eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
40 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دقیقا دوسه دفتر غزل از عشق سرودم اما نچشیده ست دلم مزه ی باهم بودن
چه خون‌ها خورده از اشکم، چه جان‌ها داده از آهم نمی‌دانم چه خواهم گفت در محشر جوابِ دل!
دل بکن‌از عشق دنیایی نشو عاصی رفیق جز خدا و ذات او گردد همه فانی رفیق
به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
جز خون دل هرچند محصولی ندارد بی عشق بی مفهوم میشد زندگانی
این نگاهیست که بر دامن تو افتاده این گناهیست که بر گردن تو افتاده از حسد رفت لبم زیر فشار دندان گوشه ی شال به بوسیدن تو افتاده خواب دیدم که شب خلقت مخلوقات است صد فرشته به تراشیدن تو افتاده چشم معصوم تو در شعر جدیدم تعطیل کار من بر لب اهریمن تو افتاده توی تو با توی من کار ندارد اما جنگ بین منِ من با منِ تو افتاده بین عقل و دل و وزن غزل و قافیه ها گره ها با نپذیرفتن تو افتاده به منِ بی کس وکاری که ندارم جز شعر یک جهان بر نرسانیدن تو افتاده
تا دلت خواست به احساسِ دلم بد کردی تا که دیدی به تو عاشق شده ام، بد کردی دل بـه دستانِ تو دادم که عذابش دادی نـازنینــم ! بـه خداونـد قسم بـد کردی دوسـت دارم کـه تـو را، بـاز ببینم جایی تـا بـه فریاد بگـویم ، همـه دَم بد کردی بند ،بندم همـه از دستِ دلـت غم دارند چـون بـه هر بند بـه بندِ بدنم بد کردی دَم بـه دَم ، نـامِ تـو را ورد زبـانـم کردم جانِ من بـر دَم و بـر بـاز دَمم بد کردی لحظه هایم گِلـه از جور و جفایت دارند تـا بـه هـر ثانیه از روز و شبم بد کردی
دچار عشق میشوم، عشق که اشتباه نیست” بجز دو چشم خیس من برای آن گواه نیست تمام احتمال من به ضرب و جمع چشم تو اگر به باد می رود نگاه تو نگاه نیست تو و سکوت کردنت من و هزار غمْ غزل ترانه بی تو بر لبم به جز صدای آه نیست بکش نفس به تار من غزل غزل صدا کنم بزن لبی به شعر من که لب زدن گناه نیست قسم به بودنت شب طلوع قرص ماه تو شبیه روی ماه تو در آسمان که ماه نیست نگو به من غریبه ای نگو دلت سیاه شد غریب مانده شعر من دلم ولی سیاه نیست به حرف حرف این غزل قسم که عاشقت منم به نغمه های سرکش سری که سر به راه نیست
ای دل نگفتمت که مرو در کمند عشق آخر بقصد خویش چرا می‌کنی شتاب!
ای دریغا حسرت معشوقه هر شب می‌کشیم دیگران با شعرهای ما ولی مخ می‌زنند... 😊
دود از سرم برخواسته داد از سر بیداد او دارد تغافل میکند یا رفته ام از یاد او حسین مرادی
- مستی و دیوانگی از چون منی نبود عجب کز شراب عشق تو در من رگی هشیار نیست -
بر جسم ناتوانش تابیده خشکسالی جانی نمانده دیگر در این تن سفالی امروز هم دوباره، آمد کنار میدان آمد به اشتیاق یک رزق احتمالی در بین آن جوانان، این پیرمرد خسته با چهره‌ای شکسته، با قامتی هلالی غرق خیال خود بود، فکر مریضی زن فکر جهاز دختر، فکر فشار مالی آهی کشید اما شکر از لبش نیفتاد رو سوی آسمان کرد با دست‌های خالی از آن‌سوی خیابان، ماشین باکلاسی فریاد زد: بیایید! با دستمزد عالی! هرچند پر درآورد از اشتیاق اما از جمعیت عقب ماند او با شکسته‌بالی امروز هم شبیه دیروز‌های بسیار برگشت سوی خانه با دست‌های خالی نزدیک خانه... مردی، با کیسه‌ای به دوشش لبخند هدیه می‌داد بر سفره‌ی اهالی... خندید پیرمرد و با آسمان سخن گفت: «حس می‌شود نگاهت هرلحظه این حوالی»
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که از همان کودکی‌اش مدرسه را دوست نداشت😂✋
خسته هستم از ولی اما خسته از چرا اگر شاید مثل یک لباس تنگ است و عاشقی به من نمی آید
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد بی اعتنا شدم به جهان، بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی؛ خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟ گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما، مرحمت زیاد!
دلم جنگل، دلم باران، دلم مهتاب می‌خواهد دلم یک کلبه‌ی چوبی کنار آب می‌خواهد چنان دلگیرم از دنیا که ترجیحا دلم شعری پر از تصویر موزون و خیالی ناب می‌خواهد 🌹❤️
... درد پنهان بہ تو ڪَویم ڪه خداوند منی یا نڪَویم ڪه تو خود مطلعی بر اسرار
؟؟؟🔪🔪 دوباره عاشقی از کنج مظلومیتش پر زد دوباره از غریبی قسوتِ قدّاره ای سر زد به شُکر سایه سار سروهای سبز امنّیت تبر در اوج عصیان زخم بر سروی تناور زد برای پاسخ چشمان بر در منتظر مانده سفیرِ مرگِ خونینِ پدر، جای پدر در زد نمی ترسد دگر قداره بند از سر زدن وقتی که با این سادگی خنجر به حنجرهای دیگر زد چه نامردانه در بن بست‌های خلوت قانون تبر بر سروهای باغ ما زخم مکرر زد کجای کارمان ایراد دارد؟! فکر باید کرد! که قاتل پای قتل مرد حق «دستش نمی لرزد» 🖍
گفتم: بیا! که خسته‌شدن را بهانه کرد گفتم: بمان! و پرسه‌زدن را بهانه کرد با من به قدر لحظه‌ی جان‌دادنم نماند گوری نداشتم که کفن را بهانه کرد 😭
. 🏴 صلی الله علیک یا علی بن محمد الهادی ▪️در رثای حضرت امام هادی سلام‌الله‌علیه صد شکر هدایت‌شدۀ دست شماییم با نور شما راهی درگاه خداییم گویند همه: "اهل ولا اهل بلایند" صد شکر که از لطف خدا اهل بلاییم این خاک اگر زر شده از مهر شما بود در خانۀ معصومه و در ملک رضاییم آیین شما چون به‌جز احسان و کرم نیست عمری است سر سفرۀ احسان و عطاییم داریم دلی خسته و تنگ از غم دوری محتاج حرم رفتن و مشتاق لقاییم در راه زیارت نشناسیم سر از پا شاهیم که در کوی شما بی‌سروپاییم از سامره همواره گدایش شده مشهور "بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم" از فیض شما بود اگر جامعه خواندیم از دولت عشق است اگر اهل ولاییم از داغ غم غربتتان معدن آهیم در سوگ جگرسوز شما غرق عزاییم زهر ستم آتش به سراپای شما زد از داغ شما یاد غم کرب‌وبلاییم ، بهمن ۱۴۰۰ 🏴
شور دیدارت اگر شعله به دل‌ها بکشد رود را از جگر کوه بـه دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب اما نه شب که اینقدر نباید بــه درازا بکشد خود شناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل یک دل شده با عشق فقط می‌ترسم هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد فاضل نظری
دلداده ات اسیر ظواهر نمیشود در بین راه محو مناظر نمیشود از اوکسی به غیر خودت دل نمیبرد موسی شناس طعمه ی ساحر نمیشود مولا به اسم اعظمت این روزها کسی شایسته ی شناختن سر نمیشود هرگز کسی به کُنه وجود تو پی نبرد من مانده ام چرا،به چه خاطر نمیشود ای صاحب زره، به خدا هیچ حاکمی مثل تو در محاکمه حاضر نمیشود باید کبوتر حرمت بود در حرم چیزی نصیب مرغ مهاجر نمیشود من هر چه گفته ام همه از لطف چشم توست اینجا کسی بدون تو شاعر نمیشود @aAHMADALAVI
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌سبب سویش مرا زین پای بی فرمان ، چه ها بر سر نمی آید؟ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈