eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
50 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فنجان واژگون شده قهوه مرا بر روی میز باز تکان داد با ادا یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام آرام و سرد گفت که در طالع شما قلبم تپید  باز عرق روی صورتم گفتم بگو مسافر من می رسد و یا … با چشم های خیره به فنجان نگاه کرد گفتم چه شد؟ …سکوت و تکرار لحظه ها آخر شروع کرد به تفسیر فال من با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا اینجا فقط دوخط موازی نشسته است یعنی دو فرد دلشده تا ابد جدا انگار بی امان به سرم ضربه می زدند یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا ؟ گفتم درست نیست از اول نگاه کن فریاد زد: بفهم ! رها کرده او تو را
مرا از این شب پر اضطراب خواهی برد ؟ دمی به کوچه ی آرام خواب خواهی برد ؟ مرا که این شب تاریک و سرد ترسانده است بدون دلهره تا آفتاب خواهی برد ؟ به آسمان دل روشنت مرا یک شب برای چیدن مشتی شهاب خواهی برد ؟ اسیر قحطی رویاست شهر چشمانم شبی مرا به تماشای خواب خواهی برد ؟ میان شعله ی حسرت همیشه می سوزم مرا از این غم پر پیچ و تاب خواهی برد ؟ دلم گرفته از این شعرهای تکراری مرا به شهر غزل های ناب خواهی برد ؟
فنجان واژگون شده قهوه مرا بر روی میز باز تکان داد با ادا یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام آرام و سرد گفت که در طالع شما قلبم تپید  باز عرق روی صورتم گفتم بگو مسافر من می رسد و یا … با چشم های خیره به فنجان نگاه کرد گفتم چه شد؟ …سکوت و تکرار لحظه ها آخر شروع کرد به تفسیر فال من با سر اشاره کرد که نزدیکتر بیا اینجا فقط دوخط موازی نشسته است یعنی دو فرد دلشده تا ابد جدا انگار بی امان به سرم ضربه می زدند یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا ؟ گفتم درست نیست از اول نگاه کن فریاد زد: بفهم ! رها کرده او تو را
مرا از این شب پر اضطراب خواهی برد ؟ دمی به کوچه ی آرام خواب خواهی برد؟ مرا که این شب تاریک و سرد ترسانده است بدون دلهره تا آفتاب خواهی برد؟ به آسمان دل روشنت مرا یک شب برای چیدن مشتی شهاب خواهی برد؟ اسیر قحطی رویاست شهر چشمانم شبی مرا به تماشای خواب خواهی برد؟ میان شعله ی حسرت همیشه می سوزم مرا از این غم پر پیچ و تاب خواهی برد؟ دلم گرفته از این شعرهای تکراری مرا به شهر غزل های ناب خواهی برد؟