متن وصیت نامه شهید عباس آبیاری .
ای خواهرم : قبل از هرچیز استعمار از سیاهی چادر تومی ترسد تا سرخی خون من . همچنین می خواهم که مردم عراق و سوریه از وطن نشان و ناموسشان و مخصوصا حرم مطهر معصومین (ع)در کبرابر دشمن خدا و دین اسلام کوشا باشند و در جهاددر راه رضای خدا بکوشند و بکشند . مردم این زمانه ما را سرزنش می کنند که کجا میروید و برایچه کسی میجنگید؟؟؟ اما اینان غافلند که ما خودمان قدم بر نمی داریم گویی ما را صدا می زنند قلبمان پایمان رابه حرکت وامیدارد . جز اینکه دختر امام علی(ع) و حضرت زهرا (س)و کودک سه ساله امام حسین (ع) و...... روی پیشانی ما مهر شهادت زده اند ، من جوابی جز این ندارم که خون ما رنگین تر از خون قاسم ، علی اکبر .... (ع) نیست . یاحسین (ع) تا آخرین قطره خون خود نمی گذاریم خواهرت دوباره به اسارت برود .
باسلام خدمت پدر و مادر عزیزم از روزی که من به دنیا آمدم جز زحمت چیزی برای شما نداشتم ، اگر همیشه با شجاعت و افتخار آماده هر گونه ماموریت بوده ام تنها به همت شما بوده است ،اگر عمری باقی بود از خداوندمتعال می خواهم که توفیق جبران محبتهای شما را به بنده عطا فرماید و اگر خود خدا شهادت را نصیبم بنده حقیر کرد طلب حلالیت دارم .
ای خواهران عزیزم من جز زحمت برای شما چیزی نداشتم امیدوارم که مرا بخشیده و حلال کنید .
این هم کل وصیت نامه عباس میباشد .
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
شهیدی که منافقین چشمهایش را درآوردند و گوشهایش را بریدند و بعد شهیدش کردند...
دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده. وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش. به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم.» گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمیگردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما!»
🔸مادر این شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد. منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
بسم الله
دیدار با امام زمان(عج)
.
مزارشهید:گلزارشهداشیراز_قطعه فتح المبین
💓
شب جمعه بود ،من و حسن نگهبان بودیم یک صندلی گذاشته بودیم روبروی پنجره و از انجا حواسمان به بیرون از ساختمان بود. نوبت نگهبانی حسن بود, رادیو را روشن کرده و دعای کمیل گوش می داد. یک لحظه رد شدم, دیدم صدای هق هق گریه اش همراه با فرازهای کمیل بلند است...
صبح دوباره نوبت نگهبانی به حسن افتاد و دوباره روی همان صندلی نشست و این بار دعای ندبه گوش می داد...
دعا به فراز های أین بقیه الله و ... رسیده بود. صدای افتادن چیزی امد. دویدم سمت اتاق ، دیدم اسلحه یک سمت افتاده, حسن هم یک سمت. حسن به شدت می لرزید, مثل کسانی که دچار تشنج می شوند، هر چه صدایش زدم فایده نداشت. یک خودکار گذاشتم بین دو انگشت پایش و محکم فشار دادم, به حال اولش امد و شروع کرد به گریه...
هرچه پرسیدم چه شده نگفت.
یکی دوماه گذشت ،حسن مقدّمات اعزامش را انجام داده و اماده رفتن بود. با موتور از جایی رد می شدیم گفتم حسن آخر جریان آن صبح را نگفتی؟
موتور را نگه داشت گفت می گم, اما تا زنده ام به کسی نگو!
گفت:آن روز صبح خیلی آقایم را صدا زدم که بیاید, بلاخره امد. اما آقا یک دریا بود, ظرفیت وجودی من به اندازه یک استکان, بنابراین تاب دیدنش را نداشتم و افتادم!
گفتم خوب؟
گفت خوب, آن چیزی را که از ایشان می خواستم گرفتم!
گفتم چی؟
گفت بماند!
وقتی یکی دو ماه بعد, پیکرش از عملیات فتح المبین برگشت فهمیدم چه خواسته! .
.🌷
روز بعد از شهادت حسن بود
می خواستم برم شاهچراغ باران شدیدی گرفت، چتر نداشتم چتر بدست آمد و گفت: «مادر بیا زیر چتر! زبانم بند آمده بود مرا رساند و برای همیشه رفت!»
منبع:اشک های پراکنده, خاطرات مادرشهیدان روزی طلب
🌿🌹🌷
🌹🌿 شهید محمد حسن روزی طلب
تولد: 1/4/1340- شیراز
سمت: معاون گردان
شهادت: 2/1/1361 - شوش،
#عملیات_فتح_المبین
#شهدای_فارس
#شهادت#فاطمیه#حضرت_زهرا
#امام_زمان(عج)
#مادران_شهدا#مناجات#دعاندبه
#دعای کمیل#دیداربا_امام_زمان
#شلمچه#راهیان_نور#راویان#دفاع_
مقدس#فکه#هویزه#طلائیه#سه_راهی_شهادت_طلائیه🌷
#شیراز
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺
🌹یامهدی🌹
#روایتی_درباره_ی_شهید_بهشتی ۳
🍃
یک بار به فرزند آقای بهشتی(محمد رضا)که در منزل من مهمان بود گفتم خاطره ای از پدرتان برای من تعریف کنید،گفت:
وقتی که آلمان بودیم به جایی رفتیم که قبر مارکس هم بود.در قبرستان دو سگ داشتند می رفتند کسی که همراه ما بود به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند.
پدرم بلافاصله به او گفت اگر با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم.
ادب در کلام لازم است،چه فرد کافر باشد چه مسلمان.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane
🕊🌺