eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
444 دنبال‌کننده
42.5هزار عکس
7هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
[ ] ولادت: ۱۳۴۱/۹/۱۵_شیراز شهادت: ۱۳۶۱/۲/۱۳_فکہ ارتباط قلبے اش با امام زمان(عج) خیلے قوے بود و مے گفت: یک قدم بہ طرفشان بردارے، صد قدم بہ طرفت برمے دارند. این شهید، عاشق امام زمان(عج) بود و هنگامے کہ نام مبارک آن حضرت را مے شنید، بہ احترام ایشان بلند مےشد. همیشہ توصیہ مے کرد، در قنوت نماز بخوانید: "الهم اجعلنی من المحبین المهدی و المنتظرین المهدی(عج)" وصیت کرده بود شبانہ او را دفن کنند و جز پدر و مادر و ۷ نفر از بچہ هاے سپاه، کسے در مراسم او نباشد. مے خواست تشیع جنازه اش مثل حضرت زهرا (س) غریبانہ باشد. . . 🌸| 🌷یازهرا🌷 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
❂○° °○❂ 🔻 قسمت علےجیغ میزندومی دود سمت فاطمه ..خنده ام میگیرد چقدر ! زهراخانوم بدون اینڪه بادیدن من جابخورد لبخندگرمی میزند واول بجای دخترش بمن سلام میڪند! این نشان میدهد ڪه چقدرخون گرم و مهمان نوازند.. _ سلام مامان خانوم!...مهمون آوردم... " و پشت بندش ماجرای مرا تعریف میڪند" - خلاصه اینڪه مامان باباشو گم کرده اومده خونه ما! علےاصغربالحن شیرین و ڪودڪانه میگوید:اچی؟خاله گم چده؟واقیهنی؟ زهراخانوم میخنددوبعد نگاهش راسمت من میگرداند _ نمیخوای بیای داخل دخترخوب؟ _ ببخشیدمزاحم شدم.خیلےزشت شد. _ زشت این بود ڪه توخیابون میموندی!حالا تعارفو بزار پشت درو بیا تو...ناهارحاضره. لبخند میزند ،پشت بمن میکند ومیرود داخل.  خانه ای بزرگ،قدیمےودوطبقه ڪه طبقه بالایش متعلق به بچه هابود. یڪ اتاق برای سجادو تو،دیگری هم برای فاطمه و علےاصغر. زینب هم یڪ سالےمیشودازدواج ڪرده وسرزندگےاش رفته. ازراهرو عبورمیڪنم وپائین پله ها میشینم،ازخستگےشروع میڪنم پاهایم رامیمالم. ڪه صدایت ازپشت سروپله های بالابه گوش میخورد: _ ببخشید!.میشه رد شم؟ دستپاچه ازروی پله بلند میشوم. یڪےاز دستانت رابسته ای،همانےڪه موقع افتادن ازروی تپه ضرب دیده بود علےاصغرازپذیرایـےبه راهرومےدود و اویزون پایت میشود. _ داداچ علے.چلا نیمیای کولم کنے؟؟ بےاراده لبخند میزنم،به چهره ات نگاه میڪنم،سرخ میشوی و ڪوتاه جواب میدهے: _ الان خسته ام...جوجه من! ڪلمه جوجه را طوری گفتےڪه من نشنوم...اما شنیدم!!! یڪ لحظه از ذهنم میگذرد: "چقدرخوب شد ڪه پدر و مادرم نبودن ومن الان اینجام". مادرم تماس گرفت: حال پدربزرگت بد شده...مامجبورشدیم بیایم اینجا (منظور یڪےازروستاهای اطراف تبریز است)... چندروز دیگه معطلےداریم... بروخونه عمت!... اینها خلاصه جملاتےبودڪه گفت وتماس قطع شد چادررنگـےفاطمه راروی سرم مرتب میڪنم وبه حیاط سرڪ میڪشم. نزدیڪ غروب است وچیزی به اذان مغرب نمانده.تولبه ی حوض نشسته ای،آستین هایت رابالازده ای ووضومیگیری.پیراهن چهارخانه سورمه ای مشڪےوشلوار شیش جیب! میدانستم دوستت ندارم فقط...احساسم بتو،احساس ڪنجڪاوی بود... ڪنجڪاوی راجب پسری ڪه رفتارش برایم عجیب بود "اما چراحس فوضولےاینقدبرام شیرینه مگه میشه ڪسے اینقدرخوب باشه؟" مےایستے،دستت رابالا مےآوری تامسح بڪشے ڪه نگاهت بمن مےافتد.بسرعت روبرمیگردانےواستغفرالله میگویـے.... اصلن یادم رفته بود برای چڪاری اینجا امده ام... _ ببخشید!...زهراخانوم گفتن بهتون بگم مسجدرفتید به اقا سجاد گوشزد ڪنید امشب زود بیان خونه... همانطور ڪه استین هایت راپایین میڪشے جواب میدهے:بگیدچشم! سمت درمیروی ڪه من دوباره میگویم: _ گفتن اون مسئله هم ازحاجـے پیگری ڪنید... مڪث میڪنـے: _ بله...یاعلــے! زهراخانوم ظرف راپراز خورشت قرمه سبزی میڪند ودستم میدهد _ بیادخترم...ببربزار سرسفره... _ چشم!...فقط اینڪه من بعد شام میرم خونه عمه ام!...بیشترازین مزاحم نمیشم. فاطمه سادات ازپشت بازوام را نیشگون میگیرد _ چه معنےداره!نخیرشماهیچ جانمیری!دیروقته... _ فاطمه راس میگه...حالافعلا ببرید غذاهارو یخ ڪرد.. هردوازآشپزخانه بیرون و به پذیرائےمیرویم.همه چیزتقریباحاضراست. صدای مردانه ڪسےنظرم راجلب میڪند. پسری باپیرهن ساده مشڪے،شلوارگرم ڪن،قدی بلند وچهره ای بینهایت شبیه تو! ازذهنم مثل برق میگذرد_اقاسجاد_! پست سرش توداخل می آیے وعلےاصغر چسبیده به پای تو کشان کشان خودش رابه سفره میرساند خنده ام میگیرد!چقدراین بچه بتو وابسته است نکند یکروز هم من ماننداین بچه بتو..... ↩️ ... 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
درون من ز تو یڪ دم نمیشود خالے .. یڪ نگاهت براے تمام عمر من ڪافیست... مدافع حرم روح الله طالبی اقدم شهداگاهی_نگاهے 🌸سلام صبحتون شهدایی🌸 🍀🍀🍀 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شیعیان مژده که از پرده برون یار آمد عسکری پور نقی مظهر دادار آمد گشت از کان کرم گوهر پاکی ظاهر ز صدف آن دُر تابنده به بازار آمد ولادت امام حسن عسکری (ع) مبارک‌ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✨ امام حسن عسکری(ع) 🍁 از سه کس، سه چیز را توقع نداشته باش؛ 1️⃣ از کسى که با او بدرفتارى کرده‏‌اى، توقع صفا و پاکدلى‏ نداشته باش، 2️⃣ و از کسى که به او خیانت کرده‏‌‌اى توقع وفا نداشته باش، 3️⃣ و از کسى که به او بدگمان شده‏‌‌اى، توقع خیرخواهى نداشته باش.‏ 📚 نزهة الناظر و تنبیه الخاطر ۱۴۲ ✨ سالروز ولادت با سعادت امام یازدهم، حضرت امام حسن عسکری (ع) مبارک باد 🌺🌺 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴 بسیج و مقدس‌مآبی! ✍️ 🔹 درباره سالها بایکوت مهمترین بخشِ پیام امام خمینی درباره بسیج 🔸 در طول سالهایی که از آخرین پیام امام درباره بسیج گذشته است و در میان هزاران پوستر و پلاکاردی که در این یازده سال به در و دیوار خیابانها و اداره‌ها و... چسبیده است، ندیده‌ام که این جمله از امام پوستر شده باشد، یا بر دیوار پایگاه بسیج مسجد یا دانشگاه یا اداره یا کارخانه ای نقش بسته باشد که: «مملکتی که با استکبار و پول‌پرستی و تحجرگرایی و مقدس‌مآبی مخالف است، همه افرادش باید بسیجی باشند.» ✅ درحالی که جمله دیگری از همان پیام آذر ۱۳۶۷ را صدها بار از دهان فرماندهان و مسئولان و سخنرانان و بر صفحه مجلات و روزنامه ها و پوسترها شنیده‌ایم و خوانده‌ایم که: «بسیج لشکر مخلص خداست. 🔹 تأکید بر انگیزه های درونی بسیج، همچون اخلاص و صداقت و... آنچنان ضریبی یافته است که ویژگی‌ها و آرمان‌های اجتماعی به عنصری دسته چندم و حتی کم اهمیت در تعریف ماهیت بسیج تبدیل شده است. 🔸 در تعریف حضرت امام از بسیج و بسیجی، این دو در تقابل با استکبار، پول پرستی و تحجرگرایی و مقدس‌مآبي معنا می شود. آیا عجیب نیست که امروز در برخی موارد، گاه بسیجی‌گری و مقدس‌مآبی متشبه می‌شود؟ و آیا این همان تنگه احدی نیست که امام چند ماه پس از پایان جنگ، بسیجیان را نسبت به آن هُشیار می‌کند؟ ✅ مقدس‌مآبي از یک دیدگاه، تقید شدید به آداب و احکام ظاهری و فردی است. اما این آن تقدسی نیست که امام بر آن شمشیر کشیده باشد و شاید بی دقتی ای که در فهم معنای مقدس مآبی روی داده و آن را مساوی تعبد و تشرع قرار داده، موجب شده است که «تضاد» تفکر بس
«تضاد» تفکر بسیجی با مقدس مآبی، یا اصلا فهم نشود، یا از ترس تضعیف تعبد، تلاشی برای تبیین و تشدید آن صورت نگیرد. 🔹 مقدس‌مآبي در نگاه امام بسیجیان، نه صرف توجه به احکام فردی و ظاهری دینی، بلکه غفلت از آرمانها و مسئولیت‌های اجتماعی دین است. آرمان عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی (در همه ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی) از ارکان اصلی بسیج مستضعفین» است که جا دارد این «آرمان» به شکل جدی تر و کاربردی‌تری در «سازمان بسیج متجلی شود؛ وگرنه این تشکل عظیم و وسیع مردمی به تدریج از تعریف خود فاصله خواهد گرفت و دچار آفاتی خواهد شد که پیش از این نیز، دامن بسیاری از حرکت های دینی در طول تاریخ را گرفته است. 💢 اسلام انقلابی (که مبنای انقلاب اسلامی است) و تفاوت و تقابل آن با اسلام غیرانقلابی مرفهین بی‌درد، باید بیشترین، صریح‌ترین و کامل‌ترین ظهور خود را در بزرگترین و مردمی‌ترین نهاد انقلاب داشته باشد و وای بر روزی که در بسیج، اسلام فردی و مناسکی محض، اهمیت و جایگاه برجسته‌تری از اسلام انقلابی و اجتماعی مؤسس بسیج و احیاگر اسلام ناب پیدا کند. 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💠 راحت را از دیدگان سلب خواهیم کرد. 📍قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه و تنها بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت پرستی است ادامه می‌­دهد 📍به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام این پابرهنه‌های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می‌­نمایند، سلب خواهد کرد. 📚صحیفه نور، جلد ٢٠،صفحه ١١۴ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💠حضرت آیت‌الله خامنه‌ای :«در بُعد مسائل داخلی کشور؛ امام طرف‌دار جدی حمایت از محرومان و مستضعفان بود؛ امام نابرابری اقتصادی را با شدت و حدت رد میکرد؛ اشرافیگری را با تلهی رد میکرد؛ به معنای واقعی کلمه امام طرف‌دار عدالت اجتماعی بود.» ۹۴/۳/۱۴ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
نیمی فدای وطن و نیمی هم فدای حرم شد همسر شهید محمدرضا ابراهیمی : «محمدرضا ۳۰ سال در سپاه خدمت كرد و بعد از بازنشستگي در جهاد مشغول به كار شد. اما بعد از جنگ هم آرام و قرار نداشت. عاشق شهادت بود و دلتنگ رفقاي شهيدش مي‌شد. هميشه مي‌گفت چرا من شهيد نشدم. خوشا به حال رفقايم كه شهيد شدند. مي‌گفت‌ اي كاش باب شهادت باز شود و من هم به آرزويم برسم. من به ايشان مي‌گفتم شما هر روز يك بار شهيد مي‌شويد. چون محمدرضا خيلي درد مي‌كشيد. اما ايشان راضي نمي‌شد و مي‌گفت آنها كه شهيد شدند معامله را بردند. همه اين‌ها گذشت تا اينكه بحث سوريه و دفاع از حريم اهل بيت پيش آمد. از همان آغاز جنگ زمزمه رفتن و دفاع از حرم را مطرح كرد اما به خاطر جانبازي از اعزامش جلوگيري مي‌كردند تا اينكه اواخر شهريورماه ۱۳۹۴ بعد از كلي پيگيري و اصرار عازم دفاع از حرم شد. نيمي از جسمش فداي وطن و نيم ديگر فداي حرم شد.» شهید 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
❂○° °○❂ 🔻 قسمت پتو را ڪنارمیزنم،چشمهایم راریز و به ساعت نگاه میڪنم."سه نیمه شب!" خوابم نمیبرد...نگران حال پدربزرگم.. زهرا خانوم اخر کار خودش را کرد و مرا شب نگه داشت... بخود میپیچم... دستشویـے درحیاط و من ازتاریڪـے میترسم! تصور عبور از راه پله و رفتن به حیاط لرزش خفیفـےبه تنم میندازد.بلندمیشوم ،شالم را روی سرم میندازم وباقدمهای آهسته ازاتاق فاطمه خارج میشوم.دراتاقت بسته است.حتما آرام خوابیده ای! یڪ دست را روی دیوار و بااحتیاط پله ها را پشت سرمیگذارم. آقاسجادبعدازشام برای انجام باقـےمانده ڪارهای فرهنگےپیش دوستانش به مسجدرفت.تووعلےاصغردریڪ اتاق خوابیدید و من هم همراه فاطمه. سایه های سیاه،ڪوتاه وبلنداطرافم تڪان میخورند.قدمهایم راتندترمیڪنم ووارد حیاط میشوم. /چندمترفاصلس یاچندکیلومتره؟؟ زیرلب ناله میڪنم:ای خداچقد من ترسوام!... ترس ازتاریڪےراازڪودڪےداشتم. چشمهایم رامیبندم و میدوم سمت دستشویـےڪه صدایـےسرجا میخڪوبم میڪند! صدای پچ پچ...زمزمه!!... "نکنه...جن!!! ازترس به دیوارمیچسبم وسعےمیڪنم اطرافم رادرآن گنگـےوسیاهـےرصدڪنم! اماهیچ چیزنیست جزسایه حوض ،درخت وتخت چوبـے!! زمزمه قطع میشودوپشت سرش صدایـےدیگر...گویـےڪسےداردپاروی زمین میڪشد!!! قلبم گروپ گروپ میزند،گیج ازخودم میپرسم:صدا ازچیهه!!!! سرم رابـےاختیاربالامیگیرم..روی پشت بام.سایه یڪ مرد!!! ایستاده و بمن زل زده!!نفسم درسینه حبس میشود. یڪ دفعه مینشیند ومن دیگر چیزی نمیبینم!!بـےاختیاربایڪ حرکت سریع ازدیوارڪنده میشوم وسمت درمیدوم!! صدای خفه درگلویم رارهامیڪنم: دززززدددد...دزد رو پشت بومهه..!!!دزدد..!! خودم راازپله هابالامیڪشم !گریه وترس باهم ادغام میشوند.. _ دزد!!! دراتاقت باز میشود وتوسراسیمه بیرون مـےآیـے!!! شوڪه نگاهت رابه چهره ام میدوزی!! سمتت می آیم ودیوانه وارتڪرارمیڪنم:دزددد...الان فرااارمیڪنههه _ کو!! به سقف اشاره میکنم وبالکنت جواب میدهم:رو...رو...پش...پشت...بوم..م.. فاطمه وعلـےاصغرهردوباچشمهای نگران ازاتاقشان بیرون مـےایند.. وتو باسرعت ازپله ها پایین میدوی... دستم راروی سینه ام میگذارم.هنوزبشدت میتپد.فاطمه ڪنارم روی پله نشسته وزهراخانوم برای آروم شدن من صلوات میفرستد. اماهیچ کدام مثل من نگران نیستند! بخودم که آمدم فهمیدم هنگام دویدن و بالا آمدن ازپله هاشالم افتاده و تو مرا با این وضع دیده ای!!! همین آتش شرم به جانم میزد!! علےاصغرشالم راازجلوی درحیاط مےاوردودستم مےدهد. شالم راسرم میڪنم وهمان لحظه توبامردی میانسال داخل می آیـے... علےاصغرهمینڪ اورا میبیند بالحن شیرین میگوید: حاچ بابا!! انگار سطل آب یخ روی سرم خالےمیڪنند مردباچهره ای شکسته ولبخندی که که لابه لای تارهای نقره ای ریشش گم شده جلو مےاید: _ سلام دخترم!خوش اومدی!! بهت زده نگاهش میکنم بازم گند زدم!!! ابروم رفت!!! بلند میشوم،سرم راپایین میندازم... _ سلام!!...ببخشید من!..من نمیدونستم که.. زهراخانوم دستم رامیگیرد! _ عیب نداره عزیزم!ماباید بهت میگفتیم که اینجوری نترسی!!حاج حسین گاهـےنزدیڪ اذان صبح میره روی پشت بوم برای نماز..وقتی دلش میگیره ویادهمرزماش میفته! دیشبم مهمون یکی ازهمین دوستاش بوده.فک کنم زود برگشته یراست رفته اون بالا باخجالت عرق پیشانی ام راپاک میکنم،بزورتنهایڪ ڪلمه میگویم: _ شرمنده...‌ فاطمه به پشتم میزند: _ نه بابا!منم بودم میترسیدم!! حاج حسین بالبخندی که حفظش کرده میگوید: _ خیلےبد مهمون نوازی ڪردم!مگه نه دخترم!! وچشمهای خسته اش را بمن میدوزد... ↩️ ... 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸