eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
441 دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
10 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ چرا پیشنهاد صلح را پذیرفت؟ 2️⃣ قسمت دوم: پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، عراق را در بن‌بست سیاسی و نظامی قرار داد و بر گروه‌ها و عناصر معاند نیز شوک شدیدی وارد کرده بود و به همین دلیل هم برخی از گروه‌های معاند همچون منافقین به ایران حمله کردند که ناکام ماندند. در فاصله این ۲ سال حوادث مهم و گوناگونی در ایران رخ داد، امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی ۱۴ خرداد سال ۶۸ وفات یافت و آیت الله خامنه‌ای به عنوان جایگزین وی با رای اعضای مجلس خبرگان به رهبری رسید. در دولت نیز آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی زمام امور را در دست گرفت و بر کرسی ریاست جمهوری نشست. البته پست نخست وزیری که تا سال ۶۸ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی وجود داشت هم در همان سال حذف شد و ریاست دولت به صورت رسمی در اختیار رئیس جمهور قرار گرفت. پس از حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی بر مسند ریاست جمهوری، صدام حسین که هنوز در عراق زمام امور را در دست داشت در رابطه با پایان جنگ و نحوه آن ۱۲ نامه (۶ نامه از سوی صدام و ۶ نامه هم از سوی آیت الله هاشمی) را با رئیس جمهور ایران یعنی هاشمی رفسنجانی تبادل کردند. 🔘ادامه دارد.
🚨 عکس‌العمل جالب وقتی همسر شهید از مظلومیّت ایشان می‌گوید! 💠 در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم رهبر انقلاب به نوبت اسامی را می‌خواندند. رهبر انقلاب از روی کاغذ خواندند شهید مجید مختاربند! حال شما خوبه؟ همسر شهید می‌گوید: توفیقی بود حاج آقا که خدمتتون رسیدیم. رهبر انقلاب می‌گویند: توفیق ما بود که خدمت شما رسیدیم. همسر شهید می‌گوید: شما بزرگوارید. ما به فکر شما هستیم. متأسفانه برخی خواص متوجّه وظیفه‌شان نیستند و این شما را زجر می‌دهد. شما تحت فشار هستید. آقا با خنده جواب می‌دهند: حالا خواص را خدا ان‌شاءالله هدایت کند امّا برای مظلومیت من اصلاً غصّه نخورید؛ بنده اصلاً مظلوم نیستم. فشار [هم] که همیشه تحت فشاریم امّا الحمدلله زورشان به ما نمیرسد. و حضار می‌خندند.😊 ۱۶ آذر ۱۳۹۵ در جمع خانواده شهدای مدافع حرم
🌿پیامبر اکرم(صلی‌الله علیه و آله): اگر خدا را چنان که باید، می‌شناختید، بر روی دریاها راه می‌رفتید و با دعایتان کوه‌ها از جا کنده می‌شدند. 📚کنزالعمال ۵۸۹۳ 📡 کانال_ رسمی شهید مدافع حرم آل الله_ روح الله_طالبی اقدم @shahidtalebi 🕊🌺
🔴امام خمینی(ره):کسی که موجب نفوذ سیاسی اقتصادی دشمن در مملکت اسلامی شود، خائن است ♦️ اگر بعضی از رؤسای دول اسلامی یا بعضی از نمایندگان دو مجلس موجب سیاسی یا اقتصادی بیگانگان بر مملکت اسلامی گردند، به طوری که از این نفوذ بر اساس یا بر مملکت ولو در آینده ترس باشد، (این رئیس مملکت یا نماینده) است و فرضاً هم که متصدی شدن آن مقام برایش حقّ باشد از مقامش ـ هر مقامی باشد ـ منعزل می گردد. ♦️ بر امت اسلامی است که ولو با مقاومت منفی مانند ترک معاشرت و ترک معامله با او و روگردان شدن از او به هر وجهی که ممکن است او را  نمایند و در اخراج او از تمام شؤون سیاسی و محروم نمودن او از حقوق اجتماعی، اهتمام ورزند. 📚 تحریرالوسیله امام(ره)، جلد۱، احکام دفاع از اسلام و قلمروی آن، مساله ۹ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌷 لوح | گنجینه‌های جنگ رهبر انقلاب اسلامی: «این رزمندگانی که خاطراتشان را مینویسند یا کسانی که خاطره‌ی پدرها، مادرها، همسرهای شهدا را ثبت میکنند، اینها دارند در واقع جلوی یک ضایعه خسارت‌بار را میگیرند؛ دارند این گنجینه‌های پُرارزش و بی‌بدیل را احیا می کنند.» ۹۷/۷/۴ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
بعد از اینکه از پهلو تیر خورد ، خودش را یک کیلومتر عقب می کشد. ۱۰ روز در بیمارستان‌ حلب بستری بود ، و کلیه هایش را از دست می دهد. شب آخری می گفت: قربون حضرت‌زهرا برم چی کشیده ؛ و تا لحظه آخر زیارت عاشورا می‌خوند.. احمد و برادر شهیدش امیر به فاصله ۳۰سال هر دو شبِ شهادت حضرت زهرا(س)شهـید شدن ... به روایت از همسر شهید حاج احمد اسماعیلی🌷 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍رمان  : ❤️در همهمه ی فکری خودم و مادر،‌راهی هتل شدیم. ذهنم،‌میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ‌ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی…پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو… در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید.. بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم… نمیدانستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد. پرسید،‌میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید… ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِ‌خروارها پخاک و برگ هم دفن میشد،‌جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِ‌چفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم…زنده به گوری کمترینِ‌ لطفِ‌ این دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد…درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِ‌ پدر… اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیر و رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست…با یان تماس گرفتم…آرامشِ‌ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(‌هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ ) هیچ وقت.. اگر هم میخواستم،‌ خدایِ‌ این آدمها بخیل بود! حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،‌پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم…ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ‌ سجاده نشینِ مادر… انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید… منبعِ‌ این صداها از کدام طرف بود؟؟ بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ‌ یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِ‌کنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟ پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟ دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره ..سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..) پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟ چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟)چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ‌ کارگر بود:(از اینجا بدم میاد.) باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش! ادامه دارد.. کانال رسمی شهید طالبی
سادگے نگاهت... آنگاه کہ برعمق جانم مےنشیند؛ شرم حضورم را 🕊•• در سڪوت مےبینم و وجودم سراسر پُـر مےشود از احساس گناه... و من هنوز در ♥️° جدال با خودم موج مےخورم... الله_طالبی اقدم حنانه 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔅 عليه السلام: ✍️ من طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه ِ وَكَلَهُ اللّه ُ إلَى النّاسِ؛ 🔴 هركه با خشم خدا، خواهان خشنودى مردم باشد، خداوند او را به مردم وا مى‌گذارد. 📚 بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۱۲۶ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✊🏻 امام خمینی(ره): ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم. 📅 امام خمینی(ره) | ۳ اسفند ۱۳۶۷ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔰 خطر تحریف دفاع مقدس جدی است 🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس: ما کِی میتوانیم اهمیت و عظمت رزمندگان را درست تشخیص بدهیم؟ آن وقتی عظمت کار معلوم میشود که عظمت عرصه و میدان را بتوانیم تشخیص بدهیم؛ عظمت میدان یعنی تعریف دفاع مقدس. من در چند جمله کوتاه چرایی و چگونگی دفاع مقدس را امروز شرح میدهم. البته اینها مطالبی است که بارها گفتیم و گفتند لکن باید تکرار کنیم. باید آنچه را که حقیقت است گفت؛ تحریف امر جدی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد. ۹۹/۶/۳۱ 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
ننه! جنگ کی تموم میشه؟ مادر شهید همت: 🔹دکتر بعد از معاینه گفت: «بچه از بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم» ... 🔹پیش خودم گفتم: «این همه راه اومدی تا کربلا که امام حسین (ع) رو زیارت کنی، حالا اگه قرار باشه بچه رو هم از دست بدی، مردن یا موندن چه اهمیتی داره؟»  🔹حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او گفتم: «آقا، من شفامو از شما می‌خوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه چشمی دارم». 🔹دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟» همسرم گفت: «ما رفتیم پیش دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را که بابت ویزیت و نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند. 🔹با خبر شهادت ابراهیم بیهوش شدم. پدر ابراهیم هم از حال رفت و روی زمین افتاد. چند ساعتی اصلا توی این دنیا نبودیم . 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  : ❤️حرفهای آن روزِ یان، آرامشی سوری به وجودم تزریق کرد و قول داد تا برایِ‌ پیدا کردنِ‌ پرستاری مطمئن محض نگهداری از مادر و انجام کارهای خانه با آن دوستِ‌ ایرانی اش هماهنگ کند. عصر برای تسویه حساب و جمع آوری وسایلم به هتل رفتم و با تاریک شدن هوا باز هم آن صوتِ عربی را از منبعی نامشخص شنیدم.. انگار حالا باید به شنیدنِ‌ چند وعده یِ این نوایِ مسلمان خیز عادت میکردم. وقتی به خانه رسیدم کارها تمام شده بود و پیرزنی چادر مشکی پوش، نشسته روی یکی از آن مبلهای چوبی با روکشِ قرمز و قدیمی اش انتظارم را میکشید. گوشیم زنگ خورد، یان بود. میخواستم اطلاع دهد که دوستش، پیرزنی مهربان و قابل اعتماد را برای کمک و پرستاری از مادر، روانه خانه مان کرده. من در تمام عمر از زنانی با این شمایل فراری بودم حالا باید یکی شان را در دیدار روزانه ام تحمل میکردم؟و مزحکترین ایده ی ممکن، اعتماد به یک ایرانی.. چاره ایی نبود.. من اینجا کسی را نمیشناختم.. پس باید به یان و انتخابِ دوستِ ایرانی اش اعتماد میکردم.. مدتی گذشت.. مادر همان زنِ بی زبانِ چند ماه اخیر بود و فقط گاهی با پیرزن پرستار چای میخورد و به خاطراته زنانه اش گوش میداد.. و من متنفر از عطر چای به اتاقم پناه میبرم. اتاقی به سکوت نشسته با پنجره هایی رو به باغ.. در این چند وقت از ترسِ خویِ جنگ طلبی مسلمانان ایرانی پای از خانه بیرون نگذاشتم و دلم پر میکشید برای میله های سرد رودخانه.. خاطرات دانیال.. عطر قهوه.. شیشه ی باران خورده و عریضِ‌ کافه ی محلِ کارِ عثمان.. اینجا فقط عطرِ‌ نانِ‌ گرم بود و چایِ‌ مسلمان طلب.. گاهی هم پچ پچ کلاغهای پاییز زده در لابه لای شاخ و برگِ درختان باغ.. اینجا بارانش عطر خاک داشت، دلیلش را نمیدانم اما به دلم می نشست.. یان مدام تماس میگرفت و اصرار میکرد تا برای آموزش زبان آلمانی به عنوان مربی به آموزشگاهی که دوستش معرفی کرده بود بروم،‌ بی خبر از ناتوانیم برای فارسی حرف زدن. پس محضِ خلاصی از اصرارهایش هم که بود واقعیت را به او گفتم و او خندید.. بلند و با صدا.. اما رهایی در کار نبود چون حالا نظرش جهتی دیگری داشت و آنهم رفتن به همان آموزشگاه برایِ‌ یادگیری زبانِ‌ فارسی بود.. یان دیووانه ترین روانشناسی بود که میشناختم.. چند روزی به پیشنهادش فکر کردم. بد هم نمیگفت.. هم زبان مادری را می آموختم.. هم تنفرم را با زبانشان ابراز میکردم.. نوعی فال و تماشا.. یان با دوستش هماهنگ کرد و مدتی بعد از آموزشگاه برایِ‌ دادنِ آدرس، تماس گرفتند و پروین، پیرزن پرستار آن  در کاغذی یاد داشت کرد و به دستم داد.  دو روز بعد ، عزم رفتن کردم با شالی مشکی که به زور موهایِ‌ طلاییم را میپوشاند.. ماشینِ ارسال شده از آ‍‍‍‍‍‍ژانسِ‌ محل در هیاهویِ‌ خیابانها مسیر را می یافت و من میماندم حیران از این همه تغییر در شکلِ‌ ظاهری مردم.. مسلمانان اینجا زیادی با اسلامِ مادر فرق نداشتند؟؟ پس آن ازدحامِ زنانِ‌ چادر پوش در خاطرات کودکیم به کجا کوچ کرده بودند؟؟ وارد آموزشگاه شدم. شیک بود و زیبا.. با دکوری نسکافه ایی رنگ و عطر قهوه.. بو کشیدم.. عطر قهوه فضا را در مشتش میفشرد و مرا مست و مست تر میکرد. رو به روی منشی که دختری جوان با موهایی گیر کرده در منجلابی از رنگِ‌  شرابی و صورتی خوابیده در نقش و نگارِ لوازم آرایش بود، ایستادم. با کلماتی انگلیسی از او خواستم تا با مدیر صحبت کنم. ابرویی بالا انداخت ( نازی.. نازی.. بیا ببین این دختره چی میگه.. من که زبان بلد نیستم..) نازی آمد.. با مانتویی که کشیدگیِ دکمه هایش از اجبار برای بسته ماندن خبر میداد و صورتی نقاشی شده تر از منشی..  بعد از سلام و خوش آمد گویی خواست تا منتظر بنشینم. نشستم.. بی صدا.. و چشمانی که عدم هماهنگی بیشتری را جستجو میکرد.. عطری تلخ و مردانه در فضا پیچید.. درست شبیه همان ادکلنی که دانیال میزد.. چشمانم را بستم.. دانیال زنده شد.. خاطراتش.. خنده هایش.. مهربانی هایش.. اخمهایش.. صوفی اش.. خودخواهی اش.. و خدایی که دست از سر زندگیم بر نمیداشت.. سر چرخاندم به طرف منبعِ تجدید کننده ی خاطراتم.. پسری که قد بلند و هیکل تراشیده اش را از پشت سرش دیدم.. با صدا میخندید و با کسی حرف میزد. در اتاقی که دربِ‌ نیمه بازشِ اجازه ی مانور را به چشمانم میداد.. کمی چرخید.. نیم رخش را دیدم.. آشنا بود.. زیادی آشنا بود.. و من قلبم با فریاد تپید.. ادامه دارد.. 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
تصدقِ‌ نگاهِ‌ به ‌جاۍ‌ مانده در عکس‌ هایت ... مۍ‌دانستۍ ‌بۍ‌تو بودن‌ درد دارد ..؟! روزها گذشت‌اما ..؛ دلِ‌تنگ ِ‌ما، از دردِ‌ غمت‌،آرام‌‌نمۍ‌شود. # شهید مدافع حرم روح الله طالبی اقدم 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ این سند مهم تاریخی پیام رادیویی آیت‌الله خامنه‌ای به ملت ایران در پی تجاوز رژیم بعث عراق هست که سایت رهبر معظم انقلاب منتشر کرده در جواب یاوه گویانی که به عمد قصد کمرنگ جلوه دادن نقش در دوران ر دارن... پ ن: این گونه از احمق ها هنوز هم وجود دارن! 👤 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️آنچه بنده را حسّاس میکند، این است که ناگهان شما می‌بینید از دهان یک گروهی از افرادی که جزو خواص محسوب میشوند، مسئله‌ «حجاب اجباری» مطرح می شود؛ معنایش این است که یک عدّه‌ای نادانسته -حالا من می‌گویم نادانسته؛ ان‌شاءالله نادانسته است- همان خطّی را دنبال می کنند که دشمن با آن‌ همه خرج نتوانسته است آن خط را در کشور به نتیجه برساند. . ♦️در بین اینها روزنامه‌نگار هست، در بین اینها روشنفکرنما هست، در بین اینها آخوند و معمّم هست. [می گویند] «امام که فرمودند باید زنها با حجاب باشند، همه‌ زنها را نگفتند»! حرف بیخود! ما بودیم آن‌وقت، ما خبر داریم؛ چطور این‌ جور است؟ . ♦️ رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی) ۱۳۹۶/۱۲/۱ . . 💠کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
جنگ نظامی را مردانی مدیریت کردند که روی مین منور با حرارت ۱۶۰۰ درجه سانتیگراد می خوابیدند تا گرای خط به دست دشمنان نیفتد در جنگ اقتصادی اما گاها کسانی بر مسند مدیریت هستند که روی سکه و دلار خوابیده اند . به دشمن گرا میدهند کجا را بزند ... هفته دفاع مقدس مبارک و گرامی باد🌺 💠کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔺 انقلاب امروز از جریان تحریف جنگ تحمیلی سخن گفتند و فرمودند: «خطر تحریف دفاع مقدس جدی است ‏هرچه از لحاظ زمان از دفاع مقدس دور میشویم، از نظر معرفت باید به آن نزدیک بشویم، چون ‎ در کمین هستند. الان مردان جنگ حضور دارند، اما ۳۰ سال دیگر خیلیها نیستند؛ لذا دست تحریف، بخش پردرخشش تاریخ ما را ممکن است مخدوش کند. باید ادبیات دفاع مقدس تقویت شود.» اما بزرگترین عامل ، خود و ی ماست.. سینمای دور از دین وقتی های را کنار گذاشتند، انگیزه شهدا و را تحریف کردند.. و گفتند آنها برای خاک و دو کیلومتر مرز جنگیدند.. نه برای و .. این بزرگترین است.. این بزرگترین تحریف است.. شهدای ما پیرو اصحاب بودند .. آنان که برای عرب و عجم نه، برای اسلام و قرآن جنگیدند.. این بزرگترین جنگ ماست که 4500 تن و و و.. شهید شدند و هیچکس صدای آنها نشد.. برای اعتقاد جنگیدند.. برای اسلام.. 🔺در همین مسخره ، دختر شهید که در فرانسه بیحجاب و .. شده! میپرسد که من نه ایران نه فرانسه را وطن خود نمیدانم و درک نمیکنم که چرا کسی باید برای یک ملیت خاص جانش را بدهد و فیلم که درگیر است نمیفهمد و زبانش الکن است که پاسخ بدهد ما برای اسلام جنگیدیم.. ما برای ماندن صدای اذان و قرآن در این کشور انقلاب کردیم و جنگیدیم.. نه برای یک مرز خاص کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه
هفته دفاع مقدس گرامی باد سلام خدا بر شهدا آنها که در راه خدا، اسلام و ایران اسلامی جان دادند و صدا و سیما و فیلمهای دروغ القا کردند که آنها فقط برای وطن و ملیت جان دادند.. و کسی نگفت 4500 شهید افغان و عراقی و بحرینی برای کدام وطن در سپاه ایران اسلامی می جنگیدند.. و کسی نگفت اگر برای وطن جنگیدند پس چرا این مردم، زمان رضاشاه جلو لشکر متفقین نجنگیدند... ایها الناس 226 هزار شهید در وصیتنامه هایشان نوشتند ما به عشق خمینی می جنگیم برای دفاع از اسلام، و ایران اسلامی نه ایران خالی.. نه ایران غیراسلامی کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🚩🚩 به مختار گفتند تا کی جنگ... احمقها نمی فهمیدند او در حال دفاع از آنها است، نه جنگ..🚩🚩 (ع) کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
اول به مقام ولایت فقیه ابراز احترام کرد.. فقط احترام هزاران توهین شنید.. از بین 4 هزار بازیگر، چادری شد.. تنها زن هنرپیشه چادری.. هزاران توهین شنید.. بر عقیده حق و زیبای خود ایستاد.. کربلایی شد.. همسر یک مبلغ دین شد.. چقدر سرنوشت تو زیباست بانو.. عاقبت بخیر باشی.. هزاران زن مسلمان دوست دارند مثل تو مجاور کربلای معلا باشند اما شاید معدودی زنان بتوانند این همه توهین و تحقیر و دشمنی رذل صفتان را به جان بخرند و تحمل کنند.. عاقبتت زیبا بانوی زهرایی کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔶 کسیکه کلیدش، مذاکره با آمریکا بود، گشایشش هم برگشت تحریمهاست👆 مکانیسم ماشه چیه و قراره چی بشه👆 چقدر جالبه که این دولت هنوز هست و طعم حماقت هاشو می چشه .. کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
‌ 🔺نمایندگانی که ۶۰۰میلیونی را به قیمت ۳۰۲میلیون با اقساط سه ساله دریافت کنند هیچ وقت وضع مملکت را درک نخواهند کرد! ‌ اگر خودروها را تحویل ندهند این انقلابی نیست! کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane🌺🌸