eitaa logo
🕊شهیدعباس دانشگر۳۵🕊(مازندران)
123 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
1.8هزار ویدیو
122 فایل
گروه ۳۵ (استان مازندران) کانون شهید عباس دانشگر مشخصات شهید: 🍃تولد:۱۸ / ۰۲ /۱۳۷٢ 🍂شهادت:۲٠/ ۰۳ /۱۳۹۵ 🌹محل تولد:سمنان 🥀محل شهادت:سوریه لقب: جوان مومن انقلابی نام جهادی : کمیل برای آشنایی بیشتر در کانال زیر عضو شوید : @kanoon_shahiddaneshgar
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 خدا را نمی‌شناسیم! ✍🏻 عین‌صاد ❞ دوستى مى‏گفت مادر من از كودكى رنج برده و گرفتار بوده، با شوهرش و بستگان شوهر، گرفتار بوده، با خانواده‏اش مشكل داشته، با فرزندانش مصيبت‏ها ديده و امروز هم گرفتار فرزند عقب افتاده‏اى است كه شديداً به آن وابسته است و او را از جلو چشم دور نمى‏كند و شب‏ها بارها برمى‏خيزد و او را مى‏پوشاند و خواب و راحت خودش را مى‏زند. اين دوست مى‏گفت مادرم كه بارها قصد خودكشى هم داشته، تازه آن‏جا كه آرام است و حالش خوب است اين را قبول ندارد كه خدا مهربان است و رحيم و رحمان است، مى‏گويد آخر اين چه محبتى است و به خودش نگاه مى‏كند؛ كه‌چقدر مواظب است و فداكار است. راستى كه بدون معرفت، آدمى از ذكرها هم بهره نمى‏برد. همين مادر مهربان، همين كودك ضعيف و محبوب و عقب افتاده را، اگر بخواهد بيرون برود و يا زير باران بماند و يا غذاى كثيفى بخورد، آن‏چنان مى‏زند و مى‏كشد و مى‏بندد كه جاى انگشت‏هايش بر بدن او مى‏نشيند و مادر اين‏ها را از مواظبت و مراعات و محبت مى‏داند. پس چطور شكستن بت‏ها و دور كردن شيطان و كنار زدن تعلق‏ها را نمى‏فهمد و محبت را در تمامى چهره‏ها و نعمت‏ها را در تمامى داد و ستدهاى او نمى‏بيند؟! مشكل همين است. كه ما گل و شل باران و كثيفى بچه‏ها و آلودگى غذا را مى‏فهميم و فرزند دلبندمان را مى‏زنيم و نمى‏گذريم ولى گرفتارى بت‏ها و اسارت‏ها و آلودگى شهوات و جلوه‏هاى دنيا را نمى‏فهميم و صنايع و كارسازى خدا را نمى‏شناسيم! 📚  | ص ۱۸۳ #️⃣ ▪️ | عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2964258817C4593522bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یکی از سوالاتم بود که این حجم از فاضلاب تهران در آخر به دردی هم میخوره یا نه. 🔹‌الان فهمیدم داریم از فاضلاب برق تولید میکنیم، مگه ژاپنه؟ 🔹‌«مجید توکلی» @fetan2
15.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*ای کاش این کلیپ را زودتر میدیدیم *نذر کنید فقط دو دقیقه این محتوا را برای دیگران ارسال کنید* علی را یاری نکردیم، لااقل تنهایی علی را یادآوری کنیم. *☫اندیشکده راهبردی عصر ظهور☫* 🌷🌷🌷🌷
🍃❤️🍃 🌹امام حسین (ع) می فرمایند : چیزی که از ارزشتان بکاهد بر زبان جاری نکنید ... 📚جلا العیون ج ۲ ص ۲۰۵ 💚 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و 💚 علی آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌹روزتون امام حسینی 🍃❤️🍃
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَریکَ الْقُرْآنِ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ . اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا إِمامَ الْإِنْسِ وَالْجانِّ ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلى آبائِکَ الطَّیِّبینَ ، وَأَجْدادِکَ الطَّاهِرینَ الْمَعْصُومینَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکاتُهُ 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایَعتْ و تاب‍‍َعتْ علی قَتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌼🌿به نیت فرج مولا نشر دهید 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 🌿🌿🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🚩✨ 🔰 معرفتِ جغد ✨على‌بن‌صاعد بربرى می‌گوید: مشرف خدمت امام رضا علیه‌السلام شدم، پس به من فرمودند: اين جغد را مى‌بينى‌؟ مردم چه مى‌گويند؟ عرض كردم: فدايت شوم آمده‌ايم كه از شما بپرسيم! امام علیه‌السلام فرمودند: جغد در زمان جدّم رسول‌الله صلّى‌اللّٰه‌عليه‌وآله، در منازل و قصرها و خانه‌ها سكونت داشت و هر موقع مردم غذا می‌خوردند، جغد پر مى‌زد و مقابلشان می‌ایستاد و مردم جلويش غذا مى‌ريختند و سیرابش می‌کردند، و سپس به جایش بر مى‌گشت؛ ولى هنگامى كه حسين عليه‌السّلام شهيد شد، جغد از آبادى خارج، و در خرابه‌ها و كوهها و بيابان‌ها ساکن شد و گفت: شما چه امّت بدی مى‌باشيد! پسر دختر پيامبرتان را كشتيد! و من نسبت به جانم از شما ایمن نيستم! 📚کامل الزيارات ج ۱، ص 99/مدینة المعاجز ج ۴، ص ۱۸۲ /عوالم العلوم ج ۱۷، ص ۴۹۳✨
🏴دل نوشته شهید عباس دانشگر شکایت دارم از خودم ! از همتم شکایت دارم! همتم محکوم است ! همتم نسبت به آرمانم محکوم است ! تلاش،و جهدم نسبت به تکلیفم محکوم است ! همتم نسبت به ادعایم محکوم است ! قلبم مدعی حقش شده است! قلبم عشقی طلب می‌کند که عقل به او نداده است! آری عشق قدم اولش عقل است ؛ گاهی در درونم جنگ بالا می‌گیرد ؛ سخنم زاییده جنگ است . عشق طلبکار است ؛ عقل طلبکار است ؛ من بدهکارم ؛ اما من چه کسی هستم ؟ چگونه میتوانم حسابم را صاف کنم ؟! خدایا تو مسیر را نشانم بده ! تنهایی ام دراین گیر و دار افزون شده است. ،{ کاش می‌توانستم قلبم را مملو از عشق کنم ،} یا عقلم را سرشار از اندیشه زلال کنم ! تا صلح درونم آرامش را به من هدیه بدهد ! «بار خدایا! راهنمای من باش....حق تعالی است و دلم بد حالی دارد . کمکم کن.... دلنوشته شهید عباس دانشگر ۱۳۹۴٫۱۱٫۲۶ کانون شهید عباس دانشگر شهرستان بابل
پدر شهید : عباس، یک دوست شهید در دانشگاه امام حسین (ع) داشت. عباس شهید گمنامی را انتخاب کرده بود و در روز هر زمانی که فرصت پیدا می‌کرد سر مزارش می‌رفت و زیارت عاشورا می‌خواند عباس اگر مأموریت هم می‌رفت دوست شهیدش را رها نمی‌کرد. خودش می‌گفت من هر چه خواسته‌ام و مصلحت بوده، شهید کمک کرده و به من داده است
عاشقانی که مدام از فرجت می‌گفتند عکس‌شان قاب شد و از تو نیامد خبری.. 💔
🇮🇷 عکس که به یادگار باقی ماند /مادری چشم به راه و پسری در راه شهادت عکس متعلق به آخرین اعزام پسرم بود موقع اعزام، عکاس از ایشان خواست تا از ماشین بیاید پایین، تا با من عکس بگیرد. انگار عکاس هم متوجه آسمانی شدن علی اکبر شده بودند. قبل جبهه هم کمتر خانه بود، راستش همیشه مسجد بود ،بگم شب و روز؛ بی راه نگفتم. آره فقط خدا خواست اینجوری تربیت بشود. موقع جبهه رفتنش به او گفتم هر جا میخواهی برو، خدا به همراهت. سه تا از بچه هایم را هم زمان به جبهه های حق علیه باطل فرستادم و افتخار میکنم،  پسرهایم فدای علی اکبر امام حسین(ع). علی اکبر چند سالی مفقودالاثر بود بارون که می بارید، وقتی باد می وزید و صدایی می شنیدم می رفتم دم در،  همیشه می ترسیدم بچه ام بیاد و پشت در بماند، خدا هیچ مادری رو چشم انتظار نگذارد. راوی: مادرشهید_علی_اکبر_احمدیان قائمشهر
ادامه مطلب کتاب لبخندی به رنگ شهادت فصل نهم نیمه شب بلند شدم . دلم گرفته بود و خوابم نمی‌برد. به سرم زد که بروم و نیم ساعتی را که تا اذان صبح باقی مانده کنار مزار شهدای گمنام در میدان صبح گاه دانشگاه افسری بنشینم. به مزار شهدا که رسیدم ، دیدم یک جوان خوش سیما کنار مزار در تاریکی مشغول نماز است نمی دانستم که او کیست ، اما آن شب حالت تضرع و عبادت عاشقانه اش روی من تاثیر عجیبی گذاشت ، از آن شب به بعد نیم ساعت قبل از اذان صبح به مزار شهدا میرفتم و مشغول نماز می شدم . وقتی عبادت عاشقانه آن جوان را بشناسم. منتظر ماندم تا اذان شود و وقت نماز جماعت برسد تا تعقیبش کنم فهمیدم این جوان عباس دانشگر است . همان لحظه که دیدمش توی دلم گفتم این جوان زمینی نیست و زیاد بین ما نمی ماند. 🏴شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات 🏴 روایتگر: میلاد رجبی ، همکار شهید کانون شهید عباس دانشگر شهرستان بابل