eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
خوانش غزل۳۲۴استادآهی.mp3
1.01M
غزل شمارهٔ ۳۲۴(خوانش استاد حسین آهی)     گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم همچنان چشم امید از کرمش می‌دارم بر طرب حمل مکن سرخی رویم که چو جام خون دل عکس برون می‌دهد از رخسارم پرده مطربم از دست به در خواهد بود آه اگر آن که در این پرده نباشد بارم پاسبان حرم دل شده‌ام شب همه شب تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن از نی کلک همه شهد و شکر می‌بارم دیده بخت به افسانه او شد در خواب کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم چون تو را در گذر ای باد نمی‌یارم دید با که گویم که بگوید سخنی با یارم دوش می‌گفت که حافظ همه روی است و ریا به جز از خاک درش با که بود بازارم
خوانش غزل۳۲۵.mp3
1.23M
غزل شمارهٔ ۳۲۵     گر دست دهد خاک کف پای نگارم بر لوح بصر خط غباری بنگارم پروانه او گر رسدم در طلب جان چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری من نقد روان در رهش از دیده شمارم دامن مفشان از من خاکی که پس از من زین در نتواند که برد باد غبارم بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است از موج سرشکم که رساند به کنارم امروز مکش سر ز وفای من و اندیش زان شب که من از غم به دعا دست برآرم زلفین سیاه تو به دلداری عشاق دادند قراری و ببردند قرارم ای باد از آن باده نسیمی به من آور کان بوی شفا می دهد از رنج خمارم حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
خوانش غزل۳۳۹.mp3
1.14M
غزل شمارهٔ ۳۳۹     خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو ز گنج خانه دل می‌کشم به مخزن چشم سزای تکیه گهت منظری نمی‌بینم منم به عالم و این گوشه معین چشم سحر سرشک روانم سر خرابی داشت گرم نه خون جگر می‌گرفت دامن چشم نخست روز که دیدم رخ تو دل می‌گفت اگر رسد خللی خون من به گردن چشم به بوی مژده وصل تو تا سحر شبِ دوش به راه باد نهادم چراغ روشن چشم به مردمی که دل دردمند حافظ را مزن به ناوک دلدوز مردم افکن چشم
خوانش غزل۳۵۵.mp3
1.78M
صوتی غزل شماره ۳۵۵ حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم یعنی از خلق جهان پاکدلی بگزینم بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم تا حریفان دغا را ز جهان کم بینم سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند که مکدر شود آیینه مهرآیینم من اگر رند خراباتم و گر حافظ شهر این متاعم که تو می‌بینی و کمتر زینم سینه تنگ من و بار غم او هیهات مرد این بار گران نیست دل مسکینم بنده آصف عهدم دلم از راه مبر که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم 🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚