آیا می دانید که لاکپشت ها درونِ لاک نیستند، بلکه خودِ لاک هستند؟!
😂 @de_bekhand 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا استارت میزنه 😂😂😂
🎲🎳🎪🎯
شما هم 😁لبخند بزنید با عضویت در 👇
@Labkhand_momenane
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
داداش الان آوارمون نکن زمستونه هوا سرده 😂😂😂
اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
شمیم معرفت 🌷💐👇🏻👇🏻👇🏻
@shamimmarefat
ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﻓﻠﺶ ﻣﻤﻮﺭﯼ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻇﺮﻓﯿﺖ ﺗر،
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﻦ ﻭ
ﺑﯽ ﻇﺮﻓﯿﺖ ﺗﺮ . . .
ﺍﺣﻤﻖ ﺗﺮ . . .
ﺑﯽ ﺷﻌﻮﺭﺗﺮ . . .
ﻧﻔﻬﻢ ﺗﺮ . . .
ﻧﻪ ﯾﻪ ﺩﻗﻪ ﻭﻟﻢ ﮐﻦ ﺣﺎﻟﯿﺶ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﮐﯽ ﻃﺮﻓﻪ😂😂😂😂😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
الان ۲ سال از اومدن کرونا میگذره...
ولی هنوز نتونستم به بابام یاد بدم که موقع سلام گفتن، باید مشتشو بزنه تو مشتم، نه تو صورتم😢😁😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
دو تا معتاد نشسته بودن خرما میخوردن ، هسته هاشم پرت میکردن طرف همدیگه ، یکیشون گفت اصغر میدونی داریم چیکار میکنیم ؟ 😐
گفت نه ، داریم چیکار میکنیم ؟ 😕
گفت : پسر داریم جنگ هسته ای میکنیم ، اونم بین دو تا ابر قدرت 😂😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
بابام از سرکار اومد اتاقم، گفت: چته مثل زن حامله همیشه یا خوابی یا لَم دادی؟
چیزی نگفتم، رفت. نیم ساعت دیگه اومد، گفت: چی شد ناراحت شدی؟
گفتم: آره، ناراحت شدم، ولی مهم نیست.
گفت: ناراحت نشو، واسه بچت ضرر داره😐😂😂😂
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام علیکم😁😂
+ خنده 💓
😃 @montakhabtanz •͜+
اگه کسی بهتون گفت من بدونه تو دنیارو آتیش میزنم
بهش بگید بس از ال آن باید دنبال هیزم بگرده
یه معادله پیچیده :
سوسک از موش می ترسه😳😳
موش از گربه می ترسه😁
گربه از سگ می ترسه
سگ از مَرد می ترسه
مرد از زن می ترسه😁😁
زن از سوسک می ترسه
کار خدا رو می بینید!!😂😂
#قــلــقــلــڪــ
@ghelghelaak😂
وقتی داری شام عروسی میخوری یک دفعه فیلمبردار دوربین رو میچرخونه سمت تو 🤣
😂 @de_bekhand 😂
از تفریحات سالم ما این بود که بعد از اینکه با آهنربا آشنا شدیم
به زور می خواستیم قطب های همنام آهنربا رو به هم بچسبونم
😕
😂 @de_bekhand 😂
بچه که بودم یه بار معلم قرآن گفت: مجسمه هایی که تو خونتون دارین حکم بُت رو دارن، منم از رو بچگی تا رسیدم خونه همه رو شکستم و چکش رو گذاشتم کنار یه مجسمه که باقی مونده بود.مامانم اومد دید گفت اینجا چی شده؟ گفتم از مجسمه بزرگ بپرس..
جوری کتکم زد صدای غاز وحشی میدادم 😐😂
@fanjok2018
یه مرحله از عصبانیت خانومها هست که خودشون سوال میپرسن خودشون جواب میدن
مثلا میگن: تو اصلا به من فکر میکنی؟
معلومه که نمیکنی!
فکر کردی من نمیفهمم؟ فکر کردی من بیشعورم؟ لابد هستم دیگه...!!!
بعد این مرحله فرار کنین چون اونجاتون پارست😝😂
#قــلــقــلــڪــ
@ghelghelaak😂
ﺑﺎ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻡ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺳﯽ ﺷﺪﯾﻢ.
ﻭﻟﯽ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﺩﯾﻢ.
ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯾﻢ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﮐﻪ ﺭﺳﯿﺪﻡ، ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺸﯾﻢ ﻭ ﺍﻟﻔﺮﺍﺭ !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ، ﭼﻬﺎﺭﺗﺎﻣﻮﻥ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺩﺭﺍﯼ ﻣﺎﺷﯿﻨﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﺭ. ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﺎ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺳﺎﺧﺘﻤﻮﻥ ﺗﺎﺭﯾﮏ. ﻫﯿﭽﮑﯽ، ﻫﯿﭽﮑﯽ ﺭﻭ ﻧﻤﯿﺪﯾﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻨﺪﺗﻨﺪ ﺯﺩﻥ ﻧﻔﺴﻤﻮﻥ ﻣﯿومد.
ﺯﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ، ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺗﻢ: ﺣﺎﻻ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭﻩ؟
ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﺑﺎ، ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﻨﻢ ! ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ، خیلی ترسیدم!😂😂😂🤣🤣🤣🤣
کانال 🇮🇷 لطیفه حلال 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3540451341C466d1824a0
👸
جشن ازدواج خارجیها
مدعوین : 60 نفر
حاضران: 50 نفر
کودکان : 2 کودک نشسته روی صندلی
کادوها : 50 کادو🎁
اشیاء مفقود شده : 0
آسیب دیده ها :0
تعداد عکسهای گرفته شده از عروس : 22 عکس
نظرات بعد از جشن :
چه عروسی باشکوه و چه زوج زیبایی 🥰
عروسی ماها
دعوت شدگان: 400 نفر
حاضران : 950 نفر
کودکان : ۱۳۰ کودک در حال دویدن و بازی کردن
کادوها : 30 بسته لیوان و پتو 📦
اشیاء مفقود شده: شارژر - کیف پول مشکی زرق و برقی- یک صندل پای راست👡
آسیب دیده ها: پیچ خوردن مچ پا🦶😂
😍 @mezahotollab 😍
داستان کوتاه
دو "فرشته" مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند.
این خانواده رفتار نا مناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیر زمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند، فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد.
وقتی فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کار را کرده، پاسخ داد؛ "همه امور بدان گونه که می نمایند، نیستند!"
شب بعد این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند، بعد از خوردن غذایی مختصر زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند.
صبح روز بعد فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند، گاو آنها که تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود.
فرشته جوان "عصبانی" شد و از فرشته پیر پرسید: چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟
خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد!
فرشته پیر پاسخ داد: وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار "کیسه ای طلا" وجود دارد، از آنجا که آنان بسیار حریص و بددل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان "مخفی" کردم.
دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودم، "فرشته مرگ" برای گرفتن "جان" زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم!
"همه امور به دان گونه که نشان می دهند، نیستند و ما گاهی اوقات خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
پس به گوش باشید؛
"شاید کسی که زنگ در خانه تو را می زند فرشته ای باشد"
"و یا نگاه و لبخندی که تو بی تفاوت از کنارش می گذری، آنها باشند که به دیدار اعمال تو آمده اند!"
◈┈•✾❀طعم♥️زندگی❀✾•┈◈
@tamezendegi