eitaa logo
🍀 به رنگ روشن چشمت 🍀
151 دنبال‌کننده
31 عکس
20 ویدیو
0 فایل
سروده های عباس دمیرچی
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر سروده شده در زمان دریافت نشان ذوالفقار توسط سردار سلیمانی _____ ای تیزی ذوالفقار ، سردار فرمانده بی قرار ، سردار جان برکفِ خطِ جنگ و پیکار سرلشگر باوقار ، سردار ای تشنه شربت شهادت ای در صف انتظار ، سردار از سفره انقلاب ، سهمی ! بر چهره ات آشکار ، سردار تکفیری و داعشی مزدور از دلهره ، در فرار ، سردار از قامت سبز تو ، قیامت... برپا شده ای سوار ، سردار لبخند تو در کنار یاران دل میبَرَد ای نگار ، سردار آزاد شده دمشق و بغداد از فتنه بی شمار ، سردار نازم به مدال ذوالفقارت ای مایه افتخار ، سردار شاعر : @abbasdamirchi
آتشی بر جان ما انداختی غیرت ما را مگر نشناختی  ؟! ای شغال زرد موی حیله گر خبط کردی ، کار خود را ساختی کرده ای صدها قمار و برده ای در قمار آخری  ،  بد باختی از هیاهوی تو ، ما را باک نیست کوه را ترس از خس و خاشاک نیست پاکبازیم و به راه ملک و دین مهلت و اغماض بر ناپاک نیست آسمانی شد اگر سردار ما بر سر و روی تو غیر از خاک نیست در مصاف شیر ، ای روباه پیر گشته ای مغلوب و در دستش اسیر نیست اینجا کشور آل سعود یاوه گویی بس کن و عبرت بگیر از فشار حرص و جوش و اضطراب گفت مظلومِ بهشتی ، رو بمیر این که دیدی نقطه آغاز ماست حرف  اول  از  متون راز ماست ای یزید جانی دنیای شرّ فرصت تیغ حکایت ساز ماست نعره موشک به بالای سرت ذره ای از قدرت  اعجاز ماست ای وجود نحس و ناپاک و پلید می چکد از دست تو خون شهید برده ای آرامش از روی جهان گرگ وحشی مثل تو عالم ندید ای خوش آن روزی که در صدر خبر ماجرای محو و مرگت را شنید ** گاوها را چون که میدوشی مدام گشته ای  ای بیخرد در فکر خام بر دهانت شهد ریزد  او  اگر زهر می گردد ز ما  هرلحظه کام دور شو از ما و گم کن گور خویش گر نه می سوزی به آتش ، والسلام شاعر : @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر کوه است و ما در دست طوفان پدر سَرو است و ما در سایه آن ندارد کاخ مصر و تخت شاهی صفای کلبه ی محزون کنعان جهان زیباست با او ، گر نباشد_ نمی ارزد پشیزی ثروت جان اگر داری بدان صاحب قَرانی گدای مفلسی بی او ، به قرآن شعر از : مداحی استاد کربلایی رشید ملکی عزیز در مدح مولی الموحدین امیرالمومنین علی عليه السلام در سال ۱۳۸۷ در مراسم بازگشت از حج روح همه پدران آسمانی و پدر حقیر ، غرق در دریای رحمت الهی . عرض تبریک بر یکایک پدران و مردان عزیز @abbasdamirchi
استوارِ بیقرار هر لباسی بر تنت ،  زیباتر از آن دیگری ساده و سنگینی و از ما چنین دل می بری سبز می پوشی گهی ، گاهی سفید و گاه زرد گاه عریان می شوی ، دشت و دَمَن را زیوری دستهایت رو به سوی خالق است و بی ریا سیب می بخشی به ما و ناز ما را می خری استوار و بی قراری تا که باز آید بهار در میان باغ باشی سایه بان هر سَری شعر از : @abbas_damirchi
يوسف به شهرت درجمال ، خالي است بر رخسار او صد يوسف مصري كنون صف بسته بر ديدار او شاعر : عرض تبریک اعیاد شعبانیه @abbasdamirchi
در شب تاریک بر ماهی قناعت میکنم روشنای آفتاب صبح فردا نیز هست شعر از: @abbasdamirchi
گل میدهد کویر زمین ، ای جناب ماه! از قطره های روشن آب وضوی تو شاعر: @abbasdamirchi
از نور جمالت ، شب و روزم شده روشن خورشید سحرخیزی و شبها ، قمر من شعر از :
ز فروردین ،  رسیدم تا به اسفند چشیدم تلخی و شور و گَس و قند بغیر از شهد جانبخش محبّت به کامم بود هریک ، لحظه ای چند شکوفا شد هزاران باغ و بستان ندیدم خوشتر از گلهای لبخند قَسَم بر دستِ گرمَ مهربانان به جان پر غم  عشّاق ، سوگند هر آنکس بشنود درد دلی را شده همصحبت خاصِ خداوند دوباره میرسد فصل بهاران دوباره ما و سال و این فرآیند شعر از : @abbasdamirchi
اگر چه قدرت هرکس به قوَّت مُشت است هزار مرتبه برتر ، کنون در انگشت است شعر از : @abbasdamirchi
تو چه دانی که چه آمد به سرم بعد از تو سوخت از آتش دوری ، جگرم بعداز تو گم شدم در شب تنهایی و ناپیدایم سالها رفت و ز خود بی خبرم بعد از تو در و دیوار به دور سرِ من می چرخند می‌خورَد بر در و دیوار ، سرم بعد از تو کار من آه شد و بار غمت بر دوشم نشود راست ، کمان کمرم بعد از تو کشور یاد تو را در دل شب می گردم نیستم ساکن و اهل سفرم بعد از تو ! گاه‌گاهی نفسم می رود و می ماند خبرت هست که من در خطرم بعد از تو ؟ غزلم قصه درد است و غم شیدایی اینچنین است اساس اثرم بعد از تو شعر از : @abbasdamirchi
من از احساس تنهایی هراسانم  ، ولی زان بیش ... گریزانم ز تن هایی که تنها در تن خویشند ! شعر از : @abbasdamirchi
سَحر به سِحر نسیمی که می وزد از غیب خوشا دلی که از آن نفحه ، زنده گردد باز ز قوت سفره نوری که پهن می‌گردد تناولی بکُند ، روزه را کند آغاز شعر از : فرا رسیدن ماه مبارک رمضان را محضر یکایک همراهان عزیز صمیمانه تبریک عرض میکنم . بنده را هم از دعای خیرتان بی‌نصیب نگذارید . @abbasdamirchi
من راکب سرخورده ی این جسم فانی گم گشته ام در شهر دوری ، بی نشانی بنگر چگونه می کِشد این سو و آن آسو تا آنکه خود واقف شود بر ناتوانی تَنگ است جای زندگی در خانه ی تن روحی میان یک اتاق استخوانی دریا نمی گنجد درون تَنگ یک تُنگ جان میشود از تَنگی این تُنگ ، جانی حکم  ابد دارم که تا سلول برجاست باید بمانم تا به وقت ناگهانی... من خاکبازی بی بها روی زمین و مرغی به پرواز بلند آسمانی... از شعله شعرم پرِ پروانه ها سوخت‌ از آتش دیوان من سوزد جهانی شعر از : @abbasdamirchi
🍀🍀🍀🍀🍀 عرض سلام و تبریک پیشاپیش سال نو بر یکایک همراهان عزیز و آرزوی سلامتی و طول عمر باعزت و گشایش در امور زندگی همگان به فضل خدای مهربانیها 🌿🌿🌿🌿🌿 اگر صدها بهار دیگر آید اگر گلهای دنیا رخ نماید اگر ساکن شوی در باغ و بستان شوی مهمان گلهای گلستان به صوت قمری و آواز بلبل کنار نرگس و شب بو و سنبل اگر خورشید گردد میهمانت نشیند ماهِ شب بر آستانت اگر باران بگیرد از تو دستور نسیمِ خوش ادایی بر تو مامور اگر حتی زمین‌ مال تو باشد زمان بر وفق آمال تو باشد ندارد قیمتی بی مهربانی نمی ارزد بجز خوبی ، جهانی گلستان می‌شود دنیا به لبخند به خنده آب در دل می‌شود قند شعر از : اینچنین باید نشانی را نوشت انتهای مهربانی ها ؛ بهشت شعر از : @abbasdamirchi
گفت از انصاف ، گفتم : مال هرکس مال خود گفت از ایثار ، گفتم : هرچه باشد آنِ تو شعر از : @abbasdamirchi
بگذار تا کمی هم  با خود سخن بگویم ای خود ! بیا و بنشین  این بار رو به رویم بگذار تا ببینم روی حقیقتم  را عطر وجود خود را از خویشتن ببویم دست بهانه ام را  بردارم از سَرِ  غیر راه سعادتم‌‌‌ را از همتم  بجویم روح نماز خود را  در سمت و سوی قبله یابم خلوص دل را  در شیوه ی وضویم بی بال و پر اگرچه ناممکن است پرواز باید که آسمان را با پای خود بپویم شعر از : @abbasdamirchi
سفره نور سحر دست دعایم را به سوی آسمان بردم نگاه مهربانی را به دنبال خود اوردم نشستم روی سجاده ، نشاندم این دل ساده کنار سفره نورش ، کمی نان ونمک خوردم شعر از : @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوقیله گلیب صحن مصلایه یتیشدی مولا بو گجه حضرت  زهرایه یتیشدی باش اگدی سجوده ، دِیَه تسبیح خدانی سبحانَ دییب ، ربِّیَ الاعلایه یتیشدی شعر از : با نوای دلنشین دوست نازنینم جناب آقای کربلایی رشید ملکی از یکایک عزیزان التماس دعا دارم @abbasdamirchi
لحظه دیدارِ شمشير است و ماه وحشتی افتاده بر جان پگاه کاش درها بسته گردد ، کوچه کج کاش برگردد به سمت خانه ، راه آه ای شب ، شب بمان امشب ، نرو روی بسوی یک سحرگاه سیاه یک گدای بی سر و پای دنی قصد دارد تا بگیرد جانِ شاه ! در دل مولا هزاران شور عشق در دل شیطان شراری از گناه از در و دیوار مسجد می‌رود تا به اوج آسمانها دودِ آه می‌ رود از شهر ، یار بی کسان می شود امشب یتیمان بی پناه 😭 شعر از : @abbasdamirchi
شب که بیخوابی به سر زد ، شمع را کردم‌ خطاب گفتم ای همراه خودسوز‌ شبم ای آفتاب ! داستان سوختن را باز گو تا بشنوم لذتی دارد مگر اینکار ای عالیجناب شعله اش را برد بالا و به نوری بیشتر با زبان بی‌زبانی داد بر من این جواب : گفت من میسوزم اما نور می بخشم به تو می زدایم از دلت اندوهِ روز و اضطراب آب می گردد وجودم تا رسد صبح طلوع میدهم جان در کنارت تا که برخیزی زخواب کار من عشق است و در قاموس عشاق جهان جان و سر هرگز نمی گنجد در اقلام حساب عشق را باید بپیمایی بدون هیچ حرف عشق را هرگز نیابی در سطور یک کتاب عاشق از خودسوزی خود حظ بیحد می‌برد از نگاه دیگران افتاده در قعر عذاب شرط معشوقش اگر جان باشد او مشتاق تر بی توقف می‌رود تا نیست گردد با شتاب اعتراضی گر کند با پرچم جان میکند می کشد دست از نفس ، از صبح روز اعتصاب شعر از : @abbasdamirchi
آبروی ماه دختر اگر نبود ، گل رنگ و بو نداشت خورشید پشت کوه ، ماه آبرو نداشت بتخانه خالی و میخانه ها خراب ساقی بینوا  ،  می در سبو نداشت دختر اگر نبود ، در عالم وجود گیسوی کائنات ، یک رشته ، مو نداشت دختر اگر نبود ، احساس مرده بود سازنده نوا، نی در گلو نداشت شعر از : https://eitaa.com/abbasdamirchi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بخشی از شعرخوانی ام در برنامه شبی با شعرا در مراسم تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکه در دهه کرامت پنجشنبه شب (۱۴۰۳/۲/۲۷) در روستای کلنجین @abbasdamirchi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامت چه دلگشا ، یادت چه دلنشین مهرت به دل عجین ، لطفت به ما قرین آرامش شب و همراه روز ما اِیّاکَ نَعبدُ ، ِاِیّاکَ نَستَعین شعر از : @abbasdamirchi
چه می کردی تو در کوه و بیابان ! چه می کردی میان باد و طوفان ! رئیسی ، جای تو در پشت میز است ! اتاق و خادم و میز تمیز است ! میان سیل و سنگ و خار و خاشاک چه می کردی لباس آلوده در خاک ! به دنبال چه می گشتی تو ای مرد ! به تابستان گرم و بهمن سرد چرا هرگز نیاسودی ز زحمت ! چرا هرگز ننازیدی به قدرت ! چرا در پاسخ صدها اهانت شکیبا بودی و کوه متانت امید و عشق را سرمایه بودی برای بیکسان همسایه بودی به لبهای تو جز خنده ندیدیم کلام دلنشین از تو شنیدیم تو محبوب دل هر بینوایی تو عبد صالح و پاک خدایی اگرچه بر مراد خود رسیدی چرا داغ دل ما را ندیدی ؟ غمی سنگین به جان ما نشسته که مجرای نفس را بغض ، بسته چه سازد رهبرم با این غم تو که سنگین است بر او ماتم تو شعر از : @abbasdamirchi