن، همه جوره هواتو دارن و لحظه به لحظه باهات راه میان
.....
همسفر و همسفره شدن با این آدم حسابی ها، زیادی نمک گیرت میکنه ،،،
.....
همین حوالی.....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفدهم خرداد ۱۴۰۰ بود که بعد یک سال تلاش و بیخوابی و کلی کار و تمرین، تیزر نمایش خانم م. رحیمی رو منتشر کردیم .
......
قصه ها دارم سر نوشتن و اجرای این نمایش و زندگی ها کردیم بعد از اجرای این نمایش با مریم و خانواده اش
......
هنوز که هنوزه یکی از بهترین و شیرین ترین تجربه هام بوده و هست. قصه ای که به شدت حضور مریم رو حس کردم توی تک تک لحظات نوشتن و تمرین و اجرای این نمایش
......
از امروز تا آخر خرداد، راجع به این نمایش ، بیشتر مینویسم اینجا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و نوزدهم خرداد بود که این تیزر رو منتشر کردیم.
بازخوردهای خیلی خوبی از تمام مردم شهر میدیدم و این برای منی که تجربه اولم بود ، خیلی شیرین بود .
من اجرای این کار رو مدیون خیلی از آدما هستم . و از تک تکشون ممنونم که یک سال کنارم بودن همه جوره
این روزا تازه معنی اون جمله رو میدونم که میگفت : قدر سلامتیت و بدون که هیچی مثل سلامتی نیست .
چقدر راست میگفت .
امروز از صبح تا همین الان که با سرگیجه های لعنتی دست و پنجه نرم میکنم و هشت تا قرص و میندازم بالا با یه لیوان آب پشت بندش، هزار بار به خدا التماس کردم که دیگه بسه ، دارم میمیرم ....
.....
خدایا بخدا بسه، من کم طاقت تر از چیزی هستم که تو روی صبوری من حساب باز کردی .
......
عاجزانه ازتون میخوام برام دعا کنید . حالم خوب نیست .
.....
چقدر دلم میخواست مثل همیشه سرحال باشم 😔😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و اما.....
بیست و یکم خرداد ۴۰۱ ، تب و تاب تمرین های قبل اجرا خیلی بالا بود ، و صد البته استرس ها .
تا یک روز قبل نمایش, کارت دعوت های الکترونیکی رو برای تک تک آدم هایی که دعوت شده شب افتتاحیه بودند رو ارسال کردیم و از این بابت هم بازخوردهای خوب و قشنگی گرفتیم.
مهمونای اصلی این افتتاحیه، بعد خود شهیده مریم رحیمی ، خانواده اش بود. و آدم های دوست داشتنی دیگه ای که یک دنیا از همشون ممنونم که از شیراز افتخار حضور دادن.
.....
فکرش رو هم نمیکردم بعد یک سال، تداعی خاطراتم با این تیزر های نمایشم، توی آسمون خدا باشه.
شاید اینجوری به مریم نزدیک ترم
....
توی آسمون خدا، بر فراز ابرهای کشورم ایران
......
هواپیمایی بندر عباس_ تبریز
ساعت ۱۵ بعداز ظهر ، بیست و یکم خرداد
39.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
و بعد یک سال تمرین ، رسیدیم به شب اجرا. همه مهمان ها در کنار کادر درمان و مردم، در سالن سینما حضور داشتند . پخش لایو، اجرای نمایش ، سخنرانی فرمانده سپاه ، صحبت های آقای متولی و رونمایی از دو قاب نقاشی شده شهیده مریم رحیمی، شد شروع یک قصه تازه برای من .
منی که اونشب انگار روی ابرا راه میرفتم . اینکه من و با پسوند نمایش شهیده مریم رحیمی میشناختن حس خوبی داشتم .
ولی باید قبول میکردم یک سری مسئولیت ها روی دوشم افتاد .
اجرای این نمایش، صفر تا صد، یقین دارم به عهده خود مریم بود . همین و بس .
.......
و یک سال گذشت و من هنوز مزه خوبش و دارم میچشم.
خدایا شکرت که دستم و گرفتی توی این راه قشنگ .
......
تداعی این خاطرات همین الان برای من، تلخی امروزم و باید بشوره ببره.
تازه از MRI بیرون اومدم و ازتون میخوام برام دعا کنید . چند ماهی میشه خوب نیستم
......
بیمارستان تبریز
۲۲ خرداد ۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی نمایش تموم شد و دیدگاه مردم رو دیدم، تمام خستگی هام و یادم رفت .
برای این نمایش هزار بار نوشتم و خط زدم . بارها تمرین کردیم و تغییر دادیم . هفت کیلو لاغر شدم از بیخوابی و بی اشتهایی .
هرچند شیرین ترین تجربه ام بوده و هست ولی خیلییی خیلیییی براش وقت گذاشتم و خدا رو شکر که نتیجه چیزی بود که میخواستیم . هرچند اجرای آخر ما در شیراز ، تالار حافظ حتی دقیقه آخر یک سری میزان سن ها رو تغییر دادیم و بهترین شد .
.....
باز هم از تک تک آدم هایی که همراهم بودند ، کنارم بودند و پشتم بودند ممنونم .
.....
انشاالله عمری باشه و حالم رو به راه باشه، اردیبهشت ۴۰۳ با یک نمایش دیگه از گروه پاییز، میریم روی صحنه به امید خدا .
نمایش خانم م. رحیمی
49.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حالم خراب تر از اونکه بدونیه....
.....
یک شب بارونی ، تبریز
یکی بود یکی نبود ، غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود .
......
هیچ کس نبود؟!
یه وقتایی تو زندگی، یه دردایی هست که یه آدمایی میشن دوای دردت .
همون آدمایی که حتی از پشت خط هم میدونن خوب نیستی ، همون آدمایی که حتی اگه بخندی میدونن درد داری و بغض پنهون چشمات و میبینن
.....
هیچ کس نبود؟!
آره یه وقتایی هم بود که هیچ کس و نداشتم . دردامو تنهایی به دوش کشیدم ، زمین خوردم و خودم بلند شدم .
بهم میگفتن چطور با این همه درد نفس میکشی؟!
.....
بهم میگن نوشته هات و با تمام وجودمون حس میکنیم. ولی من قلمم رو وقتایی چرخوندم که اشک چشام روی کاغذ ریخته میشد . من قلمم رو شبایی چرخوندم که تو زیر سقف خونه ات کنار بابا و مامانت تو خواب ناز بودی ولی من زیر سقف خونه ای نوشتم که از هر طرفش درد میبارید ، درد یتیمی رو هم اضافه کن
......
من هیچی نیستم ، ولی همیشه سعی کردم انسان باشم . اون وقتایی که پر از درد بودم ولی پای حرفای تو نشستم . اون وقتایی که شکسته بودم ولی آوار درد و غم رو از روی کمر شکسته زندگیت بلند کردم ، این وقتا برای من پر از قشنگی و حس خوب بود .
......
انسانیت برای من همیشه اولویت زندگیم بوده و هست حتی اگه هیچی نباشم و هیچی نداشته باشم .
......
با این چند خط نوشته و ردیف کردن واژه ها،خواستم بگم تو این مدتی که رو به راه نبودم خیلی از آدم های که میشناسم و خیلی ها که فقط اکانت من و توی فضای مجازی فالو دارن ابراز لطف کردن بهم و از تک تکشون ممنونم که تو حرم امام رضا برام دعا کردید .
.......
خدا رو شکر که یه جایی هم من توی زندگی تو مهم بودم که پا به پای حال بد من نگران شدی .
......
46.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۶۷/۴/۴
ساعت چهار صبح
جزیره مجنون
......
و تو لیلی شدی و من شدم مجنون .
......
اولین روایت گری من در تالار حافظ. الان که دوباره دیدمش، فهمیدم چقدر زیاد، اجرای من نقص داره. تا جایی که از اجرای پونزده دقیقه ای فقط همینقدرش تقریبا خوبه.
ولی یه آدمایی که خیلی مهربونن، بزرگی کردن و پا به پای من بی تجربه هم مسیر شدن تا راه برام باز شه و بتونم پیشرفت کنم .
همیشه مدیونتون هستم پدر .
همیشه مدیونتون هستم جناب سرگرد فرجی
و همیشه ممنون شهدا هستم که من و راه دادن تو این وادی
......
قسمتی از اجرای سال قبل
May 11
May 11
یه روزی نوشتمش ، ولی هیچ وقت فکر نمیکردم این روزا باید جدی بهش فکر کنم .
......
خودم و باختم. بدجور هم باختم