#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیست_سوم
در فاصله ی این روزها، برایمان محرض شده بود که زن عمو لطیفه هم مثل مادرم مبتلا به سرطان شده است.
خیلی درد می کشید حدود سه سال .
این درد داشت از پا درش می آورد، اما به قول قدیمی ها آرزو به #دل بود .
آرزو به دل زیارت قبر شش گوشه ی
امام حسین (ع).
انگار نمی توانست جان بدهد بارها بستری شد اما دوباره به خانه برگشت.
همه اش این جمله بر زبانش بود:
" امام حسین(ع) مرا دوست ندارد وگرنه مرا می طلبید".
#عباس که برایش سفر به کربلا آسان شده بود به او قول داد:
"عمه لطیفه(ما زن عموهایمان را عمه
می خواندیم)من شما را به کربلا خواهم برد."
یک بار ، بار سفر بستند دل عمه پرکشیده بود؛ رفتند و رسیدند و مرز بسته بود.
وای از این لحظه دردناکی که #عباس عمه را ناتوان و بی رمق به خانه بازگرداند.
15 روزی طول کشید عمه دیگر خواب و خوراکش گریه بود.تا اینکه #عباس تماس گرفت :
"عمه را آماده کنید"
اما عمه دیگر باور نمی کرد.
آماده شد اما #سرد،
سوار ماشین شداما #سرد،
به مرز رسید اما #سرد.
می گفت باورم نمی شود این بار هم حتما مرا برمیگرداند(منظورش امام حسین ع بود).
اما این باراز مرز عبور کردند، گرمِ گرم، جدی جدی.
رفتند و رسیدندو دست های پر درد عمه مشبک ضریح شش گوشه را زیارت کرد.
عمه فقط به آرزویش رسیده بود،و دعا و دخیل نکرده بود سرطانش برود.
در عوض همه اش به #عباس دخیل
می بست برایم یخ بیاور درونم آتش است،
و عباس در به در به دنبال یخ برای عمه می گشت.
#عباس عربی را خیلی خوب کامل یاد نگرفته بود .
از عمه پرسید یخ به عربی چیست؟
عمه گفت :"ثلج"
و عباس ثلج ثلج گویان در شهر
می گشت تا اینکه از یک کاروان #فلسطینی کمی یخ گرفت و عمه را هر جور شده به خانه برگرداند.
او می دانست عمه به این زودی ها رفتنی است.برایش #تربت آورد و در کامش ریخت.
و مرتب تماس می گرفت و جویای حالش می شد.عمه هم همه اش دعا می کرد!
"عباس خدا خیرت بدهد، دست به هر چه می زنی طلا شود..."
می گویند کسی که آرزویی ندارد عمرش زود تمام می شود و عمر عمه تا به دو هفته بیشتر قد نداد.
14 روز پس از آمدنش از کربلا عمه لطیفه هم به رحمت خدا رفت.
پافشاریهای خانواده برای ازدواج تمامی نداشت به خصوص وقتی #عباس را
می دیدند که در مدرسه ای پسرانه به صورت حق التدریس درس دینی و عربی می دهد حالا دیگر حرفی برای گفتن داشتند که وقتی به خاستگاری بروند به خانواده دختر بگویند. تلاش های خانواده ادامه داشت غافل از اینکه عباس آنها دیگر #حاج عباس بچههای سوریه است.
عباس چندباری تلویحی و تلمیحی در خانه به سوریه رفتنش اشاره می کرد اما همه نهایتا با خنده جلسه را ختم
می کردند روز ازدواج الیاس فرا رسید درست 12/6/1394 ....
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد...
@abbass_kardani
#بسم_رب_الشهدا
#شهید_عباس_کردانی
#زندگینامه
✅#قسمت_بیست_سوم
در فاصله ی این روزها، برایمان محرض شده بود که زن عمو لطیفه هم مثل مادرم مبتلا به سرطان شده است.
خیلی درد می کشید حدود سه سال .
این درد داشت از پا درش می آورد، اما به قول قدیمی ها آرزو به #دل بود .
آرزو به دل زیارت قبر شش گوشه ی
امام حسین (ع).
انگار نمی توانست جان بدهد بارها بستری شد اما دوباره به خانه برگشت.
همه اش این جمله بر زبانش بود:
" امام حسین(ع) مرا دوست ندارد وگرنه مرا می طلبید".
#عباس که برایش سفر به کربلا آسان شده بود به او قول داد:
"عمه لطیفه(ما زن عموهایمان را عمه
می خواندیم)من شما را به کربلا خواهم برد."
یک بار ، بار سفر بستند دل عمه پرکشیده بود؛ رفتند و رسیدند و مرز بسته بود.
وای از این لحظه دردناکی که #عباس عمه را ناتوان و بی رمق به خانه بازگرداند.
15 روزی طول کشید عمه دیگر خواب و خوراکش گریه بود.تا اینکه #عباس تماس گرفت :
"عمه را آماده کنید"
اما عمه دیگر باور نمی کرد.
آماده شد اما #سرد،
سوار ماشین شداما #سرد،
به مرز رسید اما #سرد.
می گفت باورم نمی شود این بار هم حتما مرا برمیگرداند(منظورش امام حسین ع بود).
اما این باراز مرز عبور کردند، گرمِ گرم، جدی جدی.
رفتند و رسیدندو دست های پر درد عمه مشبک ضریح شش گوشه را زیارت کرد.
عمه فقط به آرزویش رسیده بود،و دعا و دخیل نکرده بود سرطانش برود.
در عوض همه اش به #عباس دخیل
می بست برایم یخ بیاور درونم آتش است،
و عباس در به در به دنبال یخ برای عمه می گشت.
#عباس عربی را خیلی خوب کامل یاد نگرفته بود .
از عمه پرسید یخ به عربی چیست؟
عمه گفت :"ثلج"
و عباس ثلج ثلج گویان در شهر
می گشت تا اینکه از یک کاروان #فلسطینی کمی یخ گرفت و عمه را هر جور شده به خانه برگرداند.
او می دانست عمه به این زودی ها رفتنی است.برایش #تربت آورد و در کامش ریخت.
و مرتب تماس می گرفت و جویای حالش می شد.عمه هم همه اش دعا می کرد!
"عباس خدا خیرت بدهد، دست به هر چه می زنی طلا شود..."
می گویند کسی که آرزویی ندارد عمرش زود تمام می شود و عمر عمه تا به دو هفته بیشتر قد نداد.
14 روز پس از آمدنش از کربلا عمه لطیفه هم به رحمت خدا رفت.
پافشاریهای خانواده برای ازدواج تمامی نداشت به خصوص وقتی #عباس را
می دیدند که در مدرسه ای پسرانه به صورت حق التدریس درس دینی و عربی می دهد حالا دیگر حرفی برای گفتن داشتند که وقتی به خاستگاری بروند به خانواده دختر بگویند. تلاش های خانواده ادامه داشت غافل از اینکه عباس آنها دیگر #حاج عباس بچههای سوریه است.
عباس چندباری تلویحی و تلمیحی در خانه به سوریه رفتنش اشاره می کرد اما همه نهایتا با خنده جلسه را ختم
می کردند روز ازدواج الیاس فرا رسید درست 12/6/1394 ....
به روایت از #خواهر_شهید
✅#ادامه_دارد...
@abbass_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشا آنان که وقت
دادن جان...
به جای گریه خندیدند
و رفتند
نگردیدند هرگز گرد
باطل...
حقیقت راپسندیدند
و رفتند🕊
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّد وعَجِّل فَرَجَهم
#حاج #قاسم_سلیمانی
#حاج #حسین_یکتا
@abbass_kardani
روزتان معطر به عطر شهدا
#شهیدی_که_به_همراه_سردار_بزرگ_سوخت*🖤
💢*شهید ابوالمهدی مهندس*
فرمانده #حشد شعبی(نیروی مردمی) در کنار نیروی قدس سپاه پاسداران با داعش #میجنگید پدرش عراقی و مادرش ایرانی بود#دخترش زینب میگوید
💢 تا چند سال #گذشته کسی پدرم را نمیشناخت، اما وقتی برخی در خیابان پدرم را میدیدند، او را با #حاج قاسم اشتباه میگرفتند☝️ سفیدی موهای آنها در راه #جهاد هر دو مثل هم و رابطه برادریشان را نیز محکم کرده بود، *هر دو مانند #حضرت ابراهیم چون بتشکن بودند..*
💢سوختند و وارد آتش🔥 شدند*👌
خیابان #فرودگاه بغداد بسیار تمیز و پاکیزه بود 🥀..اما بعد از این اتفاق تمام دیوارها پر از ترکش☄ شده است.
ایالات# متحده آمریکا ابوالمهدی مهندس را در لیست تروریستی خود به عنوان یکی از چند #تروریست خطرناک جهان گنجانده بودند*‼️
💢 او در حمله راکتی #بالگردهای✈️ آمریکایی در فرودگاه بغداد به همراه حاج قاسم و همرزمانش به #ملکوت اعلی پرواز کرد🕊🕋
#شهید_جمال_ابن_جعفر🌷
*(ابوالمهدی المهندس)*
#شادی_روحش_صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خاطرات شهید متوسلیان
#حاج احمد آمد طرف بچهها.از دور پرسید«چی شده؟»
یک نفر آمد جلو و گفت«هرچی بهش گفتیم مرگ بر صدام بگه،نگفت.به امام توهین کرد،من هم زدم توی صورتش.»
حاجی یک سیلی خواباند زیر گوشش.
ـ کجای اسلام داریم که میتونید اسیر رو بزنید؟!اگه به امام توهین کرد،یه بحث دیگهس.تو حق نداشتی بزنیش.
#آگاهی و شناخت بالا در مسائل سیاسی و اجتماعی ازجمله خصوصیات بارزش بود ضمن قاطعیت در کار بردل ها فرماندهی میکردالبته که به رغم برخوردقاطعانه درفرماندهی،ازعاطفه بالایی هم برخورداربود.