eitaa logo
متن اشعار
1 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دست بالات میگیرم نمیدونی چه توونی با تماشات میگیرم دست بالات میگیرم من تموم غزلهامو از تو چشمات میگیرم غزل ناب گفتم بیتای ناب گفتم از همون لحظه ای که به تو ارباب گفتم خودمو خیس اشک رو به ایوون دیدم با همون سلامی که موقع خواب گفتم از همون لحظه ای که به تو ارباب گفتم از درک ما بالاتری یوسف اگه زیباست تو زیباتری این باور هر روزمه عیسی مسیحه تو مسیحا تری ای جانم حسین ... دل به چشمات میبندم من دخیلم رو به اون ضریح زیبات میبندم دل به چشمات میبندم بار زندگیمو با گوشه نگاهات میبندم غصه هام کم میشه داره محرم میشه به تو که فکر میکنم خاطرم جمع میشه تا چشمام نم میشه مثل زمزم میشه ضربان من منظم میشه به تو که فکر میکنم خاطرم جمع میشه دستم رو تو دستات بگیر جونم رو وقف تماشات بگیر هرچی دارم میدم بهت گوشواره واسه رقیه سادات بگیر
شـاه قلندر علی علی علی علی شیر دلاور علی علی علی علی فاتح خیبر علی علی علی علی ای جان جانانم ای شاه شاهانم دارو و درمانم علی جانم جانم تا ابد سلطانم با تو من میمانم در محشر خندانم علی جانم جانم ای شور شیدایی ای عشق رویایی دریا پیشت برکه تو خود دریایی عالی اعلا علی علی علی علی والی والا علی علی علی علی پرچمت بالا علی علی علی علی عشق تو پاینده با قلبم آکنده ذکر تو سازنده علی جانم جانم خورشید تابنده نعره هات کوبنده دشمنت بازنده علی جانم جانم اشهد ان علیاً ولی الله ... دشمن بداند سخنانش محکوم است دنیا بداند که حقیقت معلوم است حق با علی بوده و هست اما صد حیف مولا هنوز هم که هنوز است مظلوم است خط به خط تاریخ نرفته از یادش معترف است به خدا به قول اسنادش بی حسب و نصب است دشمن زهرا و با حسب و نصب اند علی و اولادش با صدای تیغ خطبه های علی تمام عالم را پر کند ولای علی پا به پای علی عالمی فدای علی هزار مرتبه جان میدهم برای علی سلم لمن سالمکم یا حیدر حرب لمن حاربکم یا حیدر
باز یه سلام بدیم ،‌ برسه کربلا الهی این نسیم ، برسه کربلا   کربلا کاری کرد ،‌ دلم آروم بشه به تو رو میزنم ، باز اگه روم بشه   به تو سلام میدم ،‌ السلامُ عَلَیک سیدی یا حسین ، روحی قلبی لدیک   "حسین جانم ،‌ یاحسین روح و ریحانم"     همه ی زندگیم ، شده امام حسین باز چی میخوای به جز ، خودِ امام حسین   خاطره های خوب ، داری تو کربلا عکس دم غروب ، داری تو کربلا   مگه یادت میره ، رفتی پایینِ پا گفتی سلام رسوند ،‌ آقام امام رضا   "حسین جانم ،‌ یاحسین روح و ریحانم"     چقده سایه‌ی ، تو به سرم میاد وسط روضه‌هات ، بوی حرم میاد   همه اسیرِ اون ، صحن و سرات شدن عده ای از مَلَک ، کبوترات شدن   زندگی بهتر از ، این نمیشه حسین زندگی میکنم تو بین الحرمین   "حسین جانم ،‌ یاحسین روح و ریحانم"
دارد میان کربلا اندوه اعظم می‌شود پیش نگاه فاطمه تعویض پرچم می‌شود زهرا لباس مشکی ما را خودش اندازه زد عشق است نوکر وارد ماه محرم می‌شود کوچه خیابان‌های شهر ما سیاهش خوشگل است اینجا بدون تکیه‌هایش شهر ماتم می‌شود دیوارهای خانه را عمدا کتیبه می‌زنند هر جا حسینیه شود پس کربلا هم می‌شود بوی غذای نذری‌ات صد مرده زنده می‌کند اینجا گدای بین صف عیسی‌بن‌مریم می‌شود در زیر دین بانی روضه نمی‌ماند حسن صدبار برکت می‌کند هر درهمی کم می‌شود ارباب ما سینه‌زنان کرب و بلایش را خرید قولی که از ما هم گرفت امروز محکم می‌شود مرد است و پای وعده‌اش می‌ایستد و سر می‌دهد بر قلّه‌ی سر نیزه‌ها اصلا مگر خم می‌شود مسلم سر دارالاماره داد می‌زد یاحسین کوفه میا که پیکر تو نامنظم می‌شود ای که از کوفه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری خون من ریخته در گام به گامش نظری مسلم از پا شده آویزه‌ی قناره تنش فطرس امروز ببر سمت نگارم خبری شاه در کوه و کمر من وسط شهر غریب آه از این در به دری وای از این در به دری چند دندان مرا سنگ شکسته آری عاشق آن است ز معشوق بگیرد اثری
مسلم سر دارالعماره داد میزد یا حسین کوفه نیا که پیکر تو نامنظم میشود... درپیش تو از شرم آبم کرد کوفه من آبرو دارم خرابم کرد کوفه... لبریز خون کردند رویم را عزیزم بردند اینجا آبرویم را عزیزم... باور نمیکردم مرا از پا درآورد من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد... باور نمیکردم برایم چال کندند اینجا برای کشتنم گودال کندند.... من فکر میکردم وفا دارند افسوس یا لااقل قدری حیا دارند افسوس درکوچه هایش که غم یکریز دارد دیوارهایش سنگ های تیز دارد... گفت من فکر میکردم تو پهلوانی درشام کوفه آفتابت را نیاور جان علی اصغر ربابت را نیاور کوفه هوای میهمانش را ندارد دندان که تاب خیزران دارد ندارد از شانه ات پاین نیاور دخترت را... رقیتو نیار سکینتو نیار دختراتو نیار حسین... کوفه نیا حسین من... کوفه وفا نداره... دیگه نزدیک کربلا رسیده...برگرد عزیزم... بذار تو لفافه بگم کوفه حیا نداره سر تو دست به دست میشه تو دست نیزه دارا‌... با نعل تازه میتازن روی تنت سوارا... از پیکرت آقا اسبه که رد میشه قرآن زیر دست و پا سینت لگد میشه غرور له شده یعنی همین تنه دعوا میشه حسین سر بردن پیرهنت.... دارم از همین بلندی میبینم یه روزی شمر رو سینت میشینه.... آنقدر تشنه بود اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش....حسین
از خودم دلخورم اقا که تو را یادم رفت هه ی دویدم پِیِ نفسم که حیا یادم رفت انتظار فرجت را نکشیدم یک شب بهر دیدار رُخَت باز دعا یادم رفت یک زمان گریه کنِ خوب تو بودم اما معصیت کردم و آن حال و هوا یادم رفت چون که وابسته به دنیا شده ام میبینی پشت کردم به تو و روز جزا یادم رفت خواستم مثل شهیدان خدا باشم حیف راهِ کج رفتم و راهِ شهدا یادم رفت با وجودی که سر سفره یتان نان خوردم قدرنشناس شدم لطف شما یادم رفت هرچه غم داشتم و دل نگرانی آقا تا رسیدم حرم کرببلا یادم رفت ازروی ناقه زمین خورد رقیه اما ناله زد آمده زهرا و بلا یادم رفت زَجرِ نامرد چنان زد به رُخَم سیلی که همه ی دلخوشیِ من بخدا یادم رفت روح اله پیدایی
هر که با خاک درت کام لبش بردارد از همان کودکیش چشم به کوثر دارد اولین آرزویم هست همانی باشم که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد چند صد حج پیادست ثواب آن که قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد پادشاهان همه مبهوت مقامت گویند این چه شاهی ست مگر این همه نوکر دارد چشم هایم شده چون شاخه ی پر باری که چار فصلش ز غمت میوه ی نوبر دارد هر که از داغ تو نگریست که پیغمبر نیست گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی چشم غارت به حرم این همه لشکر دارد خواهرش گفت سرش را سر نیزه نزنید کین هلال سر نی آمده دختر دارد
درد غروب گریه ما را بلند کرد این گریه آه طشت طلا را بلند کرد در خواب ناز بودمو من را صدا نزد در بین خواب بودمو پا را بلند کرد در راه کار زجر فقط این دو کار بود یا پشت دست یا که صدا را بلند کرد همسایه یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بوی غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیر مرد عصا را بلند کرد این خون تازه رنگ حنای مرا که برد عمه گریست تا کف پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نا محرمان شام طفلت نشست و دست دعا را بلند کرد از من گرسنه ‌تر که رباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم میخورد گره با خار های دور و برم میخورد گره خیلی یواش لاله خود را بغل بگیر آرام تر سه ساله خود را بغل بگیر گلبرگ‌ های لاله کبودی ندیده بود این دختر سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پر من پرم شکست نوشید آب و کاسه آن هم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لا به لای گیسوی من خار را بکش من خورده‌ ام به در نوک مسمار را بکش خوردم زمین و دختر شامی نگاه کرد بال و پرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمیدهند این دختران شام محلم نمیدهند اصلا صدا کنند مرا هم نمیروم من جز به روی دوش عمویم نمیروم عمه به گریه گفت که راضی نمیشود با زخم‌ های آبله بازی نمیشود دیدم که باز هدیه ‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از روی این طبق بوی تنور میرسد از بوی این طبق بابا رسیده پاره گلو روی دامنم عمه چقدر ریخته مو روی دامنم این هدیه خوب گریه ما را بلند کرد این زخم چوب گریه ما را بلند کرد شاعر: حسن لطفی
خواب راحت ندارم بابایی استراحت ندارم بابایی پیرشدم زود به هم سن‌وسالام هیچ شباهت ندارم بابایی یادته اون روزا مینشستم روی دوش تو یادته اون روزا جام همش بود تو آغوش تو حرفامو میزدم بعضی وقتا توی گوش تو اما حالا بگذریم از زخم پا بگذریم اون روزی که گم شدم توی صحرا بگذریم «بابا بابا» روز وشب با غم تو میسوزم خنده هات مونده یادم هنوزم گریه و لکنت و درد پهلو بعد تو این شده حال و روزم یادته من چقد گریه کردم دم رفتنت یادته تو حرم پر شد از عطر پیراهنت یادته دستمو حلقه کردم دور گردنت اما حالا بگذریم موندم تنها بگذریم از سیلی شد صورتم مثل زهرا بگذریم «بابا بابا» خسته از این همه اتفاقم خسته از این‌همه درد و داغم هرجاگریه میکردم بابایی تازیونه میومد سراغم تا صدات میزدم میزدن خواهرت رو بجام تا صدات میزدم میزدی از رو نیزه صدام بسکه خوردم‌ زمین جای سالم نمونده برام اما حالا بگذریم از این حرفا بگذریم بسه دیگه درد دل کی از اینجا میبریم «بابا بابا»
اشک و مناجات و دعا را دوست دارم این حالت خوبِ بکا را دوست دارم من دین خود را از رسول الله دارم زهرا، علی و مجتبی را دوست دارم مشهد، حرم، پائین پا، صحن گهرشاد این گنبد و گلدسته ها را دوست دارم از تو چه پنهان باز دلتنگ حسینم خیلی هوای کربلا را دوست دارم آرام کنج دنج روضه می نشینم هیئت، محرّم، روضه ها را دوست دارم بالا نیاوردم سرم را تا ببینی این گریه های بی صدا را دوست دارم گریان دستّ بسته ی زینب بیا ... آه من گریه کردن با شما را دوست دارم
نصیحت پدرم مانده است در گوشم که روز فقر، شبش نان روضه نفروشم به چار گوشه‌ی قبرم قسم که بعد از مرگ برای تنگی قبرم گدای شش گوشم کفن که دستِ‌ مرا بست؛ دست تو باز است وَ دست باز تو یعنی بیا در آغوشم چرا به یاد لب تشنه ات نمیمیرم مرا ببخش عزیزم که آب مینوشم مصیبت پدر و مادرم ز یادم رفت مصیبت پسر تو نشد فراموشم عزیز فاطمه خیلی برای من سخت است تو پاره پیرهنی، من لباس می پوشم
فقط نه صبح من از ابرهای تار پر است گلوی جاده هم از بغض انتظار پر است . بیا که زردی پائیز با تو بی معناست چرا که عهد تو از سبزی بهار پر است . اگر که دفترت از خاطرات من خالی ست میان دفتر من از تو یادگار پر است . به خاک های مسیرت نگاه کن گاهی که زیر هر قدمت قلب بی قرار پر است . مگیر خرده اگر منتسب شدیم به تو چرا که دور و بر گل همیشه خار پر است . چگونه یاد تو از خاطرم گذر نکند که لحظه لحظه ام از لطف بی شمار پر است . مرا خراب خودت کن به خلق وا مگذار دل خراب من از دست روزگار پر است . پس از دعای فرج کربلاست حاجت ما و در سر همه سودای آن مزار پر است . . . محمد بیابانی
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد گرخلق واگذارد او وا نمیگذارد او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم مولا به کام غرقاب ما را نمیگذارد زهرا به دوستانش قول بهشت داده ست بر روی گفته‌ی خویش او پا نمیگذارد ما مستحق ناریم از بس گناهکاریم باید که سوخت ما را زهرا نمیگذارد * وقتی پیغمبر خبر داد به صدیقه طاهره که فرزندت حسین و میکشند پرسید بابا کجا میکشنش؟”فی ارض یقال لها کربلا” گریه فاطمه شروع شد، پرسید بابا اون روزی که میکشنش شما زنده ای یا نه؟ فرمود نه دخترم، باباش علی در قید حیات هست یا نه؟ نه دخترم، من هستم یا نه؟ نه دخترم، گریه فاطمه بیشتر شد پرسید “یا ابا فمن یبکی علیه؟!!” پس کی بر حسینم گریه میکنه؟!! به به ، رحمت خدا به این ناله ها …” امام صادق فرمود خاموش کننده ی آتش جهنم است گریه بر حسین ” یا ابا … فمن یبکی علیه؟!! پس کی بر حسینم گریه می کنه؟!! فرمود دخترم : غصه نخور، یه امتی میان مثل مادر بچه مرده بر حسین تو زار میزنن … “جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ”نسل به نسل اینا میان بر حسین تو گریه می کنن” گریه ی فاطمه بند اومد” گل لبخند به لب های زهرا نقش بست _یعنی چی؟_ یعنی گریه بر ابی عبدالله سبب رضایت فاطمه ست ….” بعد پیغمبر فرمود:دخترم باید یه قولی به من بدی؛ قیامت تو باید از زن هاشون شفاعت کنی،منم از مرد هاشون شفاعت می کنم ….” ممنونتیم بی بی جان که با گریه ی بر حسین تو ما رو مشمول به شفاعتت می کنی …” حالا آماده ای یا نه ؟!! السلام علیک یا اباعبدالله ….. حسین ……. خود ابی عبدالله فرمود: “أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَهِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إِلَّا اسْتَعْبَرَ” گریه بر منه حسین سنگ محک ایمانه، هیچ مومنی نیست که منو یاد کنه و اشکش جاری بشه” حالا میخوای بری کربلا؟!! کدوم کربلا ؟!! میروم بینم، درکجا زینب شکو از شمر بی حیا دارد … بگم کجا بود؟!! همون جایی که کربلا میرسی میگن تل زینبیه ….” اومد بالا بلندی دختر امیرالمومنین راوی میگه دیدم دو دست روی سر گذاشت ….” هی میگه یا غیاث المـــستــغیثین ….” دوان دوان افتان و خیزان از بالای بلندی به سمت گودی قتلگاه هی زمین میخوره و بلند میشه” هی فریاد میزنه وا محمدا …” وا علیا …” وا اماه …” اما دیدن لحن مناجات زینب عوض شد …” فقط صدا میزنه واحسینا ….” اخه دید “وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ” ناله بزن یا حسین…… وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِک مُولِعٍ سَیفَهُ عَلَی نَحرِکَ …”با عجله از گودال قتلگاه برگشت” داداشو محاصره کردن هرکی با هر چی دستشه داره ضربه میزنه …” یا الله …” یه تعبیری امام باقر اینجا دارن”  گفتم و دعات کنم؛ فرمود: “لقد قُتِل الحسینَ بالسّیف و السنان و بالحجارهِ و بالخَشبِ و بالعصا ….” یعنی یه عده ای کربلا بودن توانایی حمل سلاح جنگی رو نداشتن، با عصا جدمو میزدن …..” بأبی المستضعف الغریب،یا قتیل الله یااباعبدالله …. السّلام عَلیَ الحُسَین (ع) وعَلی عَلِیِ ابن الحُسَین (ع)  وعَلی اوْلادِ الحُسَین (ع) و عَلی  اَصحابِ الحُسَین(ع) لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین …. بالحسین ده مرتبه یا الله …..
شکر خدا دعای سحرها گرفته است دست مرا کرامت آقا گرفته است شکر خدا که چشم همیشه حسینی ام اشکی برای روز مبادا گرفته است بال فرشته است برای تبرکش اطراف چشم های ترم را گرفته است این جا حسینیه است ملائک نشسته اند جبریل هم برای خودش جا گرفته است این دستمال گریه ی ماه محرمم امروز بوی چادر زهرا گرفته است حالا نفس نفس زدنِ سینه های ما عیسی شده است و طبع مسیحا گرفته است دیروز بین خون خودش ریشه کرده بود حالا درخت سیب شده و پا گرفته است
دل دلداده را دل‌بسته‌ی دلبر تصور کن کمال عشق را عشق پدر دختر تصور کن دم صبح از سفر برگشته‌ای بابای عطشانم نَمِ چشمِ مرا سر چشمه‌ی کوثر تصور کن بیا جای طبق سر روی پای دخترت بگذار لباس پاره‌ام را بالشی از پر تصور کن شبیه پیرزن‌ها خم شدم از بس لگد خوردم بیا این درد پهلو دیده را مادر تصور کن رسید هر که دستش تاری از زلف مرا کنده خودت این مختصر را جای موی سر تصور کن ببین رد کبود گونه‌ام را زجر بد می‌زد شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن نگو‌ آن گوشواری که خریدی کو‌ کشید و بُرد همین خون لخته‌ی گوش مرا زیور تصور کن ادای لکنتم را دختر شامی در آورده زمان ترس از این بدتر تصور کن شراره پشت بام خانه‌ای روی سرم می ریخت کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن میان ازدهام کوچه صدها بار افتادم گُلی را زیر دست و پای یک لشگر تصور کن حجاب عمه‌ام زینب عمو عباس من را کشت برایش آستین پاره را معجر تصور کن چه‌ها دیدند در بزمِ شرابِ شام دختر‌هات میان مست‌ها بابا خودت دیگر تصور کن
میتپد دل به اشتیاق حرم چه کنم با غم فراق حرم ای غمین ز اشتیاق حضرت او روز و شب مایل زیارت او تو از او دور نیستی بالله قبره فی قلوب من والاه میتپد دل به اشتیاق حرم چه کنم با غم فراق حرم دل من تنگ شد خداست گواه قبره فی قلوب من والاه رحمت الله واسعه نظری شب جمعه حرم دم سحری پرچمت را ز دور کنم نگاه قبره فی قلوب من والاه سمت کرب و بلا ز بام سلام به تن پاره ات مدام سلام رو به قبله سه بار صلی الله قبره فی قلوب من والاه خواهرش زد صدا کجاست حسین زیر شمشیر و نیزه‌هاست حسین آه حسرت کشید و کرد نگاه قبره فی قلوب من والاه
یوسف زهرا در این کنعان کسی بیدار نیست خوابمان برده ست…در اینجا کسی هشیار نیست تو دعامان می کنی,ما بی محلی می کنیم هیچ کس انگار مشتاق تو ای دلدار نیست بی قراری از غم هجر تو کار عاشق است من که عاشق نیستم,وقتی که حالم زار نیست آخرش می میرم و رویت ندیده می روم ظاهرا این نوکر تو لایق دیدار نیست زحمتت دادم,برایت درد سر بودم ببخش در میان نوکرانت مثل من سربار نیست باز هم بار گناهانم مرا زد بر زمین توبه و بد قولی من که همین یکبار نیست من فقیر و رو سیاهم,بی نوایم…بی کسم هم نشینی کریمان با فقیران عار نیست این دل ویرانه را آباد کن یابن الحسن بهر این ویرانه دل غیر از شما معمار نیست دست من در محضرت خالیست می دانم ولی مطمئنم با کریمان کارها دشوار نیست من که سر تا پا گناهم….غیر گریه بر حسین مرهمی بر زخم های این دل بیمار نیست زینب و دروازه ی ساعات و یک شهر شلوغ یک مسلمان در میان این همه اغیار نیست بین بازار از روی ناقه صدا زد یا أخا جای خواهرهای تو در بین این بازار نیست مثل اینکه باز از زوار او جا مانده ام قسمتم کرب و بلا در اربعین انگار نیست علی سپهری
آه ریان، پشت اسمش بنویس عطشان آه ریان، جد ما به خاک و خون غلطان آه ریان، بگو برگه برگه شد قرآن میزنه سنان جدا شمر جدا وامحمدا برسه اگه صدایی به صدا وامحمدا
ای با غریبه های جهان آشنا حسین ای عهده دار مردم بی دست و پا حسین با یک نفس تمام جهنم شود بهشت گویند اگر جهنمیان یکصدا حسین
جان دلم همه جا حرف مهربونیته جان دلم خورشید من که پیشونیته پر مخاطب ترین نوشته عالم کتاب آسمونیته جان دلم خاتم و دُر و نگینی سر و سرمایه دینی به چه اسم دلنشینی تو محمد امینی بت و بت خانه شکستی و به محراب نشستی تو به فکر همه هستی تو آزاده ترینی صلواتت مثل آب رو آتیشه کسی که بشناسه تو رو عاشق میشه یا رسول الله یا محمد یا نبی الله یا محمد جان دلم همه جا حرف مهربونیته جان دلم خورشید من که پیشونیته پر مخاطب ترین نوشته عالم کتاب آسمونیته جان دلم عرب و کرد و بلوچ و گلیک و ترک و لرستان فارس های کل ایران همه پابند تو هستیم به رسالت به نبوت که اگر عشق و محبت شده سر لوحه امت پی لبخند تو هستیم همه ما اهل وطن سلمانت همه فدایی باطن قرآنت صلواتت مثل آب رو آتیشه کسی که بشناسه تو رو عاشق میشه یا رسول الله یا محمد یا نبی الله یا محمد