🌸روایتا میگن اقا #امام_زمان با جوونا خیلی جفت و جور میشه...!!
✨قدر جوونی مونو بدونیم عزیزای دل....
حیفه ما تو #سپاهش نباشیم..😔
#شهید_عباسی
اینجا🏷
همون جاییه ک جوونا جمع شدن تا قدر جووینشون رو بدونن و
به چندمتریه خدا برسن..🔮
بدو یه وقت از سپاه امام زمان جانمونی..
اینجا پراز
#امام_زمانی🌱
#متنای_شهیدانه
#پروفایلای_مذهبی
#پندانه_و_تفکر🐾
#معرفی_کتاب📚
#چادرانه🌚
#رمان_های_آموزنده_و_عشق_های_مذهبی🙈
و....
همه تو این کانال👇
#از_دستش_ندید
🌸با صلوات وارد شوید🌸
http://eitaa.com/joinchat/3701735444C96e7f18eed
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
کربلا حرم آقا اباالفضل العباس هست دو روز پیش 😊
༻﷽༺
#یا_شـاه_سلام_عليڪ
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى
حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ
اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ
وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُم
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ علی اَصحابِ الحُسِین
❤️💚💜💛
اول و آخر منے ، سایہ ے بر سر منے
بے تو غروب میشوم، با تو طلوع میڪنم
شب بہ هواے حرمٺ، باز بہ خواب میروم
صبح دوباره عشق را، با با تو شروع می کنم
#صباحڪم_حسینے
-------------------♡♡♡------------------
صلی الله علیک یا
ابا عبد الله الحسین🖐
⚫️ سفارش امام صادق علیه السلام به کربلا نرفته ها، در روز اربعین!
💠شخصی نزد امام صادق علیهالسلام رفت و پرسید:
◾️ما که نتوانستیم به کربلا برویم چه می شود؟
🌹فرمودند: روز اربعین چه کار می کنی؟ گفت: دلم متوجه قبر حضرت می شود...
🌷امام علیه السلام زیارت اربعین را به او آموزش داد و فرمود:
▪️حتی اگر از راه دور در این روز این زیارت را انجام دهی ،خداوند در این روز فرشتگانی در عالم دارد که معلق اند و صبح سحر روز اربعین می آیند و تا غروبش در زمینند .
☑️هر جای عالم کسی با خواندن زیارت اربعین، ارتباط دلی و قلبی با امام حسین علیه السلام برقرار کند ملائک می آیند و آن زیارت را بر می دارند و تا دم غروب نزد سیدالشهدا علیهالسلام می برند.
🌷 و حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به ملائک امر می کند که بنویسید اینجا آمدند و زیارت کردند...▪️
🌺 امام صادق علیهالسلام در ادامه فرمودند: غصه نخور که نرفتی، فقط در این روز دلت به یاد کربلا باشد و غم کربلا داشته باشی یعنی رفتی.
◾️آه که می توانی بکشی؟چه بسا این آه ثوابش بیشتر از آن زیارت می شود...
🏴سلام خدمت همه بزرگواران ضمن آرزوی قبول عزاداری هاتون اگه تونستین 📸عکسی از مراسم اربعین شهرتون برامون ارسال کنین تا در کانال قرار دهیم به ای دی زیر پیام بدین
@Arvahonafadakyazeinab
4_5958287917901153309.mp3
3.59M
🔊 جاماندگان کاروان اربعین بشنوند
اماهزارمرتبه شُکر خدا که هست
مشهد در اختیار زیارت نرفتهها
باب الحسین قسمت آنان که میروند
باب الرضا قرار زیارت نرفتهها
دامن آلوده و بار گناه آوردهام....
گرچه آهی در بساطم نیست آه آورده ام..
#اللهــمعجــللولیـکالفــرج
🌱
#السلام_علیڪ_یا_اباعبدالله
دعاگویتان بودیم
@abalfazleeaam
Banifatemeh-Zohr 18 Safar1397-007.mp3
982.5K
●عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره●
● بانوای: #حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه
#شور
#هجدهم_صفر
ضمن عرض سلام وتسلیت بمناسبت اربعین حسینی
ازاینکه همراه کانال بودین بسیارمچکریم نائب الزیاره همه شمادوستان گرامی بودیم
ازمدیرمحترم کانال هم بابت فعالیت بی نظیرشون تشکروقدردانی میکنیم.
📜 یازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_اول
🔰خورشیدِ کم فروغ، با انوار طلایی خود از میان نخل های قد کشیده به آسمان، بر فرات می تابید•••
•••غروب بود، غروبی غمگین•••
🔰نخل های بلند و سر برآورده سوی آسمان، ریشه در زمین سِفت می کردند•••
•••در کنار رود پُر آب فرات•••
🔹از تشنگی لَه لَه می زدند و به انتظار عباس و مشک های پُر آب بودند•••
🔰و من به پای پیاده، سفر کرده از دشت ها و صحراهای تفتیده، به عشق و امیدِ سفر به بهشت خدا بر زمین، کربلا، در سایه سار نخلستان فرات لحظه ای ماندم، تا رنج سفر از تن برون کنم•••
🔸به صدای گریۀ مردی، نگاهم سوی او چرخید🔸
🔺مرد به کنار رود نشسته بود و دست بر آب فرات می سایید.🔻
••• نزد او رفتم •••
~ گفتم:
"غم و دلتنگی ات از چه رو است برادر؟"
•••بغض ترکاند و گریست•••
~ گفتم:
"عزیز از دست داده ای؟"
•••گریه اش بیشتر شد•••
- گفت:
"گنه کارم برادر."
~ گفتم:
"خدا ارحم الراحمین است."
- گفت:
"اما نه برای من."
•••بر خود لرزیدم•••
~ با احتیاط پرسیدم:
"نکند از جانیان روز عاشوری؟"
- گفت:
"کم از آنان ندارم!"
🔸به او نزدیک تر شدم. چهره اش آشنا بود🔸
~ گفتم:
"تو کیستی؟"
- گفت:
"طِرمّاح بن عدی!"
✔️ ادامه دارد • • •
● ۹ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
📜 یازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
•••
••• او را شناختم •••
~ گفتم:
"تو همانی که در مسیر کربلا به دیدار حسین آمدی؟"
- گفت:
"من همانم."
~ گفتم:
"مگر عهد نکردی آذوقه به اهل و عیال رسانی و زود برگردی؟ پس چرا نیامدی؟"
- گفت:
"آمدم، اما دیر آمدم. هنگامی آمدم که کار از کار گذشته بود."
🔺سر سوی آسمان بُرد و فریاد کرد.🔻
- گفت:
"وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!"
•••و زار زار گریست•••
🔸و من حیرت زده از سرگذشت او، و سرنوشتی که در دنیای پیش رو، در برابرم بود به خود لرزیدم.🔸
🔸او را فراموش کردم و در هراس، از سرنوشت خود ترسیدم.🔸
🔺مبادا سرنوشت من، همچو سرگذشت او شود.🔻
•••طِرمّاح ناله می کرد و می نالید•••
- با اشک و ناله گفت:
"از درد و سوز این حسرت، به سیدالساجدین گفتم؛ مولای من! این چه مصیبتی است بر من؟"
+ سیدالساجدین گفت:
"وقتی امام به تو گفت زود برگرد، یعنی نرو!"
•••بار دیگر صیحه ای کشید و فریاد کرد•••
- گفت:
"وای بر من که مولایم را تنها گذاشتم!"
🔹و سپس با اشک و سوز، آیه ای را تلاوت کرد.🔹
- گفت:
💠"قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّى یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقین."💠
🔰"بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آوردهاید و تجارتی که از کسادش بیم ناکید، و سراهایی را که خوش میدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوستداشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد. و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمیکند."🔰
● ۹ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 دوازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_اول
⚫️شب بود و کربلا در سکوت آرمیده بود•••
🔰و نسیم شب، بوی خوش این سرزمین عطر آگین را به مشام می رساند•••
🔰ستارگانِ زینت بخشِ آسمان، سوسو می زدند، و ماه، پرتو خود را بر کربلا گسترده بود•••
🔹در گسترۀ زمین، کربلا یکی بود، حسین یکی، و علم دار کربلا یکی🔹
🔹تنها نشان علم دار کربلا، پرچم در اهتزاز قبر عباس بود🔹
•••باد بر آن می وزید و حیات عباس را بشارت می داد•••
🔺سرگشته و شیدا و در اشتیاق سوی قبر سالارشهیدان رفتم🔻
🔰به صدای مویۀ مردی، گوش سپردم و ایستادم•••
•••مرد، سر بر قبر نهاده بود و می نالید•••
- گفت:
"این چه حسرتی است که تا پایان زندگی، در بین سینه و گلو، در آمد و شد خواهد بود؟"
"آنروز به من گفتی؛ ما را رها نکن"
"یاری طلبیدی برای جنگ"
"گفتی؛ از ما جدا نشو"
"گفتم؛ از مرگ گُریزانم."
"اگر حسرت و آه قلب را بِشکافد"
"قلب من در خور شکافتن است"
"اگر جان خود را فدایت می کردم"
"ارزش و کرامت بود، توشۀ قیامت بود"
✔️ ادامه دارد • • •
● ۸ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
Akbari-Zohr9Moharram1398[08].mp3
5.08M
●به من امیدی نیست●
● بانوای: #حاج_مهدی_اکبری
#شور
#محرم ۱۳۹۸
Akbari-Zohr9Moharram1398[06].mp3
3.17M
●خونه دومم هیئته●
● بانوای: #حاج_مهدی_اکبری
#شور
#محرم ۱۳۹۸
📜 دوازدهم صفر 📜
🔘 #بخش_دوم
- •••
"صد حسرت و افسوس که با تو وداع کردم، به تو پُشت کردم"
"آنانی که در کنارت ماندند، آسوده و رها، نجات یافتند"
"من و امثال من، اهل نفاق بودیم و ضرر کردیم"
🔰مرد، چنگ بر خاک می زد و بر سر می ریخت، مویه می کرد و به سوز دل می گریست•••
•••نزدیک که شدم، صورت اش را دیدم، آشنا بود•••
🔺عبیدالله بن حُر جُعفی!🔻
* همو که قافله سالار به او گفته بود:
"عبیدالله، تو گناهان و خطاهای بسیار کردی، می خواهی توبه کنی؟"
- و او گفته بود:
"چگونه؟"
* قافله سالار گفت:
"فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و با دشمنانش بجنگ."
- و او گفت:
"من از مرگ گریزانم."
"در عوض اسب تیز پا و تیغ بُرّایم را به تو می بخشم."
* قافله سالار به او گفت:
"حال که تو از نثار جانت در راه ما امتناع میکنی، ما نه به تو نیاز داریم و نه به شمشیر و اسب تو!"
🔹عبیدالله بن حُر جُعفی، به شدت می گریست.🔹
•••با او هم ناله شدم، اما نه برای او•••
🔺او سزاوار گریستن که نه، سزاوار مرگ بود🔻
🔰ندای استغاثۀ قافله سالار را شنیده بود و دم بر نیاورده بود•••
•••بر خود گریستم•••
🔸بر سرنوشت و بر آیندۀ خود!🔸
● ۸ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
📜 سیزدهم صفر 📜
🔘 #بخش_اول
🔰سر بر خاک گذاشته و بخواب رفته بودم، خورشید، خرامان خرامان از پس افق دیده بیرون کشید، نسیم صبحگاه صورتم را نوازش داد، و به تیغ گرما بخشِ خورشید که بر کربلا می تابید•••
•••چشم گشودم و بیدار شدم•••
🔺دیدم نوشته ای بر زمین کربلا حک شده است🔻
•••نگاهم را به آن دوختم•••
🔸سیدالساجدین به دست خود بر قبر حسین نوشته بود🔸
💠هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِب اَلَّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً💠
🔰«این قبر حسین بن علی بن ابیطالب است، که او را تشنه و غریب کشتند.»🔰
🔹اشک در چشمانم خانه کرد و یاد عطش و غربت روز عاشور در خاطرم زنده شد.🔹
🔰دیشب که رسیدم، شب بود و تاریک، هیچ ندیدم، از فرط خستگی و در اندیشۀ سرنوشت عبیدالله بن حُر جُعفی، بر قبر و تربت پاک سالار شهیدان آرمیده بودم•••
•••نفسی تازه کردم و نگاه چرخاندم•••
🔺در جای جای دشت وسیع کربلا، هنوز نشان از روز حادثه بود🔻
🔸پرچم در اهتزازِ بالای قبر عباس، در مجد و شکوه خودنمایی می کرد🔸
🔵و یاران دگر در دل خاک، در پایین پای امام خُفته بودند•••
🔰زن و مردی گویی از دل زمین جوشیدند و قد کشیدند•••
•••پیش آمدند، نزدیک شدند•••
🔸زن سوی قبر دوید، بر قبر فرو افتاد و گریست🔸
🔹مرد شرمگین و سر بزیر، با فاصله از قبر ایستاده بود🔹
•••مرد بر خاک زانو زد و گریست•••
•••قدری گذشت، به او نزدیک شدم•••
~ گفتم:
"از مردمان کوفه ای؟"
•••بیشتر گریست•••
✔️ ادامه دارد • • •
● ۷ روز تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#مجتبی_فرآورده
#روزشمار_محرم
📜 سیزدهم صفر 📜
🔘 #بخش_سوم
•••
•••گریه کرد و فریاد زد•••
- گفت:
"ای وای بر من! وای برمن! او با زنان و کودکان خود به کارزار آمده بود،"
"اما من با عذر نابجا، بهانه آوردم، تنهایی زن و فرزند را دستاویز خود کردم، به او پشت کردم."
"حسین را تنها گذاشتم و یاری اش نکردم."
"ای وای برمن! ای وای برمن!"
~ پرسیدم:
"نامت چیست؟"
- گفت:
"هَرثَمه بن ابی مسلم! و آن زن، همسر من است."
•••فریاد زد و گریست•••
🔹قلبم در التهاب و هراس از امتحان، بر دیوارۀ سینه ام می کوبید🔹
•••سرا پای وجودم می لرزید•••
🔺با او هم ناله شدم و گریستم، اما نه برای او، بر خود گریستم و بر آیندۀ خود!🔻
✔️ ادامه دارد • • •
● ۷ روز مانده تا #اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده