eitaa logo
موسسه اباصالح(عج)مراغه🇮🇷
1.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
3.8هزار ویدیو
167 فایل
مُؤسِسِه فَرهَنْگِی قُرآٰنُ عِترَتِ اَبٰاصٰالِحْ|عَجَّ| [خیمه سربازان امام زمان] https://eitaa.com/abasaleh_m1 «اینجا پایگاهی است برای آنچه نیاز هست شما بزرگواران از موسسه اطلاع پیدا کنید» ارتباط با ما @Mahdi_313_14 ارتباط تلفنی با ما. 04137270113
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 اردوی روستای گل تپه @abasaleh_m1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آيا خشکی دهان و گلو شرایط را برای رشد ويروس #کرونا فراهم می‌کند؟ 🔺پاسخ دکتر مرندی ریاست فرهنگستان علوم پزشکی 🔺راهکار دکتر مرندی برای مرطوب نگه داشتن دهان در ماه رمضان
https://qurantv.ir/info/140043 آدرس سایت شبکه قرآن .آموزش دروس قرآنی تمام پایه ها
💠 حدیث روز 💠 💎قال امیر المومنین علیٌ علیه آلافُ التحیةوالثناء: 🌹قُم عَن مَجلِسِکَ لِاَبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ اِن کُنتَ اَمیراً💚 🌹به احترام پدر و معلمت از جای برخیز هرچند فرمان روا باشی.💚 📚غررالحکم،صفحه136 @abasaleh_m1
توبه.mp3
1.22M
زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ... از چه چیز باید توبه کنیم؟؟ ▶️ استاد علی صفایی حائری @abasaleh_m1
♦️ برای رسیدن به هر ی آرزو ، باید کرد. @abasaleh_m1
❤️آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده 🌹پیکر شهید صیاد که دفن شد- اگر امروز دفن شد، صبح روز بعد- خانواده‌اش نماز صبح را خواندند و رفتند بهشت زهرا(س). فردای تدفینش. وقتی رسیدند جلوی مزار شهید، یک‌سری محافظ که نمی‌شناختند، آمدند جلوی جمع را گرفتند. از حضور محافظ‌ها معلوم شد که آقا آن‌جا هستند. گفتند ما خانواده‌ی شهید صیاد هستیم؛ تا گفتند خانواده شهید هستیم، گفتند بفرمایید. بعد، معلوم شد که آقا نماز صبح را آن‌جا بوده‌اند. ♦️خانواده‌ی صیاد گفتند: شما خیلی زود آمدید! آقا فرمودند: «من دلم برای صیادم تنگ شده!» مگر چقدر گذشته بود؟ آقا دو روز قبل از شهادت، صیاد را دیده بودند. یک روز هم از دفنش گذشته بود. آقا زودتر از زن و بچه‌ی‌ صیاد رفته بودند بالای سر مزار او. این هم مثل بوسیدن تابوت صیاد از آن چیزهای نادری بود که من نشنیدم جای دیگری رخ داده باشد. شاید هم شده، من خبر ندارم. من نشنیده بودم آقا صبح فردای تدفین یک شهید، سر مزارش باشند. ✍🏼 روایت امیرناصر آراسته از همرزمان شهید صیاد شیرازی
🌸خوش به حال “زمان” که “صاحبش” تویی…! @abasaleh_m1
( radio P E L A K ) شهید حاج عبدالله ضابط.mp3
4.98M
🎙 صحبت‌های زیبای شهیدِ روایتگری حجت الاسلام عبدالله ضابط در یادمان شهدای هویزه 🥀🥀🥀 @abasaleh_m1
🔸 امام صادق فرمودند: «ناگزیر باید پیش از آمدن قائم، سالی باشد که مردم در آن سال گرسنه بمانند و آنان را سخت از کشتار و کاهش در مالها و کم شدن عمرها و محصولات فرابگیرد...» (آیه ۱۵۵ سوره بقره نیز به همین موضوع اشاره دارد) 📚 غیبت نعمانی باب ۱۴ @abasaleh_m1
حدیث آخر شعبان.pdf
1.3M
📤 دریافت کنید. 📚نمودار درختی حدیث زیبای امام رضا علیه السلام درباره اهتمام به ایام باقیمانده از ماه شعبان 📌فایل PDF با کیفیت بالا همراه با ترجمه @abasaleh_m1
🔴امام خامنه ای چند سال پیش که از تصمیم نهادی برای جشنی در یکی از استان ها در سالروز تولدشان مطلع شدند، در حاشیه ی برگه ای که حاوی آن خبر بود نوشتند؛ این کار غلط است، این تولد و امثال آن هیچ جشنی ندارد برگزار کنندگان مسئول وقت، عمر و اموالی هستند که در این کار صرف وضایع می شود من از کسی که برای تولد من جشن میگیرد به هیچ وجه متشکر نمیشوم و او را مسئول زیان های این کار هم میشناسم
*کارهای نیک جلوی مرگ بد را می‌گیرد* _موضوع داستان: اعتقادی و اخلاقی_ مردی به نام ابن جدعان می‌گوید: در یکی از روزهای بهاری از خانه بیرون رفتم، چشمم به شترهایم افتاد که بسیار چاق و سرحالند و از بس شیرشان زیاد است، نزدیک است که از پستان‌هایشان بیرون بریزد. ناگهان چشمم به یکی ازماده شتران افتاد که بچه‌اش دنبالش بود، من این شتر را از تمام ثروت حلالم بیشتر دوست داشتم، با خود گفتم: به خدا که این ماده شتر را با بچه‌اش به همسایه‌ام صدقه می‌دهم. او مرد فقیر و بی‌چاره‌ای بود که هفت دختر داشت. خداوند متعال می‌فرماید: «لَنْ تَنالوا الْبرَّ حتّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.»[آل عمران/۹۲].( هر گز به نیکی دست نیابید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید، ببخشید.) ماده شتر را با بچه‌اش گرفتم و درب خانه‌اش را زدم، وقتی در را باز کرد، گفتم: این ماده شتر را با بچه‌اش به عنوان هدیه از من قبول کن. او بسیار خوشحال شد و از شدت خوشحالی نمی‌دانست چه بگوید! او از آن به بعد از شیر آن ماده شتر می‌نوشید و هیزم بر پشتش حمل می‌نمود و خلاصه این ماده شتر خیلی برایش مفید واقع شد. فصل تابستان با آن گرمای طاقت فرسایش فرارسید و صحرانشینان برای به دست آوردن آب و علف کوچ می‌کردند. ابن جدعان می‌گوید: ما هم بار و بندیل‌مان را جمع کردیم و در چاه‌ها به جست و جوی آب پرداختیم. من برای پیدا کردن آب وارد یکی از این چاه‌های سرتنگ و باریک شدم تا با خود آب بیاورم. سه پسرم بیرون چاه منتظر من بودند. در این هنگام پدر (ابن جدعان) راهش را گم کرد و نتوانست از چاه بیرون بیاید، پسران سه روز پی‌درپی منتظر ماندند و سپس با خود گفتند: حتما او زیر زمین گم شده و تا به حال مرده است. آنها منتظر مرگ پدرشان بودند تا به اموال و دارایی او دست یابند. پس با سرعت به خانه بازگشتند و ثروت پدر را میان خود تقسیم کردند. در این لحظه به خاطرشان آمد که روزی پدرشان ماده شتری را به همسایه داده است. سه پسر نزد همسایه رفتند و به او گفتند: ماده شتر را به ما پس بده و این شتر نر را به جای آن بگیر و گر نه آن را به زور از تو می‌گیریم و در مقابلش هم چیزی به تو نمی‌دهیم. همسایه مسکین گفت: من شکایت شما را نزد پدرتان می‌برم. پسران گفتند: او مرده است. مرد فقیر گفت: مرده؛ چطور و کجا؟. پسران گفتند: در صحرا به داخل چاهی رفت و دیگر از آن چاه بیرون نیامد. مرد همسایه گفت: ماده شتر را بگیرید و این شترتان را هم نمی‌خواهم، ولی می‌خواهم که جای آن چاه را به من نشان دهید. پسران مرد همسایه را سر همان چاه بردند و خودشان از آنجا رفتند. مرد همسایه طنابی را برداشت و آن را در بیرون از چاه به جایی محکم بست و مشعلی به دست گرفت و پایین رفت و شروع کرد به خزیدن، گاهی با چهار دست و پا می‌رفت و گاهی سینه خیز، سپس بوی رطوبت آب به مشامش رسبد، ناگهان صدای ناله‌ای به گوشش رسید، او خود را به صدا نزدیک کرد و با دستش به جست و جو پرداخت، در این هنگام دستش به گل رسید و مدتی بعد دستش به ابن جدعان برخورد کرد. دستش را جلوی دهان او گرفت و فهمید که او زنده است و نفس می‌کشد. مرد همسایه بلند شد و چشمان ابن جدعان را بست تا نور خورشید به آنها آسیبی نرساند، سپس او را کشان کشان از چاه خارج کرد و چند خرما به او داد تا بخورد، سپس او را بر پشتش حمل کرد و به خانه‌اش برد. ابن جدعان کم کم جان گرفت. همسایه فقیر از ابن جدعان پرسید: به من بگو چطور یک هفته تمام زیر زمین دوام آوردی و نمردی؟ ابن جدعان گفت: همه چیز را می‌گویم. وقتی وارد آن چاه تنگ و باریک شدم، گم شدم و نمی‌دانستم که به کدام طرف بروم، به ناچار نزدیک آب آمدم و از آن می‌نوشیدم، ولی آب به تنهایی برایم کافی نبود، بعد از سه روز، گرسنگی مرا از پای درآورد، ولی چاره چه بود؟ خودم را به پشت انداختم و همه چیز را به خدا سپردم. که ناگهان احساس کردم شیر گرمی به داخل دهانم ریخته می‌شود، سپس نشستم ولی به علت تاریکی زیاد چیزی نمی‌دیدم، ولی احساس می‌کردم ظرفی پر از شیر به دهانم نزدیک می‌شود، من هم از آن می‌نوشیدم تا این که سیر می‌شدم، سپس آن ظرف ناپدید می‌شد. این ظرف سه بار در روز به طرفم می‌آمد و من از آن شیر می‌نوشیدم، ولی دو روز است که این ظرف شیر دیگر به سراغم نیامده و من دلیل آن را نمی‌دانم. مرد همسایه گفت: من دلیلش را می‌دانم. پسرانت گمان ‌کردند که تو مرده‌ای، نزد من آمدند و ماده شتری را که خداوند شیرش را به تو می‌نوشانید، از من گرفتند، چون مسلمان در سایه و پناه صدقه‌اش است. «وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا(۲) وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَایَحْتَسِبُ.» [الطلاق/۲،۳] ( و هرکس تقوای خدا را پیشه کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می‌دهد(۲) و از جایی که حسابش را نمی‌کند، به او روز می رساند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار ما شده خیره شدن به چشم‌هایی که پر از محبت بود.. ۱۰۰ روز گذشت... برای شهادت ما هم دعا کن😔 @abasaleh_m1
تنها کسی که تو این روزها میتونه مقابل کعبه حاضر بشه و نماز بخونه یک نظافت چی هستش.. «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد» @abasaleh_m1
🌱جملاتی تامل برانگیز درباره شهدای ارتش جمهوری اسلامی ایران که اولین نظامی ای بود که مقام معظم رهبری پشت سر او نماز خواند و به او اقتدا کرد. (شهید خلبان علی اکبر قربان شیرودی) که خلبانان عراقی در محل شهادتش در بغداد به احترام او یک دقیقه سکوت کردند. (شهید خلبان عباس دوران) که وصیت نامه ی او را مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه قرائت نمود. (شهید سروان مسعود آشوری) ای که در 4 عملیات بیش از 10 هزار کیلومتر مربع از خاک مقدس جمهوری اسلامی ایران را آزاد نمود . ( شهید سپهبد علی صیاد شیرازی ) که مقام معظم رهبری در خطبه های نماز جمعه نحوه شهادتش را شرح داد. (شهید سرهنگ ایرج نصرت زاد) که قرآن را با دست نوشت و با ختم نوشتن قرآن شهید شد. (شهید سرهنگ شریف اشراف) که پیام داد«به امام و مادرم بگویید که سیاه کوه لرزید اما انشایی نلرزید» و شهید شد (شهید ستوانیکم وظیفه عبدالحمید انشایی) که اسیر شد و در حال مقاومت به شهادت رسید و لبخند شادی به لبانش نشست (شهید سرباز محمدرضا صادقی) آزاده ای که بیشترین مدت اسارت را تحمل کرد (شهید خلبان حسین لشگری) که در پایان جنگ نارنجک به خود بست و زیر تانک دشمن رفت (شهید سرباز یوسف حیدری) شهید ترور بعد از انقلاب (شهید سپهبد سید محمد ولی قرنی ) شهیدی که ناو جنگی خود را تا آخرین نفس رها نکرد و به شهادت رسید (فرمانده ناوچه پیکان ناخدا محمد ابراهیم همتی) که خبر از شهادت خودش داد و گفت مفقود الاثر می شوم (شهیدی از ل 92 شهید ستوان غلامرضا طرق) که گزارش پر صلابتی از مقاومت رزمندگان در چزابه را به امام خمینی(ره) داد (شهید سرهنگ غلامرضا مخبری) که بخاطر برپایی نماز در اسارت ضد انقلاب به شهادت رسید. (شهید خلبان حسین قاسمی) که مسلمان شد و بلافاصله به شهادت رسید. (وازگن آوسیان یا مهدی محمدی) که مالک اشتر نیروهای مسلح بود. ( شهید سپهبد علی صیاد شیرازی ) قطع نخاعی که 24 سال دمر خوابیدن را بدون ذره ای ناراحتی تحمل کرد و به شهادت رسید. (شهید سرباز رمضان روحی) که دستش در عملیات رمضان قطع شده و آن را در جیبش قرار داده بود تا سرباز ها متوجه نشوند (شهید زارعیان) که گفت ایران کشور پهناوری است اما برای عقب نشینی من جایی ندارد (شهید سرتیپ امیری) 🌱 روز ارتش بردلاورمردان ارتش جمهوری اسلامی ایران مبارکباد.🌹🌹🌹🌹🌹
ای قلم سوزلرینده اثر یوخ👆👆👆👆
🌹شهید محمود رضا بیضایی ... در این زمان بدنیا آمده ایم شیعه هم به دنیا آمده ایم که موثر در تحقق ظهور مولا باشیم... @abasaleh_m1
هدایت شده از یادداشت های تربیتی
🌸خوش به حال “زمان” که “صاحبش” تویی…!
✨ آیت الله فروغے: رفقا جاذبه‌هاے دنیا عجیب ما را مشغول خود ڪرده است! 🌎 و عجیب خود را به بازی گرفته ایم؛ "به خود بیاییم!"🍂😔 💫| @abasaleh_m1