🌹 من به تو دلگرمم ...
💖 #امام_خامنه_ای_مدظلهالعالی:
امیرالمؤمنین علی علیهالسلام یک
الگوی کامل برای همه است.از اوایل
نوجوانی تا هنگام مرگ دو صفت
بصیرت و صبر را با خود
همراه داشت.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
▫️سبک زندگی شهدا
صلوات خیلی دوست داشت، پشت ماشینش نوشته بود، اسمش توی تلگرام صلوات بود.
کلی از اسباب بازیهای بچگیاش را نگه داشته بود، یک خرده از وسایلش را داد به پسر من و مقداری به بچهی برادرم.
انگشتر زیاد داشت دُر و عقیق و فیروزه. رنگ روشن میپوشید، میخواست دل خانمش را به دست بیاورد، پسر خانه که بود سروسنگینتر میچرخید؛ ولی عقاید و مرامش مثل قبل بود.
ماه رمضان که تمام میشد خانمش میگفت: محسن گفته چندتا از روزههام به دلم نچسبیده دوباره میگرفت، کل محرم و صفر مشکی میپوشید و درگیر مراسم های مذهبی موسسه بود، در کودکی و نوجوانی هم قاتی دستهها عزاداری میکرد، در دوران دانشگاه در دستهها شیپور میزد، بچهتر که بود در دستههای عزا زنجیر میزد، زنجیر کوچکی داشت که خیلی حساس بود کسی بهش دست نزند.
بچهام کوچک بود، داشتم بهش آب میدادم، آمد کنارم ایستاد گفت به سه نفس آب را بدهبخورد، بعد هم گفت: دایی بگو یاحسین.
🌷شهیـد محسـن حججـی🌷
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🔴بیماری یعقوب لیث و پایان زندگی او
یعقوب پس از غلبه بر مخالفانش حکومت سیستان را در اختیار خود گرفت و حکومت طاهریان را در خراسان منقرض نمود.او در پایان حکومتش با خلیفه عباسی معتمد به جنگ پرداخت(خلیفه به یعقوب پیشنهاد حکومت خراسان.طبرستان.گرگان.ری و فارس را داد اما یعقوب نپذیرفت وبه خلیفه پیغام داد به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد) و پس از تصرف خوزستان در مکانی بنام دیرالعاقول(بین بصره و بغداد)اردو زد ولی خلیفه آب را به لشگر یعقوب بست.چون اردوگاه یعقوب در مکان پستی بود لشگریان تارومار شدند و یعقوب عقب نشینی کرد و در جندی شاپور بیمار شد. وقتی یعقوب در بستر بیماری بود خلیفه عباسی قاصدی نزد او فرستاد تا درباره صلح با او مذاکره کند.وقتی یعقوب پیام خلیفه را شنید دستور داد شمشیری نان و پیازی برای او بیاورند آنگاه رو به قاصد خلیفه کرد و گفت؛ به ارباب خود بگو اگر من از این بستر بلند شدم بین من و تو همین شمشیر حکم خواهد کرد و اگر پیروز شدم با همین شمشیر گردنت را میزنم و اگر شکست خوردم رویگرزاده ای بیش نیستم این نان و پیاز که خوراک همیشگی من است مرا کفایت میکند و به آن قناعت میورزم. فرستاده خلیفه از نزد یعقوب رفت ولی بیماری قولنج یعقوب شدت گرفت و روز شنبه سال 265 هجری از دنیا رفت.
📚نوادر تاریخی
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_ویک((اعلان جنگ))
🌷صدای جیغش بلند شده بود که من رو بزار زمین.اما فایده نداشت. از در اتاق که رفتم بیرون مامان با تعجب به ما زل زد. منم بلند و با خنده گفتم:
🌷– امروز به علت #بارش_برف، مدارس در همه سطوح تعطیل می باشد، از مادرهای گرامی تقاضا می شود درب منزل به حیاط را باز نمایند اونم سریع، تا بچه از دستم نیوفتاده?
یه چند لحظه بهم نگاه کرد و در رو باز کرد.
🌷سوز برف که به الهام خورد، تازه جدی باور کرد می خوام چه بلایی سرش بیارم. سرش رو از زیر پتو آورد بیرون و دستش رو دور گردنم حلقه کرد.– من رو نزاری زمین، نندازی تو برف ها حالتش عوض شده بود. یه حسی بهم می گفت عقب نشینی نکن.آوردمش پایین شروع کرد به دست و پا زدن، منم همون طوری با پتو، پرتش کردم وسط برف ها، جیغ می زد و بالا و پایین می پرید.
🌷خنده شیطنت آمیزی زدم و سریع یه مشت برف از روی زمین برداشتم و قبل از اینکه به خودش بیاد پرت کردم سمتش. خورد توی سرش، با عصبانیت داد زد:– مهران!
🌷و تا به خودش بیاد و بخواد چیز دیگه ای بگه، گوله بعدی رفت سمتش… سومی رو در حالی که همچنان جیغ می کشید، جاخالی داد.
سعید با عصبانیت پنجره رو باز کرد:
🌷– دیوونه ها، نمی گید مردم سر صبحی خوابن.گوله بعدی رو پرت کردم سمت سعید، هر چند، حیف! خورد توی پنجره.– مردم! پاشو بیا بیرون برف بازی، مغزت پوسید پای کتاب.
🌷الهام تا دید هواسم به سعید پرته، دوید سمت در. منم بین زمین و آسمون گرفتمش و دوباره انداختمش لای برف ها. پتو از دستش در رفت و قل خورد اون وسط بلند شد و با عصبانیت یه گوله برف برداشت و پرت کرد سمتم.
🌷تیرم درست خورده بود وسط هدف، الهام وارد بازی و برنامه من شده بود.جنگ در دو جبهه شروع شد. تو اون حیاط کوچیک، گوله های برفی مدام بین دو طرف، رد و بدل می شد،
🌷تا اینکه بالاخره عضو سوم هم وارد حیاط شد. برعکس ما دو تا، که بدون کاپشن و دست و کلاه و حتی کفش، وسط برف ها بالا و پایین می پریدیم، سومین طرف جنگی، تا دندان، خودش رو پوشونده بود.از طرف عضو بزرگ تر #اعلان_جنگ شد. من و الهام، یه طرف، سعید طرف دیگه ماموریت: تسخیر کاپشن و دستکش سعید و در آوردن چکمه هاش
✍ادامه دارد...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🌺کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
عـاشقـانے که مـدام از فـرجت میگفتند
عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبرى
#شهید روح الله_طالبی_اقدم
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
هدایت شده از سلامت بمان
🔹ورود اطلاعات تمامی افراد در این سامانه الزامی است. حتی افرادی که علائمی ندارند باید مشخصات خود و خانواده خود را در این سامانه ثبت کنند.
🔹افراد پس از ورود به سامانه به نشانی salamat.gov.ir و تکمیل پرسشنامه مربوطه برای خود و تمامی اعضای خانواده شان و ورود شماره تلفن همراه، پیامکی در مورد وضع سلامتی خود دریافت خواهند کرد.
🔹در این سامانه پس از ورود و پاسخ به پرسش های موجود، چنانچه فردی مشکوک به ابتلا به ویروس کرونا شناسایی شود، از طریق ارسال پیامک راهنمایی لازم به او ارائه خواهد شد .
#کرونا_را_شکست_میدهیم
ستاد بسیج ملی مبارزه با کرونا
@salamatbeman
🌷 پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) :
💠 هنگامی که مردم دسته جمعی گناه کنند خداوند بلایی فراگیر و همگانی بر ایشان نازل فرماید تا متنبه شوند و توبه کنند
هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر فراموش و ترک شود خداوند آن قوم را خانه نشین میکند
و هنگامی که یاد وذکر خدا از دلها بیرون رود خداوند ترس از مرگ رابین آنها زیاد کند تا خوشی دنیا را نبینند
📗 اصول کافی ج۴ ص ۱۴
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
⭕️ همه در خدمت ملّت
🔻امام خمینی (ره): حکومتها از بالا گرفته، از رئیس جمهور گرفته تا آنجاهایی که در دِه، یک نفری بخشدار است، اینها باید در خدمت ملت باشند.
🗓 ۱۵ آذر ۱۳۵۹
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
✍رهبر انقلاب؛
وقتی که مردم خود را در رفع گرفتارىِ مستضعفان و ضعفا و مستمندان سهیم بدانند، کارها اصلاح میشود.
٧٣/٤/٢٩
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
⭕️روایتگری پدرِ #شهید هادی طارمی از فرزندِ شهیدش!
♦️فکر نکنید چون پسرم بوده و حالا که شهید شده از او تعریف میکنم.
همه آنها که هادی را میشناختند میتوانند حرفهای من را تائید کنند. هادی نمونه فرزند صالح بود.
هادی زیر بار حرف زور نمیرفت. در محلهمان هم هرکسی میخواست قلدر بازی دربیاورد و برای ناموس مردم مزاحمت ایجاد کند هادی مانع او میشد.
🔹پسرم نسبت به ناموس مردم حساس بود و اگر متوجه میشد کسی قصد آزار و اذیت آنها را دارد، بیتفاوت نمیگذشت.
👈هادی به #نماز خیلی اهمیّت میداد و همیشه وقتی صدای #اذان را میشنید وضو میگرفت تا ثواب #نماز_اول_وقت را از دست ندهد.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌺➿🌺➿🌺➿
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝نسل سوختــه
#قسمت_صدوپنجاه_ودو(بهار)
🌷دیگه برفی برای آدم برفی نمونده بود. امانیم ساعت، بعد از ورود سعید، صدای خنده های الهام بعد از گذشت چند ماه، بلند شده بود. حتی برف های روی درخت رو هم با ضربه ریختیم و سمت هم پرتاب کردیم.طی یک حمله همه جانبه، موفق به دستیابی به اهداف عملیات شدیم و حتی چندین گوله برف، به صورت خودجوش و انتحاری وارد یقه سعید شد.?
🌷وقتی رفتیم تو، دست و پای همه مون سرخ سرخ بود و مثل موش آب کشیده، خیس شده بودیم. مامان سریع حوله آورد، پاهامون رو خشک کردیم.
بعد از ظهر، الهام رو بردم پالتو، دستکش و چکمه خریدم، مخصوص کوه. و برای جمعه، ماشین پسرخاله ام رو قرض گرفتم، چرخ ها رو زنجیر بستم و زدیم بیرون. من، الهام، سعید مادر باهامون نیومد.
🌷اطراف مشهد، توی فضای باز، آتیش روشن کردیم و چای گذاشتیم. برف مشهد آب شده بود، اما هنوز، اطرافش تقریبا پوشیده از برف بود و این تقریبا برنامه هر #جمعه ما شد. چه سعید می تونست بیاد، چه به خاطر درس و کنکور توی خونه می موند.
🌷اوایل زیاد راه نمی رفتیم، مخصوصا اگر برف زیادی نشسته بود. الهام تازه کار بود و راه رفتن توی برف، سخت تر از زمین خاکی مخصوصا که بی حالی و شرایط روحیش، خیلی زود انرژیش رو از بین می برد.
🌷اما به مرور، حس تازگی و هوای محشر برفی، حال و هوای الهام رو هم عوض می کرد.هر جا حس می کردم داره کم میاره، دستش رو محکم می گرفتم:
– نگران نباش، خودم حواسم بهت هست.کوه بردن های الهام و راه و چاه بلد شدن خودم، از حکمت های دیگه اون استخاره ها بود.
🌷حکمتی که توی چهره الهام، به وضوح دیده می شد. چهره گرفته، سرد و بی روحی که کم کم و به مرور زمان می شد گرمای زندگی رو توش دید.
و اوج این روح و زندگی رو زمانی توی صورت الهام دیدم که بین زمین و آسمان، معلق، داشتم پنجره ها رو برای عید می شستم.با یه لیوان چای اومد سمتم
– خسته نباشی، بیا پایین، برات چایی آوردم.نه عین روزهای اول و قبل از جدا شدن از ما، اما صداش، #رنگ_زندگی گرفته بود.
🌷عید، وقتی دایی محمد چشمش به الهام افتاد، خیلی تعجب کرد. خوب نشده بود، اما دیگه گوشه گیر، سرد و افسرده نبود. هنوز کمی حالت آشفته و عصبی داشت که توکل بر خدا اون رو هم با صبر و برنامه ریزی حل می کردیم.
اما تنها تعجب دایی، به خاطر الهام نبود.
– اونقدر چهره ات جا افتاده شده که حسابی جا خوردم، با خودت چی کار کردی پسر؟
🌷و من فقط خندیدم. روزگار، استاد سخت گیری بود. هر چند، قلبم با رفاقت و حمایت خدا آرامش داشت.
حرف از جا افتادن چهره شد
یهو دلم کشیده شد به عکس صورت شهیدای #مدافع_حرم
✍ادامه دارد..
🌸🌺کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
سرمــا نمی ڪند اثر
در گرمــــی دلم ،
یاد تــو آتشیست
ڪہ گرمم نموده است ...
#شهید_روح الله_طالبی
#مدافع_حــرم🌷
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺