eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
442 دنبال‌کننده
42.3هزار عکس
7هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
✍رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت همسر مکرّمه آیت الله یزدی را تسلیت گفتند. بسم الله الرحمن الرحیم آیت الله آقای حاج شیخ محمّد یزدی دامت برکاته درگذشت همسر مکرّمه را که شریک مجاهدتها و رنجهای جنابعالی در سالیان طولانی بودند به شما و دیگر بازماندگان تسلیت عرض میکنم و رحمت و مغفرت الهی را برای آن مرحومه مسألت مینمایم. سیّد علی خامنه‌ای ۲۲ اسفند ۱۳۹۸ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌷به مناسبت ۲۲ اسفندماه، روز شهید ✍رهبر انقلاب: همسران غصه خوردند که چرا آنها نمی‌توانند به میدان جنگ بروند؛ و صبر کردند و در خانه‌ها نشستند و پشت جبهه را نگهداشتند؛ بعد هم که آن رزمنده شهید شد، شکر کردند و به شهادت شهیدشان افتخار نمودند! این است که شعله‌ی یک نهضت، همچنان زنده میماند. ۱۳۷۰/۱۰/۱۱ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
💐جوان ایرانی اعتمادبه‌نفس دارد ✍رهبر انقلاب: جوانهای ما گاهی اوقات یک فکرهای نویی را مطرح میکنند که دستگاه‌های مسئول توانایی ندارند اینها را جمع‌وجور کنند؛ جوان ایرانی اعتمادبه‌نفس دارد. وقتی باور به خود نبود، پیشرفت هم نیست؛ وقتی باور به خود بود، شعار «ما میتوانیم» بود، توانایی هم می‌آید؛ کشور میشود توانا، ملّت میشود توانا. ۹۵/۱/۱ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
آرزویش این بود ، یک قبــر در کربلا، یکی در قطعه ۲۶ بهشت زهــرا(س) داشته باشد؛ در عملیات جـــُرُف الصَخَر عــراق پیکرش متلاشی شد و جـامانـد.. ۳روز بعد سـر و دستش پیدا شد آوردند قطعه ۲۶ .. و بعد ‌،بدن بی سـر را هم کشف و در کربلا خاک کردند.. 🌷شهید حمیدرضا زمانی🌷 🕊🕊🕊🕊🕊 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((آدم برفی)) 🌷اون دختر پر از شور و نشاط، بی صدا و گوشه گیر شده بود، با کسی حرف نمی زد. این حالتش به حدی شدید بود که حتی مدیر مدرسه جدید ازمون خواست بریم مدرسه. 🌷الهام، تمام ذهنم رو به خودش مشغول کرده بود. اینطوری نمی شد، هر طور شده باید این وضع رو تغییر می دادم. مغزم دیگه کار نمی کرد، نه الهام حاضر به رفتن پیش مشاور بود، نه خودم، مشاور مطمئن و خوبی رو می شناختم. دیگه مغزم کار نمی کرد. 🌷 خدایا به دادم برس، انگار مغزم از کار افتاده هیچ ایده و راهکاری ندارم.بعد از نماز صبح، خوابیدم، دانشگاه نداشتم اما طبق عادت، راس شیش و نیم از جا بلند شدم. 🌷از پنجره، نگاهم به بیرون افتاد، حیاط و شاخ و برگ های درخت گردو از ، سفید شده بود. اولین برف اون سال، یهو ایده ای توی سرم جرقه زد.سریع از اتاق اومدم بیرون، مادر داشت برای الهام، صبحانه حاضر می کرد.– هنوز خوابه؟– هر چی صداش می کنم بیدار نمیشه.رفتم سمت اتاق، دو تا ضربه به در زدم. جوابی نداد. 🌷رفتم تو، پتو رو کشیده بود روی سرش، با عصبانیت صداش رو بلند کرد.– من نمی خوام برم مدرسه. با هیجان رفتم سمتش، و پتو رو از روی سرش کنار زدم. 🌷– کی گفت بری مدرسه؟ پاشو بریم توی حیاط آدم برفی درست کنیم. زل زد توی چشم هام و دوباره پتو رو کشید روی سرش.برو بیرون حوصله ات رو ندارم. اما من، اهل شدن نبودم، محکم گرفتمش و با خنده گفتم: – پا میشی یا با همین پتو، گوله پیچ، ببرمت بندازمت وسط برف ها. 🌷پتو رو محکم کشید توی سرش و دور خودش سفت کرد.– گفتم برو بیرون، نری بیرون جیغ می کشم.این جمله مثل جملات قبلیش محکم نبود. شاید فکر کرد شوخی می کنم و جدی نیست. لبخند آمیزی صورتم رو پر کرد. 🌷– الهی به امید تو همون طور که الهام خودش رو لای پتو پیچونده بود، منم، گوله شده با بلندش کردم ? . ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 🌸🌺کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
سخت استـــــ اما... گذشتند از هر آنچہ ڪہ را وصل زمین میڪرد! این قانون پـــرواز است گذشتن شدن.. رسیدن! آرے گـذشتند ما هم ساده تر میگذریم..! از...بگذریم! مدافع حرم # روح الله_طالبی_اقدم 🌷 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
(ع): كار نيك، از مرگ بد، جلو مى گيرد و هر كار نيكى، صدقه است و نيكوكاران در دنيا، نيكان آخرتند. دعائم الاسلام جلد 2 صفحه 321 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🔸وفادار بمانید 🔹به جمهوری اسلامی، که ثمره خون پدرانتان است، تا پای جان وفادار بمانید؛ و با آمادگی خود و صدور انقلاب و ابلاغ پیام خون شهیدان، زمینه را برای قیام منجی عالم و خاتم الاوصیا و الاولیا، حضرت بقیه الله -روحی فداه- فراهم سازید. امام خمینی(ره) | ۸ اردیبهشت ۱۳۶۵ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌹 من به تو دلگرمم ... 💖 : امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام یک الگوی کامل برای همه است.از اوایل نوجوانی تا هنگام مرگ دو صفت بصیرت و صبر را با خود همراه داشت. کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
▫️سبک زندگی شهدا ‌ صلوات خیلی دوست داشت، پشت ماشینش نوشته بود، اسمش توی تلگرام صلوات بود. کلی از اسباب بازی‌های بچگی‌اش را نگه داشته بود، یک خرده از وسایلش را داد به پسر من و مقداری به بچه‌ی برادرم. انگشتر زیاد داشت دُر و عقیق و فیروزه. رنگ روشن می‌پوشید، می‌خواست دل خانمش را به دست بیاورد، پسر خانه که بود سروسنگین‌تر می‌چرخید؛ ولی عقاید و مرامش مثل قبل بود. ماه رمضان که تمام می‌شد خانمش می‌گفت: محسن گفته چندتا از روزه‌هام به دلم نچسبیده دوباره می‌گرفت، کل محرم و صفر مشکی می‌پوشید و درگیر مراسم های مذهبی موسسه بود، در کودکی و نوجوانی هم قاتی دسته‌ها عزاداری می‌کرد، در دوران دانشگاه در دسته‌ها شیپور می‌زد، بچه‌تر که بود در دسته‌های عزا زنجیر می‌زد، زنجیر کوچکی داشت که خیلی حساس بود کسی بهش دست نزند. بچه‌ام کوچک بود، داشتم بهش آب می‌دادم، آمد کنارم ایستاد گفت به سه نفس آب را بده‌بخورد، بعد هم گفت: دایی بگو یاحسین. ‌ 🌷شهیـد محسـن‌ حججـی🌷 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🔴بیماری یعقوب لیث و پایان زندگی او یعقوب پس از غلبه بر مخالفانش حکومت سیستان را در اختیار خود گرفت و حکومت طاهریان را در خراسان منقرض نمود.او در پایان حکومتش با خلیفه عباسی معتمد به جنگ پرداخت(خلیفه به یعقوب پیشنهاد حکومت خراسان.طبرستان.گرگان.ری و فارس را داد اما یعقوب نپذیرفت وبه خلیفه پیغام داد به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد) و پس از تصرف خوزستان در مکانی بنام دیرالعاقول(بین بصره و بغداد)اردو زد ولی خلیفه آب را به لشگر یعقوب بست.چون اردوگاه یعقوب در مکان پستی بود لشگریان تارومار شدند و یعقوب عقب نشینی کرد و در جندی شاپور بیمار شد. وقتی یعقوب در بستر بیماری بود خلیفه عباسی قاصدی نزد او فرستاد تا درباره صلح با او مذاکره کند.وقتی یعقوب پیام خلیفه را شنید دستور داد شمشیری نان و پیازی برای او بیاورند آنگاه رو به قاصد خلیفه کرد و گفت؛ به ارباب خود بگو اگر من از این بستر بلند شدم بین من و تو همین شمشیر حکم خواهد کرد و اگر پیروز شدم با همین شمشیر گردنت را میزنم و اگر شکست خوردم رویگرزاده ای بیش نیستم این نان و پیاز که خوراک همیشگی من است مرا کفایت میکند و به آن قناعت میورزم. فرستاده خلیفه از نزد یعقوب رفت ولی بیماری قولنج یعقوب شدت گرفت و روز شنبه سال 265 هجری از دنیا رفت. 📚نوادر تاریخی کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ((اعلان جنگ)) 🌷صدای جیغش بلند شده بود که من رو بزار زمین.اما فایده نداشت. از در اتاق که رفتم بیرون مامان با تعجب به ما زل زد. منم بلند و با خنده گفتم: 🌷– امروز به علت ، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد، از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند اونم سریع، تا بچه از دستم نیوفتاده? یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد. 🌷سوز برف که به الهام خورد، تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم. سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد.– من رو نزاری زمین، نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود. یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن.آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن، منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها، جیغ می زد و بالا و پایین می پرید. 🌷خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش. خورد توی سرش، با عصبانیت داد زد:– مهران! 🌷و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه، گوله بعدی رفت سمتش… سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید، جاخالی داد. سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد: 🌷– دیوونه ها، نمی گید مردم سر صبحی خوابن.گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید، هر چند، حیف! خورد توی پنجره.– مردم! پاشو بیا بیرون برف بازی، مغزت پوسید پای کتاب. 🌷الهام تا دید هواسم به سعید پرته، دوید سمت در. منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها. پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت و پرت کرد سمتم. 🌷تیرم درست خورده بود وسط هدف، الهام وارد بازی و برنامه من شده بود.جنگ در دو جبهه شروع شد. تو اون حیاط کوچیک، گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد، 🌷تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد. برعکس ما دو تا، که بدون کاپشن و دست و کلاه و حتی کفش، وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم، سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود.از طرف عضو بزرگ تر شد. من و الهام، یه طرف، سعید طرف دیگه ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید و در آوردن چکمه هاش ✍ادامه دارد... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🌺کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸